تحولات منطقه

۲۵ اردیبهشت ماه در تقویم روز پاسداشت زبان فارسی و بزرگداشت حماسه سرای شهیر ایرانی، حکیم ابوالقاسم فردوسی نام گرفته است. شاهنامه، از شاخص ترین آثار ادبیات کهن پارسی است. شاید کمترین ایرانی باشد که برای یک بار هم شده ابیاتی از شاهنامه را نخوانده باشد، چنان که شاهنامه را شناسنامه ایرانیان می‌خوانند و ردپای آن را در شاهنامه‌خوانی، نقالی، هنرهای نمایشی، نقاشی قهوه خانه‌ای و هنرهای تجسمی ‌به کرات می‌بینیم.

شاهنامه فزون‌تر و فراتر از شاهکاری ادبی است/ نه فردوسی و نه هیچ ایرانی دیگر، نژادپرست نیست
زمان مطالعه: ۵ دقیقه

 به گزارش قدس آنلاین، در سالیان متمادی هزارتوی پر پیچ و خم و اسطوره‌ای شاهنامه گاه دستخوش ابهامات و ادعاهایی شد که جز اساتید فن کسی قادر به پاسخگویی به آنها نیست و نمی‌تواند چراغ و راهنمای این راه باشد و غبار از صورت این حقیقت بزداید. اگر بگوییم دکتر میرجلال الدین کزازی از سردرمداران شاهنامه‌پژوهی است، پربیراه نگفته‌ایم. وی پژوهشگر برجسته ایرانی در زبان و ادب فارسی و از چهره‌های ماندگار فرهنگ و ادب ایران است و تألیفات و تحقیقات بسیاری در باب فردوسی شناسی و شاهنامه پژوهی دارد. به بهانه روز بزرگداشت فردوسی با وی درباره ابهامات و ادعایی که پیرامون بزرگ‌ترین سراینده پارسی‌گو وجود دارد، به گفت وگو پرداختیم که در ادامه می‌خوانید.

** استاد! در ادبیات فارسی ابیاتی وجود دارد که منتسب به حکیم فردوسی است و شاید «چون ایران نباشد تن من مباد، بر این بوم و بر زنده یک تن مباد» را بتوان مشهورترین آنها دانست که به اشتباه به این شاعر حماسی منتسب کرده‌اند. سؤال اینجاست که اصلاً چگونه چنین اتفاقی رخ داده و چطور می‌توان ابهام ناشی از این الحاقیات نادرست را از فضای ادبیات فردوسی زدود؟

این زمینه‌ای که شما بدان می‌پردازید، زمینه‌ای است که نمی‌توان پاسخی کوتاه بدان داد. آنچه در این زمینه می‌توان چونان پاسخی سنجیده و برهانی در میان نهاد، پاسخی است که بازمی‌گردد به دانش پکین شناسی(دانش بررسی نسخه بدل‌ها)  که واژه پهلوی و پارسی نسخه بدل است.

این دانش، دانشی است که ویژگی‌ها و کار و سازهایی دارد که آن را از دیگر دانش‌های ادب باز می‌شناساند. اگر پاسخ بر پایه این کار و سازها و ویژگی‌ها داده شود، پاسخی است سنجیده و پذیرفتنی.

یکی از پایه‌های این دانش دیرینگی بَرنوشته‌هاست. اگر بَرنوشته‌ای کهن تر باشد می‌توان آن پکین را در واژه یا در بیت و یا در بخشی از سروده‌ها کمابیش پذیرفته و به آیین دانست. اما یک سره نه! چون آن بَرنوشته کهن می‌تواند به خانه بَرنویسی نوشته شده باشد که چندان در کار بَرنویسی به پروا نبوده است، به بَرنوشته کهن‌تر که آن را باز می‌نوشته است، پایبند نه!

پایه‌ای دیگر که از دید من بر آن استوارتر می‌توان بنیاد کرد دانش و آگاهی است. پکین شناس آگاه از زبان و ادب پارسی که با دگرگونی‌های آواشناختی و معنی شناختی در زبان پارسی آشنا است می‌تواند پکین پسندیده و سنجیده را با برهان‌های دانشورانه برگزیند و بیابد و به استواری بر آن باشد که آن پکین برترین است.

از همین روی درباره هرکدام از بیت‌ها و یا واژه‌هایی که پرسمان خیز است و مایه چند و چون می‌باید جداگانه بر پایه پکین شناسی به کندوکاو پرداخت و نژاده گی یا بَرساختگی آنها را بررسید(بررسی کرد) و نشان داد.

** در برخی محافل این شبهه مطرح می‌شود که حکیم فردوسی زن ستیز بوده و برای اثبات این ادعا، خواننده را به ابیات و اشعاری که در آن به سختی با زنان سخن گفته شده، ارجاع می‌دهند. آیا حقیقتاً حکیم فردوسی زن ستیز بوده یا با زنان سر عناد داشته است؟

بی هیچ گمان چنین نیست، من در این باره بارها نوشته‌ام. نمونه را در نستاری که با نام «شاهنامه: یگانه‌ای سه گانه یا سه گانه‌ای یگانه» که در کتاب «در آسمان جان» به چاپ رسیده است. شاهنامه تنها شاهکاری است در سخن پارسی که زن در آن برترین، گرامی‌ترین، درخشان ترین جایگاه را دارد. اگر بخواهم به این زمینه درپیچم و بیش بپردازم سخن همچنان به درازا خواهد کشید.

