هدایت با آثار خود و همچنین ترجمه آثار غربی، مهمترین مروج نیهیلیسم و دینستیزی در عصر خویش بود. از ویژگیهای بارز آثار هدایت میتوان به نیستانگاری (نیهیلیسم)، نفرت از اوضاع و احوال ایران، بیتوجهی به اعتقادات اسلامی، فرهنگها و خردهفرهنگهای مردم این مرز و بوم و تحقیر و تمسخر بسیاری از رسمها و سنتها و باورهای ایرانی و اسلامی و توجه به عناصر زندگی غربیان اشاره کرد. این خصایص سبب شد که او از اقبال خوبی نزد کسانی که برای مدرن شدن به اسلام و سنتهای برگرفته از آن میتاختند برخوردار شود. صادق هدایت را باید یکی از گستاخترین نویسندگان در توهین به اسلام و مقدسات دانست. او که بهزعم برخی بیماردلان و معاندین اسلام بهعنوان یک نویسنده ممتاز مورد تمجید قرار میگیرد، در واقع نه به خاطر هنر نوشتنش بلکه به خاطر همین جسارت و گستاخی به مقدسات اسلامی در آثاری مثل «توپ مرواری» است که توسط عدهای تکریم میشود؛ وگرنه مشخص است که کتابهای صادق هدایت از لحاظ ادبیات و جنبههای فنی داستاننویسی هیچ نکته خاصی ندارد.
اما صادق هدایت علاوه بر داخل کشور در عصر خود و بهویژه بعد از مرگش بهشدت مورد توجه بیگانگان قرار گرفت. از نظر بسیاری از مراکز به ظاهر ادبی و دانشگاهی و حتی رسانهای غربی، هدایت چون با آثارش بنای تخریب اسلام را داشت ازاینرو میتوانست در مدرنسازی جامعه ایران نقش مهمی داشته باشد؛ خاصه آنکه آنها خود را با هدایت در حمله به اسلام دارای یک هدف مشترک راهبردی میدیدند. محمدرضا سرشار بهعنوان یکی از جدیترین منتقدان هدایت در حال حاضر، علت محبوبیت صادق هدایت نزد غربیان را در موارد زیر میداند:
- برترنمایی فرهنگ ایران باستان و تحقیر فرهنگ اسلامی؛
- مشارکت برای تغییر خط فارسی؛
- اهانت به مقدسات اسلامی؛
- تمسخر و تحقیر حجاب؛
- خوارشماری توده مردم مسلمان.
این نویسنده و روشنفکر شیفته غرب و معاند دین و وطن که یک بار در جوانی خودکشی ناکامی انجام داده بود، برای بار دوم در خودکشی موفق عمل کرد. هدایت در ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ در آپارتمان اجارهایاش با گاز خودکشی کرد. شهید مرتضی مطهری در پاسخ به این پرسش که چرا هدایت خودکشی کرد، پاسخ جالبی میدهد: «یکی از علل خودکشی او این بود که اشرافزاده بود. او پول توجیبی بیش از حد کافی داشت، اما فکر صحیح و منظم نداشت. او از مواهب ایمان بیبهره بود. جهان را مانند خود او بوالهوس و گزافهکار و ابله میدانست...»
علی دشتی؛ در دوراهی جهل و معرفت
علی دشتی در سال ۱۲۷۶ در کربلا به دنیا آمد و مقارن با جنگ جهانی اول وارد ایران شد. در آغاز خود را به صورت فردی مذهبی و منتقد به سیاستهای استعماری معرفی کرد، بهطوریکه در انتقاد به قرارداد ۱۹۱۹ به زندان افتاد و در تمام مدت دولت نودروزه سید ضیاءالدین طباطبایی در زندان بود. خاطراتش را در این مدت با عنوان «ایام حبس» بهعنوان اولین کتاب خود منتشر کرد که در آن بهشدت بر اشرافیت و زندگی مدرن غربی تاخته و اسلام را راه رستگاری بشر معرفی میکند. اما بهتدریج انحرافات فکری و عقیدتی به خصوص با وارد شدن به صحنه سیاسی و نزدیک شدن به رضاشاه در وی ظاهر شد.
