قدس آنلاین: در این مجموعه، شاعری را میبینیم که بر منظری ایستاده است و انسان امروز را با نگرانی و دلهره تماشا میکند. او در بیان این موقعیت دلهره آور که ممکن است به نیستی همیشگی ختم شود، از بیانی استعاری کمک گرفته است و در تمام شعرها سعی دارد مخاطب را متوجه کند که از چه موقعیت دهشتناکی حرف میزند. موقعیتی که در آن جای زیبایی و زشتی، تغییر کرده است و دیگر نشانی از زلالی و پاکیزگی نمیتوان یافت، وقتی:
رود
خانهاش را فروخته بود
ماهیها را
آبها را
در زیر زمین شهر، بوی گند را جابجا میکرد
در این سطر، شاعر هم با «رودخانه» بازی کرده است ( کارویژهای در زبان) و هم به رود وجهی جاندار و انسانی داده است (کارویژهای در تخیل) و هم با تغییر نقش رود به عنوان نمادی از زلالی و حرکت به وسیلهای برای جابجا کردن گند و عفونت، معنایی تازه را خلق کرده و به مخاطبانش ارائه داده است. (کارویژهای در اندیشه).
رویکرد بختیاری در شعر، همین گونه است. یعنی در این مجموعه شعرهای بسیاری را میبینیم که خاستگاهشان اندیشهای است اما تجلی این اندیشه در زبان یا تخیل، شعر را از سخنرانی، مقاله یا کلمات قصار که معمولاً شعرهای اندیشه ورز به آن دچارند؛ جدا کرده است. تکیۀ اصلی شاعر اما بر تخیل است. او سعی کرده است با خلق تصویرهایی تازه و جاندار، شعرش را پیش ببرد و به همین دلیل شعر او سرشار از سطرها و بندهایی که میتواند خود به طور مستقل شعرهایی کوتاه و زیبا باشد و مخاطبان شعر را به دنبال خویش بکشد:
ابری سرش را روی سینۀ خودش گذاشته بود و
چرت میزد
یا:
موجها
آرامش شب را برهم نزدند
فقط یکنواختی آن را
یک نواختتر کردند
چنانکه گفتیم حرکت شعر بختیاری از دل اندیشه است. او شاعری است که در روزگار خود، در اجتماع پیرامونش، در تغییر و تحول انسانها اندیشه میکند اما شعر اندیشه ورز با شعر کلمات قصار، با شعر قلمبه سلمبه گو و با شعری که ترجمۀ مکتبهای فلسفی غرب و شرق باشد، متفاوت است. شعر میتواند زبانی روزمره، راحت و قابل فهم داشته باشد اما در پشت آن تفکری پنهان شده باشد که در انسان، نسبت او با جهان و آینده و گذشته و همۀ مسائل بغرنجی که فیلسوفان دربارهاش حرف زده اند؛ اندیشهورزی کرده است.
این سطرها را ببینید:
چه بسیارند
مردگانی که موفق به مرگ نشدهاند
و خاطرۀ حیات
آنها را تجزیه کرده است
این سطرها اگرچه اندیشهای را دربارۀ گروهی زیاد از انسانها بیان میکند، شعر است. زبان شاعر، زبان فلسفه یا علم نیست، زبان شعر است. تنها در شعر است که برخی مردگان، «موفق به مرگ نمیشوند» و زندگانی هستند که تجزیه شده اند اگرچه نمردهاند. به علاوه این سطرها و شعرهایی مانند این شعرها از ابهامیکه لازمۀ شعر است، برخوردارند. نمیتوانید آنها را به زبان ساده بیان کنید، در دو سطر تعریفشان کنید و به معنای دقیق آنها را به نثر معمولی برگردانید چنانکه نمیتوانید شعر هیچ شاعری را چنین کنید.
یکی از مهمترین خاستگاههای شعر بختیاری، طبیعت است. شعر بختیاری همیشه محو و نگران طبیعت است اما او توصیف کنندۀ طبیعت نیست. شعر او نقاشی زیبا و عکس برگردانی پرتصویر از طبیعت نیست. او مانند منوچهری نیست که قصیدهای بگوید و در آن قطرۀ باران را به چیزهای مختلف تشبیه کند. بلکه طبیعت در شعر او معنایی کاملاً زنده دارد و با مفاهیمیدیگر پیوند خورده است. طبیعتی که در حال زوال است، لحظه به لحظه در فرسایشی غیرطبیعی مضمحلتر میشود و در آن درخت و کوه و رود دیگر تنها درخت و کوه و رود نیستند بلکه معنایی انضمامیو استعاری یافته اند.
طبیعتی دست کاری شده؛ دیگر گون شده و خالی شده از روح واقعی خود. طبیعتی که در آن «پرندهها / در روح درختان قطع شده/ لانه میسازند». درختان قطع شده، قطع شده اند اما روحشان باقی است و هنوز پیوند پرندهها با آنان قطع نشده است. میبینید که در اینجا درخت تنها یک تصویر زیبا و سبز در طبیعت نیست، درخت معنایی فراتر از یک موجود مادی پیدا کرده است و شاعر نگاهی ماورای طبیعی به طبیعت دارد.
اما او همچنان امید دارد. شعرش ویرانی را توصیف میکند اما مخاطب را مأیوس و نومید به سر خط اول بر نمیگرداند چرا که به قول خودش:
این شعرها
بیمار نیسند؛ زخمیاند.
انتهای پیام/
نظر شما