با وجود اینکه امروزه پی نما در بسیار از کشورها همچنان مخاطب بسیاری از کودک تا بزرگسال دارد، در کشور ما همچنان مهجور است، به نظر شما دلیل این غفلت چه بوده است؟
تا آنجایی که من اطلاع دارم پیش از انقلاب به قول معروف کامیکهای آن طرف آبی میآمده و در ایران منتشر میشده است که معروفترین آنها «تن تن» و پس از آن مواردی مثل «سوپرمن»، «بت من» و از این دست است. البته در آن زمان یکی، دو تا کار در خود ایران تولید و منتشر شد، مانند داستان رستم و اسفندیار و یکی، دو تا اثر تاریخی، اما هرگز تبدیل به یک صنعت نشد. پس از انقلاب اما، نگاهی در حوزه ادبیات غالب بود که کامیک را نمیپسندیدند و معتقد بودند این قالب، تخیل را محدود میکند و بدتر از آن در حوزه محتوا نگاهشان این بود که کامیک رسانهای است صرفاً در خدمت اهداف امپریالیسم. این نگاه هم احتمالاً از آنجا ناشی میشده است که آنچه تا آن زمان در کشورمان در قالب کامیک منتشر شده بود، مواردی مانند «بتمن» و «سوپر من» بودهاند که در آنها ابرقهرمان غربی به عنوان نجات دهنده معرفی میشوند. حتی در داستانهای «تن تن» هم اقوام غیر غربی، بدوی و عقبمانده تعریف شدهاند و نگاه از بالا به پایین نسبت به شرقیها در آنها حس میشود. خلاصه ضدیتی با این قالب در داخل و در بدنه تصمیمسازان حوزه فرهنگ به وجود آمد و اصلاً کامیک را نمیخواستند. در حالی که بقیه قالبهای هنری کارشان را میکردند و مثلاً سینما و تئاتر راهشان را ادامه دادند و از شکل فیلمفارسی درآمدند و طرحی نو درافکندند و افتخارآفرین هم شدند، اجازه ادامه راه و شکوفایی به کامیک داده نشد و حدود 20 سالی کمترین فعالیتی در این حوزه شکل نگرفت. به این ترتیب باید گفت ما خودمان را از رسانهای به نام کامیک محروم کردیم. رسانهای که میتوانست از لحاظ فرهنگی خیلی پرکاربرد باشد و بسیاری از داستانهای ما را پوشش دهد و پل مؤثری بین محتواهای فرهنگی و جامعه مخاطبین باشد، چنانکه در کشورهایی مثل آمریکا و ژاپن این نقش را با قدرت ایفا کرده و میکنند.
در حال حاضر وضعیت پینما را در کشور چطور ارزیابی میکنید؟
کامیک در ایران یک رسانه نو است. هرچند سابقهای در کشورمان دارد، اما اینکه به طور جدی برود سراغ جذب مخاطب، چندسالی است اتفاق افتاده است. کمیک استریپ روزنامهای که از گذشته بوده و هنرمندانی مانند بزرگمهر حسین پور و.کار میکردند با کامیک متفاوت است. کامیک در واقع داستان روایت شده در قالب تصاویر پیاپی است و عناصر درام و شخصیت پردازی در آن اهمیت دارد. در این مدت خیلی کارهای جسته گریختهای در کشور انجام شد و بیشتر ما در نشریهها این سبک کار را دیدیم که با نام و تلاش آقای رزاقی در آمیخته است. یک کار مهم دیگر در این عرصه داستان عاشورای جناب اقبالی بود که به صورت تک جلدی انجام گرفته بود و بعدها به زبانهای دیگری هم ترجمه شد. یکی، دو اثر هم در حوزه شاهنامه سراغ داریم که انجام شد، اما توزیع و تبلیغ درستی پشت سرشان نبود و دیده نشدند. برای خود من نخستین مواجهه حرفهای با کامیک در سال 85 بود به واسطه یک پروژه که از سوی یک شرکت اماراتی تعریف شده بود و مشتمل بر هشت جلد کتاب داستانی مستقل با شخصیتهای مشترک و یک ابر قهرمان بومی امارات بود. تا آن زمان کار حرفهای من فقط انیمیشن بود، اما این پروژه سبب شد نگاه حرفهای من به این رسانه شکل بگیرد و برای خود من بسیار جذاب بود و متوجه شدم چقدر این رسانه میتواند پربازده باشد. به نظرم آمد کامیک از یک طرف تا حد زیادی جذابیتهای پویانمایی را دارد و در عین حال هزینه و زمان تولید آن با انیمیشن قابل مقایسه نیست. از آن زمان من پیگیر کار در آن حوزه بودم و پیشنهادهایی را در جاهای مختلف مطرح کردم که سرانجام در سال 90، با همراهی بعضی دوستان در مؤسسه خراسان این اتفاق افتاد. همزمان بحث خانه پینما پیش آمد و شکلگیری مدرسه پینما و به موازاتش افراد محدودی که در این حوزه بودند کنار هم جمع شدند و اتفاقات به همدیگر شتاب دادند. بعضی کارهایی که پیشتر تولید شده بودند، اما به چاپ و انتشار نرسیده بودند بالاخره رنگ بازار را به خودشان دیدند. مجموع این اتفاقها در کنار بازگشت شکوهمند سوپرقهرمانهای کامیک به دنیای سینما در جهان موجب توجه به این رسانه از طرف نهادهای فرهنگی و ناشران شد و میتوان گفت در همین دو، سه سال اخیر عزمی از طرف این افراد شکل گرفته تا کار در این حوزه انجام شود و ناشران هم متوجه شدهاند که با تبلیغات و عرضه مناسب میتوان این محصول را در بازار عرضه کرد و به موفقیت هم رسید.
