تحولات منطقه

البرز- ۲۷ خردادماه ۹۵ بود که مهدی عسگری جوان ورزشکار و مدیر باشگاه مقاومت البرز در سوریه به دیدار معشوق دیرینه خود رفت و یک قاب عکس و یگانه دخترش را از خود در این دنیا برجای گذاشت.

«مهدی» هدیه من به حضرت زینب(س) بود/می‌دانم فرزندم حال خوبی دارد
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

قدس آنلاین-گروه استان ها- سعید فغانی: دلمان که از ناملایمات روزگار گرفت برآن شدیم کمی از روزمرگی ها فاصله بگیریم و به سراغ کسانی برویم که در دوره معاصر برای حفظ دین جوانان خودشان را تقدیم اسلام واهل بیت (ع) کردند.

قسمت این گونه رقم خورد که مهدی عسگری از سوریه ما را به دیدار مادر سالخورده اش دعوت کند و ما نیز نخستین گزارش مربوط به شهدای مدافع حرم را با مادر شهید جاویدالاثر مهدی عسگری آغاز کنیم.

هر جوانی را می بینم بوی مهدی را حس می کنم

در یک عصر تابستانی بانو معصومه قربانی مادر شهید عسگری آن چنان گرم وصمیمی به استقبال ما آمد که گویی چندین سال از آشنایی ما می گذرد، با چهره ای خندان در همان آغاز آشنایی گفت: هرجوانی را می بینم بوی مهدی را حس می کنم، الان انگار مهدی به خانه آمده است.

حال مادر کمی عجیب بود، با دلی پر درد و به قول خودش با جگری سوخته خاطرات مهدی را برایمان روایت می کرد، گویی قرار نیست این غم فراغ فروکش کند.

مادر شهید عسگری در آغاز گفت:۱۴ فرزند داشتم، زین العابدین سال ۱۳۶۱ در خرمشهر به شهادت رسید و ۳ فرزند دیگرم نیز به درجه جانبازی نائل آمدند، چندین سال گذشت تا خرداد ۹۵ خبردادند که حاج مهدی هم در سوریه به دیدار برادر شهیدش رفته است.

فرزندانم از کودکی پدرشان را از دست دادند و سعی کردم با کارگری و کشاورزی آن ها را به نحوی تربیت کنم که در محضر امام زمان (عج) رو سفید باشم.

من در زمان جنگ که در شهرستان زندگی می کردیم به هیچ عنوان با مفهوم جنگ و دفاع آشنایی نداشتم به همین خاطر پسران بزرگم به بهانه ادامه تحصیل به  شیراز می رفتند  وسر از جبهه در می آوردند.

وی در ادامه گفت: علیرغم این که مثل خیلی از مادران امروزی سواد نداشتم اما سعی کردم فرزندانم را پایبند به اسلام و انقلاب تحویل جامعه دهم. محمدتقی و علی النقی فرزندان دوقلوی من بودند که علی النقی در دوسالگی فوت کرد و با صدا زدن نام محمدتقی به یاد برادرش می افتادم به همین دلیل به ثبت احوال مراجعه کردم و نام محمد تقی را به مهدی تغییر دادم، بعدها حاج مهدی که علاقه زیادی به امام زمان (عج) داشت بخاطر انتخاب این نام مدام از من تشکر می کرد.

این مادر شهید مدافع حرم ادامه داد: مهدی از ۷ سالگی به خوبی فرامین اسلامی را دریافت و رعایت می کرد، یادم است یک روز مهدی از مدرسه آمد و مدام دست و پای مرا می بوسید، دلیل کارش را که جویا شدم گفت معلمم گفته هرکس احترام پدرو مادرش را نگه دارد و روی آن ها را ببوسد جایش در بهشت است، من هم می خواهم بروم بهشت برای همین شما را مدام می بوسم و این کار مهدی تا پایان عمرش نیز ادامه داشت.

همه ورزشکاران فرزندان مهدی بودند

یک روز به مهدی اعتراض کردم که چرا برای من نوه نمی آوری، او مرا به محل تمرین تیم فوتسال مقاومت برد و گفت تمام این بچه هایی که اینجا ورزش می کنند فرزندان من هستند و شما هم باید آن ها را دوست داشته باشید.

مادر شهید عسگری از حضور مهدی در سوریه گفت وافزود: اوایل حمله داعش به سوریه یک روز مهدی نزد من آمد و گفت می دانی که حفظ حریم نوامیس برای شیعیان بویژه ایرانی ها خیلی حائز اهمیت است و حال که به حریم حضرت زینب(س) هتاکی شده اگر من اکنون به دفاع از حرم حضرت زینب و حضرت رقیه(س) نروم چند روز دیگر اگر دشمن به خاک ایران تجاوز کند هیچ حرفی از غیرت نمی توانم بزنم و باید بمیرم.

حاج مهدی با همان لحن عامیانه و دلبرانه خودش آن چنان مرا تحت تأثیر قرارداد که رضایتم را گرفت و با عشق و علاقه به سمت سوریه و دفاع از حریم حضرت زینب(س) رهسپار شد.

