تحولات لبنان و فلسطین

۲۴ شهریور ۱۳۹۸ - ۰۸:۳۱
کد خبر: 670485

انگار مدت طولانی پیگیر عقربه‌هایم و دارم بِرّوبِرّ به ساعت دیواری نگاه می‌کنم که «گل ترمه» هوار می‌شود روی سرم که: وااای خاله‌ام از دست رفت... خاله‌ام چپول شد.


رقیه توسلی/

سکانس اول:

انگار مدت طولانی پیگیر عقربه‌هایم و دارم بِرّوبِرّ به ساعت دیواری نگاه می‌کنم که «گل ترمه» هوار می‌شود روی سرم که: وااای خاله‌ام از دست رفت... خاله‌ام چپول شد.

امان از دست بچه‌ها! مجبورم می‌کند راز را برملا کنم و از فکر لذیذم برایش بگویم... از خوشی دنباله‌دار «ساعت بازی». مجبورم می‌کند حسم را بریزم روی دایره.

دخترِ بی تابِ خواهر، ول کن ماجرا نیست. تازه خوشش آمده دستی بر آتش بگیرد و ساعت‌بازِ بعدی خودش باشد.

شروع می‌کنیم. چفت هم می‌نشینیم و زُل می‌زنیم به دایره بزرگ توی هال. به دایره‌ای که 12عدد دارد و سه عقربه رنگی.

می‌پرسد: صبح، ظهر یا شب؟ عددهایت را بده.

با حال خوشایندی عقربه‌های قرمز و سیاه را دنبال می‌کنم و کیفور می‌گویم: 3 بعدازظهر، 4 صبح، 7 شب.

«گل ترمه» نیمرخ و عمیق نگاهم می‌کند... یعنی چرا؟

چشم در چشم ساعت جواب می‌دهم: همسن تو که بودم بعدازظهرها دوروبر 3 دنیایی داشتیم از دورهمی و قصه و بازی. مزه اش عجیب زیرزبانم مانده گلی جان.

و عاشق 4 صبح ام، چون فکر می‌کنم این ساعت واقعاً نردبانی می‌اندازند تا هر که دلش می‌خواهد بیدار شود یکسر برود تا آسمان. احساس می‌کنم آن وقت، خدا سرش حسابی خلوت است و مهربان تر به تک تک جمله‌هایم گوش می‌دهد.

و اما 7 شب. این ساعت برای من پُر از تصمیم‌گیری است و از هر زمان دیگر سرشلوغ‌ترم.

چه بپزم؟ چه نخورم؟ کدام برنامه را بریزم؟ تازه ذره‌بین برمی دارم و رفتار طول روزم را بررسی می‌کنم. اینکه کدام حرف، لباس، فکر، غذا، هدف و کلامی را درست یا غلط انجام داده‌ام.

سکانس دوم:

گلی دارد تصویری با مادرش گپ می‌زند... درباره راز اعداد... ساعت 5 عصر است... من سوپ جو می‌پزم و او انگار می‌خواهد ساعت‌بازهای بیشتری به جمعمان اضافه شوند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.