چرا کامیک بوک بهعنوان صنعتی با چرخه پراشتغالی از تولید و توزیع و احتمالًا گردش مالی مناسب در ایران شکل نگرفته است؟
صنعت فرهنگی در همه دنیا برای شکلگیری زمینههایی میخواهد و کامیک هم از این قاعده مستثنا نیست. کامیک از یک جهت در رسته کتاب دستهبندی میشود و مشکلات عرصه کتابخوانی مبتلابه این قالب نیز هست. خیلی جاها به عنوان مثال زمینه نیاز به این محصول را در مخاطب از سن بسیار پایین و به شکل گسترده ایجاد میکنند. از کتابهایی که از سن یک سالگی و دوسالگی در اختیار کودک قرار داده میشود تا کودک کتابخوان بار بیاید و تا بزرگسالی این روند همینطور ادامه دارد و افراد به بهانههای مختلف به سمت کتاب سوق داده میشوند. طبیعتاً در یک جامعه کتابخوان جا انداختن کامیک کار خیلی راحتتری است. جدای از اینها، مهم است علاوه بر بعد فرهنگی به جنبههای اقتصادی صنعت کتاب هم توجه شود. کتاب یک محصول است که میتواند اشتغال و گردش سرمایه ایجاد کند و کامیک نیز میتواند بخش بزرگی از این محصول را به خودش اختصاص بدهد. به عنوان مثال در مورد کشور ژاپن چنان که میدانیم قسمت اعظم آنچه به عنوان سرانه مطالعه عنوان میشود با خواندن مانگاها یا همان کامیک ژاپنی تأمین شده است. به نظر من توجه صرف به بعد فرهنگی کتاب موجب شده توجه به ابعاد اقتصادی آن در نگاه سیاستگذاران کمرنگ باشد و این صنعت وابسته و یارانهای رشد کند و به همین خاطر چرخهای صنعت فرهنگی در کشور ما بسیار کند است. ایجاد یک نگاه چندجانبهنگرانه لازمه رشد بهتر این هنر صنعت است که در آن به روشهای توزیع و تکثیر محصول فرهنگی در قالبهای مختلف و موازی، از کتاب و انیمیشن و بازی تا نوشت افزار و لباس و دیگر لوازم شخصی اندیشیده شده و ارتباط بین این محصولات کاملاً برقرار شده است و میتواند اثرگذاری فرهنگی محصول را در کنار سودآوری چند برابری تضمین کند.
به نظر شما ضعف ما در پینما بیشتر به ضعف تصویرگری برمیگردد یا ضعف داستانپردازی، شاید هم به دلیل تیم بودن این کار ما در آن ضعف داریم؟
مشکل بیشتر از حوزه سیاستگذاری است. باید این احساس نیاز در سیاستگذاران فرهنگی شکل بگیرد. این احساس نیاز که در فضای فرهنگ عمومیکشور نیاز به داستانهای اورجینال بومی وجود دارد و باید در قالبهای مختلف و جذاب عرضه شود. به نظر من مشکل از سمت هنرمند یا داستاننویس نبوده است، بلکه مشکل از بازاری است که کار درخوری از هنرمند و نویسنده نخواسته و مطالبه نکرده است. در همین مدت محدودی که کمی نگاه به این رسانه جدی شده است، میبینیم که هنرمندان پای کار هستند، قراردادها بسته میشود و افراد کار میکنند و حتی از قدیم هم محصولاتی آماده برای عرضه وجود داشتهاند، پس مشکل از این سمت نیست مشکل از فقدان نگاه درست به این عرصه است که نمیداند میتوان به این حوزه پرداخت و کار اقتصادی کرد. این نگاه است که مغفول مانده است برای همین ما نگاه میکنیم و میبینیم چقدر فرصتهای سرمایه گذاری در اینجا وجود دارد، اما هیچ کس به سراغش نمیرود.
