تحولات منطقه

شیوا مقانلو نویسنده و مترجم روز گذشته در کافه کتاب مشهد مقابل مخاطبانش نشست و از تجربه‌های ترجمه و نویسندگی برای مخاطبانش صحبت کرد.

در کشور ما اپراتور ترجمه زیاد است اما مترجم کم
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

قدس آنلاین: او در سال ۱۳۷۶ وارد دانشگاه هنر (دانشکده سینما-تئاتر) و در سال ۱۳۸۰ در گرایش تدوین، فارغ‌التحصیل شد. شیوا مقانلو از دوران دانشجویی به شکل مستمر و حرفه‌ای به تألیف،  ترجمه و تدریس مشغول بوده است. نخستین مجموعه داستان تألیفی او به نام «کتاب هول» در سال ۱۳۸۳ (نشر چشمه)، و نخستین کتاب ترجمه‌اش به نام «زندگی شهری» (اثر دونالد بارتلمی) در سال ۱۳۸۲ (نشر بازتاب نگار) به بازار آمد. از او تاکنون بیش از ۴۰ کتاب با ناشران مختلف به بازار ایران آمده است و در حال حاضر به عنوان مشاور در نشر نیماژ در کنار تدریس، ترجمه و نویسندگی فعالیت ادبی و هنری  اش را ادامه می‌دهد. 

این مترجم و نویسنده در ابتدای صحبت‌هایش در خصوص تجارب زیستی و تأثیری که این تجارب بر فعالیت‌های او گذاشته است،صحبت کرد. اوگفت: فعالیت در سینما، ترجمه و نوشتن  داستان تأثیر خودشان را بر من گذاشته‌اند . اگرچه نوشتن امری فردی است و نویسنده در لحظه نوشتن به تئوری خاصی فکر نمی‌کند اما تجارب زیست یک نویسنده و هر آنچه قبل نوشتن او با آن مرتبط بوده تأثیرش را بر نوشته‌ها خواهد گذاشت و من هم از این مسأله مستثنی نیستم. 

مقانلو در خصوص ترجمه‌ها و چگونگی انتخاب آثار برای ترجمه هم گفت: من تلاش کرده ام نویسنده‌ها و صدای‌های جدیدی به ادبیات ایران معرفی کنم چون مترجم با اپراتور ترجمه فرق دارد . در کشور ما اپراتور ترجمه زیاد است اما مترجم کم. مترجم دارای رسالتی است و به هر کسی نمی‌توان گفت مترجم حتی اگر اثری که ترجمه کرده به ۴۰ چاپ هم برسد،  حتی اگر آن اثر زبان و نثر خوبی داشته باشد و در عرصه نشر هم موفق باشد اما آن اثر باز هم نشان دهنده یک ترجمه خوب نیست. مترجم باید با اثری که ترجمه می‌کند معرف یک صدای نو باشد و پیشنهادهای نو به ادبیات کشورش بدهد هر چند این نوع ترجمه ریسک است و ممکن است در بازار به موفقیت چندانی نرسد اما قطعا یک سرمایه گذاری بلند مدت در عرصه‌های ادبی خواهد بود. 

وی گفت: من با همین نگاه و با ترجمه آثار دونالد بارتلمی‌ وارد جریان ترجمه شدم در زمانی احساس کردم همه جا حرف از تئوری‌های پست مدرن است اما مصداقی برای آن در ایران نیست. نیاز دیدم باید آثار بارتلمی‌را ترجمه کنم چون هم از آثارش لذت بردم و هم حس کردم مخاطب ایرانی باید دونالد بارتلمی‌را بشناسد.

و یا  کتاب تئوریک «ژانرهای سینمائی» را در زمانی ترجمه کردم که برای اولین بار در یک اثر به ژانر و تعریف ژانر پرداخته می‌شد. کتاب بونوئلی‌ها که نوشته‌های سوررئالیستی لوئیسن بونوئل است را در زمانی ترجمه کردم که راجع به تئوری‌های بونوئل درباره سینما، شعر و ادبیات اثری نبود و هرچه از او بود به زندگی نامه او می‌پرداخت و یا آثار دیگر ترجمه هر کدام بنا بر خلایی که وجود داشت ترجمه شدند.  

