تحولات لبنان و فلسطین

زمانی که حمله عراق به ایران آغاز شد این فقط مردان نبودند که برای دفاع از کشور به پا خواستند بلکه شیر زنانی هم بودند که پا به پای مردان در جبهه‌های جنگ حضور یافته و گاه به اسارت عراقی ها درآمدند به‌گونه‌ای که هنوز هم زخم شکنجه‌های اسارت را بر جسم خود دارند اما آن‌ها از جسم و روحشان گذشتند تا ما باقی بمانیم.

شوهرم کنارمن به شهادت رسید/جوانان امروز دست کمی از رزمندگان آنروزها ندارند، نمونه آنهم مدافعان حرم است

- قدس آنلاین- تکتم بهاردوست: یکی از این بانوان ، نخستین اسیر زن ایرانی" خدیجه میر شکار" است که  به مناسب سالروز بازگشت آزادگان با این شیر زن آزاده گفت وگویی ترتیب داده‌ایم .

قدس آنلاین : آن زمان که جنک شروع شد چند سال داشتید؟ چه چیزی یک دختری به سن و سال شما را برای حضور در جبهه و اسلحه به دست گرفتن ترغیب کرد؟

میر شکار: من آن زمان ۲۰ سالم بود و تازه ازدواج کرده بودم. من در یک خانواده مذهبی متولد شده بودم و از همان ابتدا در خانواده ما از اهل بیت و مصائب امام حسین (ع) و حضرت زینب(ص) زیاد گفته می‌شد و من زیاد می‌شنیدم از این‌ها گذشته من در شهر مرزی بستان زندگی می‌کردم و ناخودآگاه جنگ با زندگی روزمره من عجین شده بود.

قدس آنلاین: آیا حضور یک مرد مبارز به عنوان همسر هم در کشیده شدن شما به سمت جبهه و جنگ تاثیر داشت ؟

میر شکار:بله همین طور است. وقتی جنگ شروع شد چون همسرم به مرز رفت و آمد می‌کرد من هم در شهر مانده بودم که همراه همسرم باشم و طبیعتا تشویق‌های ایشان هم بی تاثیر نبود. هیچ کس درآن زمان فکر نمی‌کرد که جنگ اینقدر طول بکشد ولی بعثی‌ها روز به روز پیشروی می‌کردند و ما هم مجبور بودیم که همراه مردانمان در جنگ حضور داشته باشیم.

قدس آنلاین: درآن روزها و قبل اسارت چطور به رزمندگان کمک میکردید؟

میر شکار:  پدر من آن زمان حسینه‌ای در شهر بستان داشت که من هم مثل همه مردم و البته خانواده‌ام در آنجا به رزمنده‌ها کمک می‌کردیم و رزمندها وقتی از مرز برمی گشتند در آنجا استراحت می‌کردند و در واقع یک تجدید قوا بود برای اینکه آماده‌تر به جبهه برگردند.

قدس آنلاین: کار با اسلحه را همان روزها یاد گرفتید؟

میر شکار: خیر من از خیلی قبل ترها زمانی که امام فرموده بودند باید یک ارتش ۲۰ میلیونی تشکیل بدهیم کار با اسلحه را یاد گرفته بودم ولی بله بعد از اینکه ازدواج کردم در همان چند ماهه که همسرم زمانی پیدا میکرد و به منزل می‌آمد کار با اسلحه را به من آموخت.

قدس آنلاین: آیا همسرتان را تا مرز همراهی می کردید؟ هیچگاه از شما نخواستند که شهر را ترک کنید؟

میر شکار:همه افراد حتی شخصی ها از شهر دفاع می کردند. زمانی که شهر از سکنه خالی شده بود عراق داشت بر روی کرخه پل شناوری را درست می کرد تا شهر سوسنگرد را تصرف کند. قبل از این اتفاق سه روز بود که همسرم را ندیده بودم و خیلی برایش نگران بودم و زمانی که آمد ، گفت بعثی ها شهر محاصره کرده اند و از من خواست که شهر را ترک کنم. ولی من مخالفت کردم گفتم به خاطر تو می خواهم بمانم می خواهم از تو باخبر باشم ولی شوهرم اصرار کردکه من از شهر خارج شوم.

قدس آنلاین: و شما از شهر خارج شدید.

میر شکار: بله همراه شوهرم با ماشینی که پر از مهمات بود از شهر خارج شدیم. وی رانندگی می کرد و من با یک قبضه اسلحه اطراف را تحت نظر داشتم.

قدس آنلاین: همانجا بود که اسیر شدید؟

میر شکار: از شهر سوسنگرد که خارج شدیم چشممان به یک نفر بر افتاد. ابتدا فکر کردم کمک رسیده در حالیکه دشمن بود. اینها هم زمانی که چشمشان به ماشین سپاه افتاد شروع به شلیک کردند تیری به کمر من و تیری به پای همسرم اصابت کرد تا جایی که ساق پایش شکست. من به روی اسلحه خم شده بودم تا از تیرهای دیگری که به سمتم می آمد خودم را حفظ کنم.

قدس آنلاین: و شما مجروح شدید. چه اتفاقی برای همسرتان افتاد؟

میر شکار:من زخم عمیقی برداشتم به حدی که دستم به راحتی وارد بدنم می شد ، هر دو  به اطراف پرت شدیم و آنجا بود که برای تفتیش کردنم جلو آمدند و مرتب هم فریاد می زند این خانم نظامی است.