با توجه به اینکه کمیک استریپ از طریق تأثیرات غیرمستقیم بر ذهن مخاطب میتواند موجب نهادینه کردن فرهنگ خاصی در کودکان باشد، چرا از این ظرفیت برای انتقال فرهنگی استفاده نمیشود؟
کامیک بوک جامع نقاط قوت دو رسانه ادبیات و انیمیشن است و میتوان گفت که بخشی از نقاط ضعف این دو رسانه را جبران کرده است. این رسانه نسبت به ادبیات بسیار برای ارتباطگیری آسانتر است، چون مخاطب به کمک تصویر با محتوا خیلی راحتتر ارتباط میگیرد و از این جهت به انیمیشن و گیم شباهت دارد، اما از آن طرف به نسبت انیمیشن بسیار ارزان و در دسترس است. شما انیمیشن را باید به کمک یک ابزاری ببینید به هر حال یک سینمایی یک تلویزیونی باید موجود باشد، اما کامیک را چاپ میکنید و در قطار، اتوبوس و.. قابل خواندن است، همانطور که کتاب خیلی جاها میتواند برود که تلویزیون در آنها وجود ندارد. برای حضور در موبایل و اینترنت هم کامیک قالبی به نام موشن کامیک را به خود میگیرد که باز هم چیزی بین انیمیشن و همان کامیکهای سنتی است. همان طور که تئاتر به نسبت سینما یک رسانه جداست یا حتی شعر به نسبت نثر دو رسانه جدا به حساب میآیند، کامیک هم یک رسانه مستقل است که من به آن هنر نهم میگویم و معتقدم یک هنر جداست. چون نوع نوشتن و شکلگیری خودش را دارد و همه امتیازهایی که برای سایر رسانهها قائلید برای این رسانه هم میتوان برشمرد. به نظر من همین نداشتن شناخت از قابلیتها و خصوصیات ویژه کامیک موجب شده ما رسانه پر قابلیتی در حوزه فرهنگسازی و همچنین آموزش در اختیار داشتیم، اما از آن استفاده نکردیم.
در پایان به نظر شما راههای پیشرفت این هنر در کشور ما چیست؟
همین اتفاقهایی که در حال انجام است جزوی از مسیری است که ما را به آینده بهتری برای این هنر میرساند. این رسانه نیازمند اطلاع رسانی و شناخته شدن است. باید برای مخاطبان تعریف و ارائه شود. همین حالا بخش بزرگی از مخاطب ما به غلط تصور میکند این رسانه مختص کودک و نوجوان است. خب این نیست. آن نگاههای که راجع به سوپر قهرمانها و داستانهای تخیلی گفتیم هم هنوز نسبت به کامیک وجود دارد. واقعیت این است که این رسانه دارای ظرفیتهای بالایی در هر دو حوزه کودک و بزرگسال است و به عنوان مثال ما داستانهای روانشناسانه داریم که در این قالب چاپ و بیان میشوند. از طرف دیگر این تصور را هم باید از بین برد که کامیک همان داستان است که به رشته تصویر در آمده است. ادبیات فن انتقال حس و معنا با استفاده از «ترکیب واژگان» است در حالی که کامیک این کار را با ترکیب «تصویر و واژه» انجام میدهد و این به کلی صورت ماجرا را تغییر داده است. بحث اقتصاد حوزه کامیک هم هست که باید شناخته و معرفی بشود. بنابراین به طور کلی ما نیازمند یک آشناییزایی در این حوزه برای مخاطب هستیم تا جدی گرفته بشود و مخاطبش را پیدا کند. اگر مخاطب این رسانه را بشناسد و بخواهد، همین، موتور محرکه این صنعت بهتر میشود و آن را به راه میاندازد و بر این اساس مدیران و دستاندرکاران و اسپانسرهای فرهنگی هم این نیاز را خواهند دید و درک خواهند کرد که باید به این رسانه پرداخت.
انتهای پیام/
نظر شما