دشتی در ۱۱ اسفند ۱۳۰۰ روزنامه شفق سرخ را منتشر کرد. او هدف خود را «تولید انقلاب افکار و تهییج روح و بیداری جامعه» اعلام کرد. در این دوره هواداری دشتی از رضاخان بارزتر شد و این نشریه به یکی از پیشاهنگان معرفی جمهوری آتاتورکی در ترکیه به ایرانیان تبدیل گردید. پس از آن در انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملی با حمایتهای رضاخان بهعنوان نماینده مردم ساوه انتخاب شد، اما اعتبارنامه او با مخالفت سید حسن مدرس و جمع دیگری از فراکسیون اقلیت مجلس مواجه شد. مدرس برای مخالفت خود به اسنادی دال بر جاسوسی دشتی برای انگلیسیها اشاره کرده است. با درخواست مدرس از مطبوعات، روزنامه سیاست که ارگان اقلیت مجلس بود سندی با نشانه سفارت انگلیس انتشار داد. در آن سند که در جلد دوم کتاب تاریخ بیستساله منتشر شده است، آمده که هاروارد سفیر وقت انگلیس دستور میدهد که به دشتی به علت خدماتی که به انگلیس انجام داده پول پرداخت شود. نهایتاً اعتبارنامه وی با ۶۶ رأی مخالف رد شد. دشتی نیز یکی از مخالفان مهم ایدههای مدرس با توجه به قوانین اسلامی و از موافقان مظاهر تجدد در ایران مانند کشف حجاب، جمهوری و تغییر خط بود. این تغییر سبک زندگی و اعتقادی وی تا جایی ادامه یافت که وی لباس روحانیت را کنار گذاشت و آزادانه به بیان اعتقادات ضد دینی خود پرداخت و با چاپ کتاب ۲۳ سال این اهانت و بیاعتنایی و بیحرمتی را به حد اعلی رسانید.
کتاب «۲۳ سال» متن کامل انحراف مذهبی و عقیدتی دشتی و تابلوی دشمنی کامل وی با اسلام است. دشتی در این کتاب، عقاید پایهای مسلمانان را مورد انتقاد قرار داده و معتقد است که قرآن متن مستقیماً فرستادهشده از سوی خدا نیست، بلکه سخنان پیامبر [ص] و ناشی از وجدان پاک و سیرت وی و مداقات او در رفتار آدمیان و طبیعت بوده است. همچنین دشتی بر این باور بود که قرآن چیز جدیدی برای ارائه نداشته، بلکه محمد [ص] تنها افکار و عقاید دیگر را به انتخاب خودش جمعآوری کرده و با مخلوطی از مسائل شخصی، مدعی ارائه کلام خدا شده است. تلاش دشتی در این کتاب تمرکز ویژهای روی نشان دادن شخصیتی دوگانه از محمد [ص] دارد و معتقد است پیامبر اسلام پس از هجرت از مکه به مدینه و دست یافتن به ارتشی نسبتاً قوی دچار دگرگونیهایی شد.
دشتی کار فیلسوفان، مصلحان اجتماعی و پیامبران را از یک سنخ میداند و با این تعریف سعی در تقلیل مقام و جایگاه نبوی دارد و گام را از این فراتر گذاشته و با این استدلال که چرا باید شر و بدی در نهاد خلق نهاده شود، خداوند را نیز به آفرینش چنین مخلوقی در مظان اتهام قرار میدهد.
دشتی روابط نزدیکی با خاندان حکومتی پهلوی داشت.
سید حسن تقیزاده؛ روشنفکری در خدمت بیگانگان
تقیزاده متولد تبریز و از روشنفکران انقلاب مشروطیت بود. وی از بیستسالگی با نوشتههای روشنفکرانی چون طالبوف و میرزا ملکمخان ناظمالدوله و نویسندگان تجددخواه روزنامههای فارسی خارج از کشور نظیر اختر، پرورش، ثریا، حبلالمتین و حکمت و کتابهای عربی چاپ مصر و کتابهای ترکی چاپ عثمانی که با محتوای تجددخواهانه منتشر میشدند آشنایی داشت و خود نیز تمایل شدیدی به علوم جدید غربی، اندیشههای سیاسی اروپایی، افکار آزادیخواهانه، ضد استبدادی و تجددطلبانه پیدا کرد و راه دستیابی به این اهداف را در حذف دین و کنار گذاشتن مذهب از زندگی اجتماعی مردم میدانست. در انتخابات دوره دوم مجلس شورای ملی، تقیزاده به نمایندگی از مردم تبریز وارد مجلس شد و در هنگام تدوین متمم قانون اساسی یکی از کسانی بود که بیش از همه با عقاید روحانیون مخالفت میکرد. تقیزاده در این دوره به دلیل دفاع از مواضع حزب دموکرات مانند تفکیک دین از سیاست و لزوم عرفی شدن جامعه، مخالفت روحانیون به خصوص علمای نجف مانند آخوند خراسانی را برانگیخت و موجب شد که روحانیون درباره «فساد مسلک سیاسی» دموکراتها و رهبر آن تقیزاده فتوایی صادر کنند: «چون ضدیت مسلک سید حسن تقیزاده که جدا تعقیب نموده است با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدسه بر خود داعیان ثابت و از مکنونات فاسدهاش علناً پرده برداشته است، لذا از عضویت مجلس مقدس ملی و قابلیت امانت نوعیه لازمه آن مقام منیع بالکلیه خارج و قانوناً و شرعاً منعزل است.»
