بهگزارش پایگاه خبریتحلیلی قدسآنلاین، رابرت دیوید کولیج، استادیار پیشین دانشگاه نیویورک، در وبگاه خود شعری با عنوان «پس از اولین روضۀ کربلا در عمرم» منتشر کرده است.
این شعر را باهم میخوانیم.
یا حسین!
امشب بسیار شرمگینم
شرمگینتر از همیشه در دوران پس از مسلمانشدنم
زیرا گمان نمیکنم میتوانستم آنقدر قوی باشم که در کنارت بایستم
در دشت کربلا.
با خود فکر میکردم:
چرا حسین دارد چنین میکند؟!
با خود فکر میکردم:
خانوادهام به من نیاز دارند و هیچ راهی نیست که او پیروز شود!
با خود فکر میکردم:
ما که نماز و روزه و حج و قرآن را داریم!
با خود فکر میکردم:
همراهی با حسین واجب که نیست!
با خود فکر میکردم:
من تازه مسلمان شدهام و ازم توقع ندارند چندان فداکاری به خرج دهم!
با خود فکر میکردم:
همۀ ما مسلمانیم و من نباید از یک طرف ماجرا جانبداری کنم!
اما تو، نوۀ محبوبِ آن «محبوب خالق همۀ موجودات»!
تو مانند من نیستی
تو پای حقیقت میایستی
و از دل میدان
میبینی همۀ مسیرهایی را که انسانها به بیراهه میروند
چنانکه اگر سازش کرده بودی، ضعف نشان داده بودی، یا [به بیعت] تن داده بودی
همۀ ما روحمان را از دست داده بودیم و قبلهای برای دلهایمان نداشتیم
چراغ هدایتی نداشتیم تا بهکمکش در تاریکی ببینیم
و با ظلم و فروپاشی بر جای میماندیم
جایی که زمانی چراغی فروزنده در دست بود
و اگر من بعد از تو زنده میماندم
حتی شاید آنقدر قوی نبودم که پیش چشم همه بر ارتحالت عزاداری کنم
از ترس اینکه اهل دمشق تماشایم کنند
و من میایستادم و با خودم میگفتم:
ما که همه مسلمانیم!
شاید با خود فکر میکردم:
من که نماز میخوانم، روزه میگیرم، قرآن میخوانم و با خانوادهام خوشاخلاقم، و انشاءالله همینها کافی است!
و حتی شاید سالها بعد
برای شرکت در راهپیماییِ حمایت از تو ثبتنام میکردم تا خودم را از این احساس شرم درونی خلاص کنم:
شرمِ تنهاگذاشتن تو و خاندانت در آفتاب سوزان
بدون کلمهای اعتراضآمیز
یا خطی نوحه
اما چه ارزشی داشت
مبارزه با کفر و ظلمی که به درون شهرهای جهان میخزد
وقتیکه دلم زبالهدان قوای نفس، هوا، شیطان و دنیا شده بود؟!
اللهم صلّ علی محمد و آله و سلّم
یا ارحم الراحمین
یا ارحم الراحمین
پناهی جز رحمت تو ندارم
وقتیکه نفاق درونم را نشانم میدهی
AFTER MY FIRST EVER MAJLIS ABOUT KARBALA
Yā Ḥusayn
I am so ashamed tonight
More ashamed than I have ever been since I became a Muslim
because I don’t think I would have been strong enough to stand with you
on the plain of Karbala
I would have thought
“Why is he doing this?”
I would have thought
“I have a family that needs me and there is no way he can win”
I would have thought
“We still have the prayer, the fast, the pilgrimage and the Qur’an”
I would have thought
“This isn’t fard”
I would have thought
“I am a new convert, and I shouldn’t be expected to sacrifice so much”
I would have thought
“We are all Muslims, and I shouldn’t take sides”
but you – beloved grandson of the Beloved of the Creator of all that is -
you are not like me
you stand in the Truth
and from the center
see all the ways men go astray
such that if you had compromised, showed weakness, or acquiesced
all of us lost souls would have no qibla for our hearts
no guiding light to help us see through the darkness
and we would be left with tyranny and dissolution
where once there had been a light giving lamp
and had I lived on after your death
perhaps I would not have even been strong enough to publicly mourn your passing
fearful that those in Damascus would be watching and waiting
“We are all still Muslims”
I might have thought to myself
“I’ll just pray, fast, read the Qur’an, be good to my family, and insha’Allah that will be enough”
and perhaps many years later
I even might have signed up to march on Constantinople to absolve myself of the shame I felt inside
the shame of leaving you and your family in the burning sun
without so much as a word of protest
or a line of lament
but what value would there be in fighting the disbelief and injustice that infiltrates the cities of Earth
when my heart had already been laid waste by the forces of nafs, hawā, shayṭān, and dunyā
Allāhumma ṣalli ‘alā sayyidinā Muḥammadin wa ālihi wa sallim
yā arḥam al-rāḥimīn
yā arḥam al-rāḥimīn
I have no refuge except in Your Mercy
when You show me the hypocrisy that dwells within
R. David Coolidge
نظر شما