از یک کتاب ۳۲ ترجمه در بازار وجود دارد!

مقانلو با  ترجمه‌های دوباره از یک اثر، مخالف است. او می‌گوید: هر چند بسیاری از آثار با ترجمه‌های بد می‌سوزند اما با همه این‌ها من با ترجمه دوباره و یا چندباره یک اثر مخالفم چون آن قدر نویسنده تازه و جریان‌های تازه در دنیا وجود دارد که زمان نداریم اتلاف انرژی کنیم و دست به ترجمه‌های دوباره بزنیم . البته فکر نکنید ما فقط از جریان‌های نو عقبیم حتی نویسنده‌های کلاسیک و آثارشان هم در ایران معرفی نشده اند مثلا از ژرژ ساند یا جرج الیوت چند اثر در بازار کتاب ایران وجود دارد؟  

این مترجم ادامه داد: بد نیست بدانید حتی چند اثر خوب از ویکتورهوگو وجود دارد که هنوز ترجمه نشده است. در این شرایط می‌بینیم از یک کتاب ۳۲ و یا ۱۷ ترجمه در بازار وجود دارد . یعنی کتابی خوب فروخته و ناشران رفته اند به دنبال ترجمه همان کتاب. اما من دوست دارم لذتی که از یک اثر ادبی می‌برم را با بقیه شریک شوم  هر چند تعداد این آدم‌ها اندک و محدود باشند.

 نویسنده مجموعه داستان «هول» در ادامه جلسه به بیان تجربه‌هایش در حوزه داستان کوتاه پرداخت. او گفت: من داستان کوتاه می‌نویسم چون حس می‌کنم داستان کوتاه قالب خوبی است که می‌تواند منعکس کننده زندگی پر جدال امروز باشد. جزء نویسنده‌هایی هستم که همه داستان‌هایم را دوست دارم چون معتقدم نویسنده خودش باید داستانی را دوست داشته باشد و بعد دست به انتشار آن بزند. حالا اگر مخاطب این داستان را نمی‌پسندد مساله شخصی است اما نویسنده باید پشت تک تک آن‌ها بایستد و بعد آن‌ها را منتشر کند.  اینکه مد شده گاهی نویسنده داستان‌های ضعیفش را در کنار داستان‌های قوی منتشر می‌کند، آفت امروز داستان کوتاه ماست.   

مقانلو در ادامه به جایگاه داستان کوتاه در کشور ما اشاره کرد و گفت: برای من عجیب است که عده ای می‌گویند ادبیات داستانی فقط رمان. این در حالیست که داستان‌های کوتاه بورخس بسیار قوی تر از رمان‌های او است  و آلیس مونرو فقط به خاطر داستان‌های کوتاهش نوبل گرفت. ضمن اینکه داستان کوتاه ایران نسبت به رمان آن پیشی گرفته است و تجربه‌های کوتاه نویسی ایران نشان داده داستان‌های کوتاهش بسیار موفق تر از رمان‌هایش است بر عکس کشورهای عرب زبان که انقلاب‌ها و اتفاقات مهمی‌در ژانر رمان نویسی شان داشته اند. سوال من این است چطور داستان کوتاه اهمیت ندارد در حالی که اعجاز نویسی بسیار مورد توجه است و حتی یک کلمه در متون مقدس چنان تأثیر دارد که کتاب‌های تفسیر در مورد آن نوشته می‌شود.

مرادی کرمانی یک اسنثناست

مترجم کتاب«زندگی شهری» در پاسخ به این پرسش که چرا سینمای ایران توانسته در عرصه‌های جهانی موفق تر از ادبیات باشد ،گفت: واضح است چون تصویر نیاز به ترجمه ندارد و فیلم حتی بدون زیر نویس شدن راه خودش را باز می‌کند و با دنیا حرف می‌زدند . اما ادبیات تا ترجمه نشود به دنیا معرفی نمی‌شود ما هم هنوز وارد بازار ترجمه دنیا نشده‌ایم. دنیا هنوز ادبیات معاصر ما را با فروغ ، صادق هدایت و البته به صورت محدود با دولت‌آبادی می‌شناسد. تا ساز و کار حرفه‌ای برای ترجمه ادبیات وجود نداشته باشد وضع همین است.  