** استناد برخی دیگر به اشعاری است که او را با برخی قومیت‌ها در تضاد می‌دیدند و معتقدند این شاعر بزرگ به آنها روی خوش نشان نمی‌داده است و در اشعارش رگه‌های نژادپرستی به چشم می‌آید. شما به ما بگویید آیا چنین اتهاماتی به فردوسی پایه و اساس مستدل و اثبات شده‌ای دارد؟

بی هیچ گمان نه فردوسی که ناب ترین و نژاده‌ترین ایرانی است نه هیچ ایرانی دیگر، نژادپرست نیست. خواست من از ایرانی کسی است که دارای خوی و خیم ایرانی است. کسی است که شایسته این نام برین بلند است، آن ایرانی که در منش و کنش آشکار می‌دارد که ایرانی است.

من دیروز در دانشکده زبان و ادب پارسی وابسته به دانشگاه علامه طباطبایی در بزمی‌ که درباره شاهنامه برپای بود به همین زمینه پرداختم. برهان‌هایی بُرا آوردم در این که فردوسی نژادپرست و زن ستیز نیست زیرا فردوسی نماد منش و کنش ایرانی است. فردوسی اگر ایرانی‌ترین ایرانی نمی‌بود شاهنامه را نمی‌توانست سرود که ایرانی‌ ترین شاهکار ادبی است. ایران در همگی آن ایران گوهری، ایران بری، ایران همه روزگاران نه فلان برهه از تاریخ، تنها در شاهنامه است که بازتاب یافته است. اگر ایرانی نژادپرست باشد می‌توان فردوسی را هم نژادپرست دانست. من اگر بخواهم به آن برهان‌ها بپردازم در آن سخنرانی که یک ساعت به درازا کشید باید به همان اندازه در این باره با شما سخن بگویم. روزنامه شما این پاسخ دراز دامان را برنمی‌تابد، به همین اندک بسنده می‌کنیم.

** استاد چرا در شاهنامه اثری از کوروش و داریوش دیده نمی‌شود؟

این پرسش، پرسشی است بنیادین که هنوز پاسخی روشن و بی چند و چون برای آن یافت نشده است. پاسخی که من به این پرسش همواره می‌دهم این است که در شاهنامه، ما با تاریخ مردمی ‌و افسانۀ رنگینی روبه‌رو هستیم شاهنامه مگر در بخش تاریخی آن که به روزگار ساسانی بازمی‌گردد دفتری تاریخی نیست؛ دفتری است اسطوره‌ای، حماسی و نمادین. تاریخ در شاهنامه در دو بخش آغازین آن که بخش اسطوره‌ای و بخش پهلوانی است برآمده از اندیشه و گفتار ایرانیان است. داستان‌هایی که از دیرترین زمان داستان گویان بر زبان می‌آورده اند روزگاری به نگارش درآمده است، آبشخورهای بنیادین شاهنامه و دیگر رزم نامه‌های کهن را پدید آورده است. از همین روی بخش‌هایی از تاریخ ایران در شاهنامه بازتاب نیافته است یا اگر بخواهم روشن تر و باریک تر بگویم آشکارا بازتاب نیافته است. اگر به این زمینه هم بخواهم بپردازم همچنان سخن به درازا خواهد کشید.

** همانطور که در بخشی از سخنانتان اشاره کرد شاهنامه شاهکار ادبیات ایران و ایرانی است. به نظر شما این گنجینه ارزشمند چقدر در ادبیات شفاهی و زندگی مردم جاری است؟

هیچ شاهکار ادبی را نه تنها در ایران و در جهان نیز من نمی‌شناسم که به اندازه شاهنامه بر فرهنگ و اندیشه مردمان کارگر افتاده باشد. از همین روی شاهنامه فزون‌تر و فراتر از آن است که آن را تنها شاهکاری ادبی بدانیم. چیستی ایرانی در ایران نو و ایران پس از اسلام بر شاهنامه بنیاد گرفته است، یا اگر بخواهم به شیوه‌ای دیگر در این باره سخن بگویم آنچه آن را ناخودآگاهی تباری ایرانی می‌نامم.

اگر شاهنامه در یکی از باریک ترین بزنگاه‌های تاریخ ایران سروده نمی‌شد به گمان بسیار ما هم اکنون خود را ایرانی نمی‌دانستیم، به زبان پارسی با هم سخن نمی‌گفتیم. شاهنامه، نامه‌ای است روزگار آفرین، منش پرور. پاره‌ای از هنرهای ایرانی بر شاهنامه بنیاد گرفته است. شاهنامه نه تنها در یاد ایرانیان بلکه در نهادشان نیز جایگاهی برین یافته است. ایرانیان در درازنای این سده‌ها بی آن که حتی بخواهند و بدانند با شاهنامه و در شاهنامه زیسته اند و هنوز می‌زیند. به راستی من هیچ شاهکار ادبی را در پهنه جهان نمی‌شناسم که در کارسازی، اثرگذاری بتوان آن را با شاهنامه سنجید. این هم پاسخی کوتاه به این پرسش بازپسین شما.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.