بیشک همه ما بارها و بارها و در موقعیتهای مختلف این جمله را شنیدهایم که «نیمه پر لیوان را ببینید» اما اگر بخواهیم واقعبینانه و منطقی نگاه کنیم چارهای جز دیدن نیمه خالی لیوان را هم نداریم و شاید بتوان گفت نیمه خالی میتواند انگیزه و تلنگر جدی برای بهبود شرایط داشته باشد.
با این مقدمه کوتاه میخواهیم در ادامه اندکی از نیمه خالی لیوان یک سوژه نسبتاً قدیمی رسانههای مشهد بگوییم که به نظر نگارنده ارزش فکر کردن به نداشتههای این حوزه به مراتب باارزشتر از لذت بردن از داشتههایمان است و تنها شرط آن باور این است که آنچه از دست دادهایم دیگر قابل برگشت نیست.
در چند روز اخیر خبر تخریب سنگنگارههای کمر مقبولا موجب نگرانی بیشتر دوستداران تاریخ، طبیعت و میراث ماندگار شد که البته جای نگرانی هم دارد و ما نیز به نوبه خود دلمان برای نقوش چند هزار ساله تخریب شده سوخت که قربانی جهالت و سهلانگاری شدند.
• نگاهی به دیروز
بیهیچ تعارف و مقدمهچینی و فارغ از اصول گزارشنویسی میخواهم شفاف بگویم همه ما سهمی در این تخریبگری داریم عدهای با کارهایی که کردند و عدهای هم با کمکاری خود موجب شدند تا شاهد این وضعیت باشیم.
آنچه مسلم است سنگنگارهها به یک منطقه یا یک قوم اختصاص ندارند و در تمام دنیا به عنوان بخشی از تاریخ و حتی مستند برخی ادعاهای یک ملت برای اثبات سابقه تمدنی خود شناخته میشوند بنابراین آنچه میگوییم برشی از رفتارهای متولیان و دستاندرکاران این حوزه در سطح ملی است که نتایج آن در محدوده جغرافیای مشهد و طرقبه و شاندیز ملموستر است.
• نقبی به گذشته
برای آنکه متهم به سیاه و سفید دیدن نشوم میخواهم اندکی به قبل برگردم به اوایل دهه ۸۰ یعنی همان سالها که بحث سنگنگارههای اطراف مشهد تازه به عنوان یک سوژه جدی رسانهها مطرح شده بود ما نیز در چند گزارش و خبر و مصاحبه به این موضوع پرداختیم.
خوب به خاطر دارم تیتر یکی از گزارشهای مفصل و طولانی ما که با همکاری مدیران بخشهایی از اداره کل میراث فرهنگی بازدید میدانی از سایتهای مختلف سنگنگارهای داشتیم تیتری هشداری بود با این مضمون که بزرگترین محدوده سنگنگارهای ایران پس از تیمره در سراشیبی تخریب قرار دارد.
آن سالها تعداد معدودی از سنگنگارهها مورد لطف تخریبگران بیاطلاع قرار گرفته بودند و هنوز بسیاری از نقوش سالم بودند. صحبت از حفاظت بود و اینکه متولیان به دنبال مراقبت بهتر هستند اما مدتی بعد بخشی از همان جایی که باید بیشتر از هر نقطه دیگری مراقبت میشد تخریب شد و تأسیسات ارتباط رادیویی احداث کردند و هنوز هم معلوم نیست چرا در دنیایی که ارتباطات اشکال پیشرفتهتری دارد متولیان نتوانستند از این اتفاق جلوگیری کنند و آن دکل چند صد متر آن طرفتر قد علم نکرد.
• مجوز معدن سنگ
بگذریم؛ در حالی که رسانهها از ثبت ملی و تبدیل این محوطهها به سایت موزه سخن میگفتند خبر دیگری منتشر شد مبنی بر اینکه در نزدیکی این محدودهها مجوز معدن داده شده و حتی در بخشهایی از منطقه مورد نظر که در بین دوستداران محیط زیستی مشهد به پارک سنگی یا ژئوپارک معروف است متههای فولادی سوراخهایی در دل سنگها ایجاد کرده بودند که البته هیچ نقشی بر سنگهای تخریب شده نبود ولی اگر این اقدامات متوقف نمیشد نوبت به سنگهای نقشدار هم میرسید.
از همان زمان تاکنون بحث معادن اطراف دو محدوده بزرگ سنگنگارهها داغ است و هنوز به نتیجه نرسیده و همیشه از رایزنی، مطالعه و ارائه طرحی بیضرر در آینده خبر میدهند.
