زهره کهندل/
مجموعه مستند تلویزیونی «آلزایمر» به بررسی تطبیقی یادمانهای جنگ در جهان میپردازد و کوششها برای نگه داشتن ارزشهای ملی و حماسی در حافظه جمعی یک جامعه از طریق معماری را به تصویر میکشد. این مجموعه به کارگردانی نوید سالاری مقدم و تهیهکنندگی اسماعیل ارجمندی و ابراهیم ارجمندی در گروه برنامههای تلویزیونی مرکز بسیج صدا و سیما تولید شده است.
سازندگان این مجموعه تلاش کردند با نگاهی دقیق و تخصصی اما زبانی قابل فهم، این پرسش کلیدی را دنبال کنند که شهر چگونه وقایع تاریخی، رخدادها و قهرمانهای خود را برای شهرنشینان روایت میکند؟ و این روایت چگونه توسط مردم تجربه میشود؟
قسمت اول «آلزایمر» شکلگیری فضای کلی مستند در مورد این پرسش بررسی تطبیقی برخورد با تاریخ و هویت در فضای شهری میان ایران و ایتالیا و دیگر کشورها را بررسی میکند و قسمت دوم بررسی تطبیقی المانهای روایتگر تاریخ و هویت در شهرهای کشورهای مختلف از جمله روسیه را نمایش میدهد. همچنین قسمت سوم به مقایسه ساخت یادمانها برای جنگهای تاریخی در کشورهای مختلف مثل فرانسه و ایتالیا و روسیه و ایران میپردازد و قسمت چهارم مقایسه یادمانهای جنگ ایران و عراق در این دو کشور است. قسمت پنجم روایت قهرمانان زن و تاریخساز جهان در شهرهایشان در مقایسه با ایران است و قسمت ششم درباره موزهها با نام «فراموشخانه» است. در خلال این قسمت سفری به موزه جنگ مسکو و استانبول و مقایسه با موزههای جنگ تهران، خرمشهر و ایران باستان در تهران صورت میگیرد.
این مجموعه که در ۶ قسمت تولید شده، از شبکه سه سیما و شبکه مستند پخش شده است و چندی پیش نیز بازپخش آن روی آنتن شبکه خبر و شبکه افق رفت. با کارگردان این مستند درباره جزئیات ساخت آن گفتوگو کردیم که میخوانید:
آلزایمر به دنبال تاریخ و هویت در فضای شهری است و در این راستا مطالعات تطبیقی دارد، چرا پرداختن به این موضوع برایتان اهمیت داشت؟
اگر به شهر به عنوان یک مدیوم نگاه کنیم میبینیم که شهر وظیفه قصهگویی دارد، قصهای از دل تاریخ و آدمها. اگر بزرگراهی به نام قهرمانی نامگذاری میشود مهم است که قصه او را بدانیم. در واقع شکل معماری شهری، روایتگر قصه قهرمانان و اتفاقهای مهم تاریخی برای شهروندان است، پرسش اینجاست که آیا شهرهای ما این قابلیت روایتگری را دارند؟ آلزایمر به این پرسش پاسخ میدهد. در کلاسهای شهرسازی و معماری شهری به دانشجویان گفته میشود که شهر به عنوان یک پدیده گویا، وظیفه قصهگویی دارد. ممکن است عدهای از رسانههای ارتباط جمعی استفاده نکنند، اما از شهر عبور میکنند. تنها راهی که ممکن است بسیاری از ما را با تاریخ و گذشته پیوند دهد، معماری شهری است. این وظیفه قصهگویی، وظیفهای است که به طراحی شهری محول شده و باید دید هک در این باره چقدر موفق هستند؟ آلزایمر، این موضوع را در کلان روایت بررسی میکند. با توجه به اینکه حافظه جمعی میل به فراموشی دارد، قصهها و روایتهایی باید در حافظه جمعی بماند. این اتفاقهای مهم میتواند قصه قهرمانان یا حوادث تاریخی باشد که به دست فراموشی سپرده شدهاند، اما شهر میتواند با نوع معماری و المانها از این فراموشی جمعی جلوگیری کند. این وظیفه مهمی است که به عهده شهرسازان و معماران شهری است.
آیا مستند نقدی به این ماجرا در شهرهای کشورمان دارد؟
مستندی که قرار باشد فقط تعریف کند و شرایط گل و بلبل را نشان دهد، بیخاصیت است. آلزایمر به صورت جدی وارد نقد تند نمیشود، اما بیان تطبیقی از سراسر دنیا دارد به عنوان مثال در قسمت پنجم به این مقوله پرداختیم که وقتی در مورد یک قهرمان صحبت میکنیم سیمای یک مرد قویهیکل در ذهن تداعی میشود، آیا تاریخ، قهرمانان زن به خودش ندیده است؟ به همین دلیل بررسی میکنیم شهری همچون تهران چه خاطرهای از قهرمانان زن و زنان بزرگش دارد؟ در بررسیها متوجه شدیم از میان 18 هزار معبری که در پایتخت قابل نامگذاری بوده، اسامی زنان قهرمان به تعداد انگشتان دست هم نبوده است. البته این نامگذاری به تنهایی کفایت نمیکند به عنوان مثال نام پارکی را میگذارند مرضیه حدیدچی. این زن کیست؟ به وقت عبور حتی سؤال هم در ذهنمان ایجاد نمیکند که او کیست؟ حتماً آدم مهمی بوده که نامش را روی این محل گذاشتهاند. کمتر عابری، پی جستوجوی این شخصیت میرود. مستند «آلزایمر» محدود به نامگذاریها نمیشود چون پرداختن شهر به خاطرات و تاریخ، صرفاً از طریق نامگذاری معابر و خیابانها اتفاق نمیافتد اگرچه نامگذاری، بخش مهمی از یادآوری تاریخی است.
