به گزارش قدس آنلاین دومین روز ماه مبارک غرق این «چرایی» و «چه کنم» نشسته بودم پشت رحل که تقدیر، قوت قلب میدهد و سائلی، زنگ خانه را میفشارد.
پنج دقیقه بعد «فرنی» به دست جلوی درم.
پیک فرتوت، ظرف غذا را با سلام و دعا میگیرد و میگوید: دخترجان! اجازه بده احسانت را بیجواب نگذارم... بعد تا بجنبم به خودم، میبینم دارد از تَه کوچه دور میشود.
سائل گفت: قرآن خوان، خانهاش چراغان است و فرشته دارد. غم پیمانه نداشته باش.
نظر شما