آماده کردن 14 میلیون دانشآموز تنها برای روز واقعه، آن هم قیامتی با نام «کنکور»، در حقیقت قماری است که تلاش 12 ساله یک دانشآموز را در یک بازی «برد و باخت» چند ساعته به بوته آزمایش میسپارد.
ماراتنی نفسگیر که امروز به مسئله نخست تمام خانوادههای ایرانی تبدیل شده است.
آیا تاکنون به این مسئله اندیشیدهایم که چرا با وجود اجماع خبرگانی پیرامون پیامدها، آثارسوء و جبرانناپذیر چنین پدیدهای، مانند مواجهه با دیگر معضلات اجتماعی و اقتصادی روزمره مردم، دولت و مجلس، تنها به گفتار درمانی و وعدهپردازی بسنده کرده و از کنارش به آرامی عبور میکنند؟!
سیاست «یکی به میخ و یکی به نعل زدن» امروز یک بیماری مسری در بین بیشتر مدیران اجرایی است.
نادیده انگاشتن شاخه آموزشهای مهارتی در آموزش و پرورش و در پی آن، آموزش عالی دلایل چندان پیچیدهای ندارد که کسی از درمان این بیماری مزمن 56 ساله، برای همیشه عاجز باشد.
نبود نظام راهنمایی، مشاوره و هدایت تحصیلی درست و کارآمد، پایین بودن هزینه تمام شده در شاخه آموزشهای نظری بویژه علوم انسانی، آسان شدن ادامه تحصیل در آموزشهای نظری تا مقطع دکترا، نبود یک نهاد سیاست گذار واحد در حوزه آموزشهای فنی و حرفهای کشور، تجارت آسان و بدون ریسک از ناحیه گردش چند هزار میلیاردی سرمایه در بازار مافیایی کنکور، بیاعتمادی به نظام فعلی ارزشیابی در آموزش و پرورش، رشد بیرویه، بادکنکی و قارچ گونه در ظرفیت پذیرش رشتههای نظری در دانشگاهها، مؤسسات و مراکز آموزش عالی اعم از دولتی و غیردولتی، نبود مکانیزمهای انگیزشی قوی برای سرمایهگذاری بخش خصوصی در آموزشهای فنی و حرفه ای ، ضرورت بازنگری جدی در برنامه درسی شاخه مهارتی بویژه کار دانش، نبود سند جامع آمایش سرزمینی در بخش توسعه منابع انسانی ،جای خالی آموزش اقتصاد و کارآفرینی به عنوان یکی از حوزههای یادگیری در برنامه درسی دوره ابتدایی تنها بخشی از دلایلی است که با وجود اشراف و آگاهی بر آنها، هنوز هم در اولویت کاری دولت نیست.
آقای روحانی، همانند ستایش افراط گونه از برجام، در حوزه آموزش و پرورش نیز گاهگاهی مانند وزیرشان، جناب بطحایی حرفهای زیبا و قابل تأمل کم نزدهاند؛ اما متأسفانه دامنه و بسامد آنها، از حرف فراتر نرفته است.
کیست که نداند سرانه مطالعه در ایران پایین است، دانشآموزان از تفکر انتقادی بیبهرهاند و پس از 12 سال درس خواندن، مهارتی در چنته برای دفاع از خود ندارند.
در روشهای یاددهی - یادگیری از جمله آموزش زبان تحول مطلوبی ایجاد نشده است.
چه کسی گفته است همه باید دانشگاه رفته، مدرک دکترا بگیرند، تا به جمع چند ده هزار نفره دکترهای بیکار بپیوندند؟
امسال هم همزمان با برپایی جشن تولد 100 سالگی تربیت معلم، وزارت آموزش و پرورش در حالی به استقبال سخنان حسن روحانی میرفت که شعار تکراری و مانند گذشته «مدرسه محوری» بر دیوار محل اجلاس نقش بسته بود تا وزیر برای چندمین بار از چنین گفتمانی رونمایی کند. مدارسی با معلمان بیانگیزه، حساب خالی از سرانه، کلاس شلوغ و پر ازدحام که اغلب در دو نوبت صبح و عصر اداره میشوند.
گویا قرار است مدرسه با نداشتههایش بسوزد و بسازد. مسابقه برای جلب کمکهای مردمی، محدود کردن مشارکت معلمان به انتخاب مدیر مدرسه، رنگارنگ دیدن فعالیتهای فوق برنامه به تناسب برش تیغ مدرسه در گرفتن پول از اولیا و... .
ای کاش به این مولود پیر 100 ساله هم مجالی میدادند تا قدری نیز به اصل موضوع بپردازد.
1-چرا باید دانشگاه فرهنگیان در قیاس با دیگر دانشگاهها از کمترین سرانه دانشجویی برخوردار باشد؟
2-چرا مسیر آینده دانشگاه هنوز هم ناهموار و مبهم است؟
3-آیا برونسپاری یا همان خصوصیسازی در آموزش و پرورش به سبک و سیاق مدارس چارتری هنوز هم نخستین گزینه روی میز آقای رئیسجمهور است؟
4-آیا قرار است طرح چالشهای اساسی آموزش و پرورش از جمله کمبود معلم و چگونگی تربیت و توانمندسازی آن فقط ارزشی در حد انشای دانشآموزان در پرسش مهر هر ساله داشته باشد؟
5-چرا باید کرامت و عزت نفس معلم به عنوان یگانه معمار تمدن و تعالی کشور به دلیل مشکلات معیشتی دستخوش ناپایداری و تزلزل باشد؟
انتهای پیام/
نظر شما