بنابراین شکل معماری هم مورد چالش و توجه قرار میگیرد؟
بله چون پرسش ما در این مستند خیلی روشن است و کلیگویی نکردیم. ما در این مجموعه با یک موضوع واحد، مطالعاتی تطبیقی از سراسر دنیا انجام دادیم. این طور نبوده که بگوییم در شهرهای ایران از نظر معماری چه اتفاقی افتاده است. مطالعه ما تطبیقی بوده است به عنوان مثال در بخش قهرمانان زن، بررسی میکنیم که مردم در شهرهای انگستان از زنان پرستار جنگ جهانی دوم چه خاطرهای به یاد میآورند و ما از زنان جنگ چه خاطرهای به یاد میآوریم؟ البته موازنهای در این بررسی صورت نمیگیرد که داشتههای ما و داشتههای آنها در دو کفه ترازو قرار بگیرد.
قهرمانان بخشی از تاریخ هستند و وقایع مهم ملی هم بایستی در معماری شهری، فرصتی برای روایت داشته باشند. یادآوری تجربههای گذشته برای تصمیمسازیهای آینده به کار میآید. اتفاقهای تاریخی، تجربههایی هستند که از گذشته در ذهن ما بارگذاری میشوند برای تصمیمسازیهای فردا که اگر اتفاقهای مشابهی رخ داد از آن تجربهها بهره ببریم.
با توجه به اینکه بررسی تطبیقی درباره یادمانهای جنگ هم در طراحی شهرهای جهان داشتید، در مبلمان شهرهای کشور ما، ارزشهای دینی و ملی چطور نمود یافته است، فقط به نامگذاری معابر خلاصه شده بود؟
طبیعتاً یکی از ابزارهای شهر برای روایت و قصهگویی، نامگذاریهاست و یکی از المانهایی که به عنوان ابزار قصهگویی از آن استفاده میشود، یادمانها هستند. باید ببینیم که چقدر یادمانهای ما در مقیاس جهانی، قصهگویی میکنند. آیا این روایتگری فقط برای مخاطب بومی و محلی است یا میخواهیم آن را جهانی کنیم؟ کاری که روسها در استالینگراد برای روایت رشادتهای افسران ارتش سرخ در جنگ جهانی دوم انجام دادند را میتوان مثال زد. آنها یادمانهایی در مقیاس جهانی ساختند، آیا یادمانهای ما کارکرد قصهگویی جهانی دارد؟ یادمانی که میسازیم قصهای تعریف میکند؟ بعد از ساخت «آلزایمر» به این نتیجه رسیدیم که تعداد یادمانهای دفاع مقدس بسیار کم است و آن تعدادی که وجود دارد در مقیاس جهانی عمل نمیکند.
برای ساخت این مستند، به کشورهای دیگر هم سفر کردید؟
بله، برای تطبیق قصههایمان با دنیا، هم از آرشیو استفاده کردیم و هم برای فیلمبرداری به چند کشور رفتیم البته بودجهای که برای تولید «آلزایمر» در اختیار ما قرار گرفت بسیار محدود بود و امکان اینکه به کشورهای اروپایی سفر کنیم را نداشتیم. به روسیه و ترکیه سفر کردیم که فقط یک نفر به آنجا رفت، فیلم بقیه کشورها را از آرشیو استفاده کردیم. با توجه به بضاعت مالی خودمان سعی کردیم که این سفرها در حداقل ممکن اتفاق بیفتد. هزینه کردن برای ساخت این تولیدات فرهنگی، لازم است چون باید بدانیم که تجربه دیگر کشورها چیست و مخاطب هم نسبت به طراحی شهری، مطالبهگر باشد. مستندهایی از این دست موجب افزایش دانش رسانهای مخاطبان میشود و هزینه کردن برای آنها منطقی است.
آیا به ساخت فصل دوم این مجموعه مستند هم فکر کردید؟
در این باره صحبت شده است، اما اینکه به طور دقیق در فصل دوم قرار است چه بگوییم یا مدیران برای ساخت آن چه تصمیمی بگیرند، هنوز قطعی نیست. مهم این است که حرفهای جدیدی با ارائه راهکار وجود داشته باشد. مطالعه تطبیقی صرفاً نق زدن نیست، نمیگوییم که چرا ما چیزی نداریم یا این قدر عقبیم، بلکه باید راهکار بدهیم. مثلاً درباره ارزشهای دفاع مقدس چطور و چقدر المانسازی کردیم؟ وقتی به مناطق جنگی بروید و در بیابانها قدم بزنید، چه ابر روایتی برای آنجا طراحی شده است؟ اگر در این مناطق، راوی نباشد با تماشای فضا به قصهای میرسید یا نه؟ اگر نمیرسید یعنی یک جای کار میلنگد. مطالعه تطبیقی در این مجموعهها، زنگ هوشیاری را به صدا درمیآورد که این خاطرهها دارد رو به فراموشی میرود و این فراموشی خطرناک است، چون به نسلی میرسید که ریشه ندارد و این ریشه نداشتن، خطرناک است.
نظر شما