• نقش جهالت بر سنگنگارهها
چند سال بعد به یکباره موجی از خبرهای منفی تخریب گسترده سنگنگارهها به راه افتاد. به اتفاق تعدادی از فعالان این حوزه و یکی از مدیران میراث فرهنگی بازدید یکروزهای از محدودههای مورد نظر داشتیم و تیتر گزارشمان شد «نقش جهالت بر سنگنگارهها».
هر چند بین دو بار بازدید میدانی ما کمتر از پنج سال فاصله افتاده بود اما گویی سنگنگارهها ۵۰ سال پیرتر شده بودند و دلیل اصلی آن هم نقشهای تراشیده شده جوانی در کنار و حتی روی آنها بود. نمیدانم تخریبگر بیاطلاعی که روی نقش بز ۳هزار ساله نقش سواری امروزی را حک میکرده آیا میدانسته که دارد برگی از تاریخ را مخدوش میکند یا نه!
صحبت از ایجاد سایت موزه محدودههای سنگنگارهای که تعداد آثار بیشتری را در خود داشتند جدیتر از هر زمان دیگری مطرح شد و حتی برخی از مدیران وقت میراث از رایزنی برای جذب اعتبارات ویژه و مباحث مرتبط با آن خبر میدادند.
ولی مانند همیشه به یکباره باز تب رسانهای ماجرا فروکش کرد و به جز خبرهای کوتاه دوستداران محیط زیست در کانالهای گروهی در محافل رسمی صحبتی نبود و وعدههایی چون ایجاد شهرک تمدنها و سایت موزه گاهی به گوش میرسید تا اینکه باز موضوع معدن طلا مطرح و مدتی همان حرفهای تکراری زده شد و سنگنگارهها به کمای فراموشی رفتند تا با بوی گازوئیل چند هفته اخیر از کما خارج شدند و شکی نداریم که هفته بعد این موضوع هم فراموش میشود.
• خودمان را قضاوت کنیم
آنچه گفته شد اشارهای گذرا بود به تمام آنچه در این سالها اتفاق افتاده و میخواهم صادقانه بگویم برای سنگنگاره کاری نکردیم و نمیتوانیم توقع داشته باشیم نتیجهای جز تخریب آنها را ببینیم اینکه فرهنگسازی و رفتار عمومی در بحث مباحث اینچنینی اولویت ویژه دارد و فکر و رفتار تخریبگری عدهای را نمیتوان درمان کرد ولی اینکه چرا حداقل کار ممکن برای مراقبت از این میراث ارزشمند تمدنی را انجام ندادهایم ربطی به ویرانگرها ندارد.
اینکه نمیتوان برای هر سنگنگاره یک مأمور گذاشت یا سنگها را به یک سوله محافظت شده انتقال داد پاسخهای منطقی متولیان بوده و هست و همه قبول دارند، ولی اینکه چرا در تمام این سالها ابتداییترین کارها را برای جلوگیری از تخریب بیشتر این سنگها انجام ندادهایم پرسشی است که پاسخش میتواند سهلانگاری سیستماتیک باشد.
چه میشد در این مدت مدیران میراث عزم خود را جزم میکردند و با درخواستهای جدی و پیگیرانه خود خواهان همراهی مدیران استانی و کشوری برای ایجاد یک گروه ویژه حفاظتی سنگنگارهها میشدند مگر نمیشد در یکی از همین محدودهها که سنگنگارههای بیشتری دارد یک مقر دایمی ایجاد کرد که همزمان گشتهای نظارتی محدودههای اطراف را که نزدیک هم هستند انجام دهند.
با نگاهی به عملکرد کشورهایی که در این حوزه پیشرو هستند میبینیم حداقل کار آنها استفاده از پوشش شیشهای مقاوم به ضربه بوده و آیا نمیشد در کنار تمام هزینههای سازمانی اعتباری برای مراقبت از چند تخته سنگ بزرگ و خاص که نقوش بسیاری بر پیکرشان حک شده کنار گذاشت و در کنار مراقبت از آنها به بازدیدکنندگان بیتفاوت به ارزش تاریخی این آثار فهماند که همین خطوط ناموزون شبیه مرد کماندار برگی از تاریخ نسل خود آنها هم محسوب میشود.
با این حال به نظر میرسد بهترین جمله درباره عملکرد همه ما در قبال سنگنگارهها این است که بگوییم با سهلانگاری خواسته و یا ناخواسته خود باد کاشتهایم و باید طوفان درو کنیم.
بیایید خودمان را فریب ندهیم و اگر قرار است حرفهای تکراری نزدیک به دو دهه گذشته را بزنیم حرفی نزنیم و این بار با یک اقدام عملی به سراغ سنگنگارهها برویم گویا گوش آنها هم از وعده پر است.
نظر شما