نحوه شهادت مهدی عسگری

این مادر شهید مدافع حرم به حضور آخر فرزندش در سوریه و نحوه شهادت وی اشاره کرد و گفت:حاج مهدی برای آخرین بار قبل از اعزام به سوریه به خانه من آمد و گفت: برای آموزش به یزد می روم و خیلی زود برمیگردم. ما هم با خیال راحت خداحافظی کردیم و رفت. بعدها یکی از همرزمانش از زبان مهدی نقل می کرد برای اینکه اشک های مادرم را نبینم و پاهایم سست نشود از او خداحافظی نکردم.

یک روز مهدی زنگ زد و گفت: یک عملیات مهمی در پیش است و ما باید به خط مقدم برویم، اگر برگشتم که میرسم خدمتتان اما اگر برنگشتم از شما می خواهم که در فراق من گریه نکنید، مراقب دخترم باشید و با صبر خود به دشمن نشان دهید که هرگز مایه خوشحالی آن ها نمی شوید.

دوستان مهدی نقل کردند که دو تیر به پا و بازوی او اصابت کرد و خودش با زحمت جای زخم ها را بست و به پیشروی ادامه داد اما تیر سوم که به قلب او خورد باعث شهادتش شد و تا این لحظه هم خبری از جسم پاکش نیست.

مادر شهید عسگری به برخی ناملایمتی ها اشاره کرد و گفت:تمام آرزوی من بعنوان یک مادر این است که تا وقتی زنده ام یکبار دیگر فرزندم را ببینم حتی اگر پیکرش باشد، خیلی ها به گفتند پول بگیر و به داعش بده تا پیکر فرزندت را به ایران بفرستند اما بخدا قسم تا زنده ام هیچ گاه از پول بیت المال چنین کاری را انجام نمی دهم، من مهدی را به حضرت زینب(س) هدیه دادم و معتقدم که هروقت خود بانو بخواهد پیکر او را برای من می فرستد.

گاهی اوقات دختر مهدی که فیلم های پدرش را مشاهده می کند یا دختر بچه ای را در خیابان می بیند که کنار پدرش راه می رود به شدت دلتنگ و بی تاب پدر می شود و سراغ مهدی را از ما می گیرد و ما گاهی اوقات به سختی این دختربچه را آرام می کنیم.

در این شرایط سخت متاسفانه برخی ها بی اطلاع از شرایط تصورات غلطی از حضور جوانان ما در سوریه دارند وگاها با حرف های خود زمینه تکدر خاطر خانواده شهدای مدافع حرم را ایجاد می کنند در حالی که باید بدانند فرزندان ما برای صیانت از حریم اهل بیت وامنیت منطقه به نبرد با داعش رفتند و جان خود را فدا کردند و هیچ انگیزه دیگری در بین نبوده است.

بانو معصومه قربانی بیان کرد: هیچ گاه بخاطر پسر بزرگم زین العابدین که در دفاع مقدس شهید شد از هیچکس کمک نخواستم و به بنیادشهید هم مراجعه نکردم و اکنون هم که سه سال از شهادت حاج مهدی می گذرد هیچ انتظاری از کسی ندارم جز این که گاها زخم زبان نشنویم. من با افتخار فرزندانم را تقدیم به پیشگاه اهل بیت(ع) کرده ام و هیچ گاه از کسی انتظار حمایت نداشتم چون می دانم  مهدی نیز اکنون در محضر حضرت زینب(س) حال خوبی دارد.

وقتی مادر شهید مانع انتقال تیم مقاومت شد

مادر شهید عسگری در پایان صحبت های خود به موضوع جالبی در خصوص باشگاه مقاومت و رفع موانع ادامه حضور این تیم در لیگ برتر اشاره کرد وگفت: یک روز به من خبر دادند که می خواهند باشگاه مقاومت را از کرج خارج کنند خیلی از این اقدام دلگیر شدم و به همراه آقای اسفندیاری مدیر باشگاه و فرهاد کشاورز سرمربی تیم به ستاد کل نیروهای مسلح رفتیم و به مسئولین گفتم با دیدن این بازیکنان خاطرات مهدی برایم زنده می شود واجازه بدهند تیم در شهر کرج وبرای البرز باقی بماند و این تنها موردی بود که بعد از شهادت مهدی از کسی درخواست کردم.

در حقیقت من از دیدن این جوانان ورزشکار لذت می برم و با دیدن هریک از آن ها چهره مهدی در نظرم می آید و نصیحت مادرانه من به همه جوانان این است که در بند دنیا اسیر نشوند و قدر خودشان را بدانند، جوانان اگر راه درست را در پیش گیرند و به خدا توکل کنند هیچ گاه مشکلی آن ها را تهدید نخواهد کرد.

وی در پایان صحبت های خود گفت: این روزها پیکر خیلی از شهدا به وطن برمی گردد وامیدوارم فرزند من نیز روزی به وطن بازگردد تا انتظار ما هم به پایان برسد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.