تقیزاده در پی اتهام دست داشتن در ترور آیتالله بهبهانی از رهبران مشروطه از کشور متواری شد و چهارده سال را در استانبول، انگلستان، فرانسه و آمریکا سپری کرد. وی در دیدار با ادوارد براون (جاسوس انگلیسی مسلط به زبان فارسی) اطلاعاتی از مذهب تشیع و مراسم مذهبی چون تعزیه و نیز اوضاع و احوال مملکت و ملت میداد و در بیاعتنایی به فرهنگ ملی خود غرق در پیشرفتهای اروپایی بود. تقیزاده در نهایت وارد آلمان شد و با انتشار روزنامه کاوه و با بیاعتنایی به عِرق ملی خود در حمایت از آلمانها مطلب مینوشت و ایرانیان را به فرنگی شدن از فرق سر تا نوک پا دعوت میکرد: «ایران باید ظاهراً و باطناً و جسماً و روحاً فرنگیمآب شود و بس.» وی راه رسیدن به این هدف را در مخالفت و حذف دین از زندگی سیاسی و اجتماعی ایرانیان میدانست. وی مانند بسیاری از روشنفکران غربزده همعصر خود که گرایش به یک کشور داشتند، علاوه بر آلمان به آمریکا نیز بهشدت رغبت داشت، بهطوریکه در نامهای به محمود افشار در سال ۱۳۰۰ مینویسد: «اگر مطلب عمده که به عقیده اینجانب کشیدن آمریکاییها به ایران و دست دادن آنها در ادارات است سر بگیرد، عنقریب کارها به جاده اصلاح میافتد. باید آنچه ممکن است کوشش کرد که آمریکا را به ایران کشید، امتیازات داد، مستشارهای مالی و فواید عامه و زراعت و تجارت و طرق و شوارع و تلگراف از آنها آورد به مدارس آمریکایی تقویت کامل نمود.»
تقیزاده مثال تمام عیار یک ایرانی غربزده است که حاضر بود برای غربی شدن تمام فرهنگ و سنت و رسوم ایران را به باد بدهد.
میرزاده عشقی؛ طرفدار پروپا قرص کشف حجاب
میرزاده عشقی متولد همدان بود و حیات سیاسی و اجتماعی خود را در اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی سپری کرده است. تحولات سیاسی ایران در این دوره، عشقی را که دیدگاههای سیاسی خود را نیز با زبان شعر بیان میکرد به معرکۀ مبارزهای کشانید که با افتوخیزهای بسیار همراه بود و در زیرورو با صاحبان قدرت زمان روزگار خود را سپری کرد؛ ولی آنچه از خود به جای گذاشت اشعاری است برای آزادیخواهی که بهای آن مبارزه با مظاهر دین و آیین سنتی وطن بود. کشف حجاب بهعنوان نماد و نشان استیلای فرهنگ غرب میدانی برای مبارزه روشنفکران با فرهنگ و هویت ملی و اسلامی ایران بود. گروه گستردهای از روشنفکران متجدد برای مبارزه بهمنظور تغییر نوع لباس و پوشش سنتی ایران و تخفیف دایرة حجاب، به طمع پیشرفت از نوع غربی و ورود به عالم تجدد، در مقابل قشرهای متدین جامعه قرار گرفتند که میرزاده عشقی در کنار ایرج میرزا و عارف قزوینی ازجمله آنها بود. شاعران نوگرا و متجدد با سرودن اشعار فراوان در ستایش بیحجابی و مذمت حجاب کوشیدند حجاب را با تعابیری چون «کفن تیره و سیاه» تحقیر کنند و در میان مردم سبک و آن را عامل انحطاط جامعل ایرانی نشان دهند. میرزاده عشقی که خود صاحب روزنامه بود با زبان شعر به مذمت حجاب میپرداخت:
آتش طبع تو عشقی که روان است چو آب / رخ دوشیزه نگر از چه فکنده است نقاب
از حجاب است که این قوم خرابند خراب / این خرابی ز حجاب است که ناید به حساب
در حجاب است سخن گرچه بود ردّ حجاب / تو سزد فخر کنی بر دگران بدهی درس
عیب باشد که تو را از دگران باشد ترس / شرم چه؟ مرد یکی بنده و زن یک بنده
زن چه کرده است که از بنده بود شرمنده / چیست این چادر و روبندة نازیبنده
شیخ ابوالفضل خراسانی ازجمله روحانیونی است که با رد تفکرات ضد دینی میرزاده عشقی میگوید: «مگر نشنیدهاید اشعار کفر شعار عشقی بیدین مکار را که چندان این بدبخت غدار اعلان لامذهبی به اشعارش داد تا منتقم حقیقی کیفر او را به دست همان کس که تمام این خوشرقصیها را برای او نمود، در کنارش نهاد و او را به "بئسالمهاد" انتقالش داد و تا بود برای بیعفتی و بیناموسی جانفشانیها نمود.»
انتهای خبر/
نظر شما