مقانلو در توضیح بیشتر گفت: ضمن اینکه سینمای ایران به شخص کیارستمی‌مدیون است . کیارستمی‌توانست سینمای ایران را به مخاطب جهان نشان دهد و پشت سر او سینمای ایران هم دیده شد یعنی دنیا با سینمای کیارستمی‌فهمید باید سینمای ایران را هم ببیند اما در ادبیات ما هنوز این اتفاق رخ نداده است و اثری نبوده که دنیا را شگفت زده کند. ضمن اینکه سینمای غرب از هیچ ، همه چیز می‌سازد بچه‌های ما حتی در روستاها بتمن و اسپایدرمن را می‌شناسند اما تا به حال از رستم و سهراب چیزی نخوانده اند یعنی ما خودمان تا ادبیات خودمان را نشناسیم، نمی‌توانیم آن را صادر کنیم. صنعت انیمیشن در این بین، تلاشش را می‌کند و چند اثر با محوریت شاهنامه ساخته شده اند اما روند  این حرکت به خاطر نداشتن حمایت و بودجه خیلی کند است اما اگر در چرخه حمایت و نظم قرار بگیرد کم کم راهش را باز می‌کند.  

مقانلو در ادامه در پاسخ به پرسش خبرنگار ما که پرسید جایگاه ادبیات نوجوان ایران با توجه به موفقیت‌های نویسنده‌هایی مثل هوشنگ مرادی کرمان و فرهاد حسن زاده در عرصه‌های جهانی، کجاست، گفت: ببینید دو مسأله وجود دارد اول تأثیر ترجمه‌های کانون پرورش فکری از آثار نویسنده‌ها و معرفی آن‌ها به دنیا بود و مسأله بعدی جایگاه ویژه تصویرگری ایران در دنیاست که دنیا به آثا ما به خاطر تصویر گری‌شان توجه خاصی دارد. 

نویسنده کتاب تئوریک «ژانرهای سینمائی» افزود: البته هوشنگ مرادی کرمانی استثنای ادبیات ماست . آثار او براحتی ترجمه‌پذیرند و حتی وارد کتاب‌های درسی بعضی از کشورهای اروپایی شده است. او تنها نویسنده ای است که با چهره اش شناخته شده است و برای ادبیات ایران کاری کرده که هیچ کس نتوانسته نظیر آن را انجام دهد. داستا ن‌های او با آنکه بسیار ساده و قابل فهم است اما مخاطب را تکان می‌دهد و ادبیات چیزی جز همین تأثیرها نیست.

مقانلو در پایان در خصوص نوع نوشتن و ساعاتی که در طی روز برای نوشتن می‌گذارد، گفت: همه زندگی من کار و نوشتن است. حتی روزهای تعطیل هم کار می‌کنم از صبح زود که بیدار می‌شوم تا وقت خواب دایم در حال کار هستم. ضمن اینکه بسیار منضبط هستم و برای ترجمه، داستان نوشتن و فیلم دیدن و تدریس زمان بندی خاص خودم را دارم.  در محافل ادبی شرکت نمی‌کنم و حس می‌کنم این محفل‌ها تا جایی موثرند و بیشتر از حد لزوم، مانع حرکت و بیشتر باعث اتلاف وقت هستند . اتفاقا چون می‌دانستم نوع زیست نویسنده‌ها و هنرمندان برای مردم جذاب است کتاب «بام تا شام مشاهیر» را ترجمه کردم. این کتاب به یک روز از زندگی مشاهیر و نویسندگان پرداخته  است و هدف نویسنده اش از نوشتن کتاب پرداختن به مسائلی است که در زندگی خودش با آنها در جنگ و جدال بوده است.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.