قدس آنلاین: دقیقا چه تاریخی بود؟

میر شکار:هفتم مهرماه سال 1359

قدس آنلاین:با این زخم عمیق و این همه مجروحیت چگونه زنده ماندید؟

میر شکار: (می خندد) اگر خدا نخواهد اتفاقی نمی افتد. شوهرم خیلی کمتر از من جراحت برداشته بود اما شهید شد و من با آن وضعیت زنده ماندم.

قدس آنلاین: شوهر شما همان لحظه شهید شد؟

میر شکار: خیر ما را با آمبولانس بردند به سمت اهواز و وی هنوز زنده بود. ما هر دو چندین روز بود که چیززیادی نخورده بودیم ، سه روز هم بود که هر دو گرسنه بودیم حتی یک قطره آب هم نخورده بودیم. هر دو در همان وضعیت نمازمان را خواندیم ، کلی آیت الکرسی خواندیم و فردا صبح روزی که اسیر شدیم شوهرم بعد از نماز صبح بود که در شهر العماره عراق قبل از اینکه ما را به بیمارستان برسانند شهید شد. هر چند من بعد متوجه شدم چون شوهرم هم خیلی خونریزی داشت و هم گرسنه و خسته بود من فکر کردم که به خواب رفته ولی بعد متوجه شدم  که شهید شده است .

قدس آنلاین: نترسیده بودید؟

میر شکار: مگر می شود نترسید. در همه این مدت اهل بیت و خدا کمکم کردند.

قدس آنلاین: بعد از شهادت همسرتان چه اتفاقی افتاد؟ آیا در زمان اسارت شما در آن آمبولانس شخص دیگری هم همراه شما بود؟

میر شکار: بله همان زمان که من و همسرم در آمبولانس بودیم ۵ نفر ایرانی دیگر را هم که دستان و چشمانشان بسته بود وارد آمبولانس کردند ، چون من مرتب می گفتم ما مجروحیم حال همسرم خوب نیست . یکی از آقایان گفت که چشم ما را باز کن تا کمکتان کنیم .من الان که فکرش را می کنم نمی دانم با آن وضعیتی که در آن لحظه داشتم ، دستانم می لرزید وکلی خون از من رفته بود با چه قدرتی آن طناب ها را باز کردم .آنجا بود که یکی این آقایان که از قضا از دوستان و هم محله ای های همسرم بود و اورا می شناخت گفت که شهید شده است.

قدس آنلاین: شما را پس از اسارت به کجا بردند؟

میر شکار:زندان بغداد

قدس آنلاین: وقتی شما را اسیر کردند سعی نکردند که حجابتان را بگیرند؟

میر شکار: زمانی که من را برای معالجه به بیمارستان العماره بردند من تقریبا بیهوش بودم و فقط صداهای نامفهومی می شندیم که به یکباره با سیلی یکی از همین نظامی ها به هوش آمدم. زمانی که گفتم چرا من را می زنید گفتن تو مرتب می گویی من خون بعثی نمی خواهم آنجا متوجه شدم که داشتند به من خون تزریق می کردند.

در حالیکه چادرم پاره شده بود ولی من همان مقدار را که برایم مانده بودم به زیر چانه ام گره زده بودم .بعثی ها سعی می کردند که چادرم را از من بگیرند و به جایش لباس بیمارستان بپوشانند که من مخالف کردم و داد می زدم که حاضر نیستم لباس شما را بپوشم که یکی از پزشکان گفت اجازه بدید با همین لباس ها بماند مگر نمی بینید که در این هوای گرم و با این همه خونریزی نمی خواهد حجابش را از دست بدهد.

قدس آنلاین: چند روز در بیمارستان بودید؟

میر شکار: ۱۵ روز که بعد هم من را بردند بغداد

قدس آنلاین: چند سال در زندان بودید؟

میر شکار: دو سال دراسارت بودم . چون شدت جراحات من زیاد بود صلیب سرخ من را مبادله کرد که من به همراه ۳۸ نفرآقا مبادله شدم. که البته تا به امروز این جراحات را با خود دارم.

قدس آنلاین:چه اعتقادی یک دختر بیست ساله را به یک مبارز تبدیل کرد؟

میر شکار: علاقه به رهبری. حرف ایشان برای ما حجت بود.  خیلی از ما ها مقلد امام بودیم و باید به حرفشان گوش می دادیم باید اطاعت می کردیم. الان هم گوش به فرمان رهبری هستیم.

قدس آنلاین: چه توصیه ای به دختران جوان امروزی دارید؟

میر شکار: جوانان امروز ما هم کمتر از رزمندگان آن زمان ما شور و شوق مبارزه ندارند نمونه اش مدافعان حرم. اینها از خانواده و جوانیشان می گذرند تا به ندای رهبرشان لبیک گفته باشند. اگر دنبال رو حق باشید حق روشن است و خودش را نشان می دهد.

قدس آنلاین: چه شد که از خوزستان برای سکونت به مشهد آمدید؟

میر شکار: اینهم از برکات همین ترکش هاست. به خاطر گرمای خوزستان دکتر گفت که باید در جای دیگری زندگی کنم.

قدس آنلاین: وقتی به مشهد آمدید جذب کاری یا چیزی نشدید؟

میر شکار: چون از قدیم به دروس حوزه علاقه مند بودم چند سالی را در مکتب نرجس درس خواندم و با حوزه های علمیه خوزستان و بسیج خواهران همکاری می کردم.

قدس آنلاین: دیگر بعد از شهادت همسرتان ازدواج نکردید؟

میر شکار: بعد از ۱۹ سال ازدواج کردم و الان دو فرزند دختر و پسر دارم

انتها ی خبر/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • محمد کریم بهرامیان ۱۷:۰۲ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۲
    0 0
    بسم الله الرحمن الرحیم خوشا به سعادتشان . شهیدان راه حق