پروین محمدی/
لیسانس دارد ولی بیکار اســت، به هنر بازیگری علاقهمند اســت اما کسی او را به بازی نمیگیرد، زبان انگلیسی میدانــد ولی امکان تدریــس برای او وجود ندارد، استعدادش بالاست و دوران تحصیل در مدارس نمونه قبول شده، اما این توانایی هیچ در بســتهای را بــه روی او باز نکرده، پــدرش جانباز اســت ولی دنبــال مزایای جانبازی او نرفته است.
کار با کامپیوتر را خوب بلد اســت، اما تاکنون برایش کاربردی نداشته است و... . او جوانی روستایی، ساده و بیریا، با یک دنیا امید و آرزو و انگیزه است که به دلیل کوتاهی قامتش نمیتواند از هوش و اســتعداد و هنر خود بهره ببرد و به خواســتهها و آرزوهایش جامه عمل بپوشاند.
سید ســجاد حســینی 24 ســاله با 145 سانتیمتر قد، لیسانس فقه و مبانی حقوق از دانشگاه حکیم سبزواری در گفتوگو با ما از مشکلات خود و دیگر کوتاهقامتان میگوید.
او کــه جوانی خــوش رو و مؤدب اســت، میگوید: ما یک خانواده هفت نفرهایم (چهار برادر و یک خواهر) که من و خواهرم فرزندان آخر و کوتاه قد هستیم.
سجاد که در روستای شهر بار نزدیک نیشابور زندگی میکند باوجود هوش و استعداد بالا، به خاطــر معلولیت با مشــکلات زیادی دســت و پنجــه نرم کرده تا تحصیلات دانشــگاهی خود را به پایان برساند و امروز که لیسانس دارد و میتوانــد کار کند به دلیل کوتاهی قامت کسی به او کار نمیدهد.
او میافزاید: پدر و مادرم زحمت زیادی برای من و خواهرم کشیدند به خصوص تأمین هزینههای درمانمان که خیلی سنگین است برای آنها کمرشکن بوده و من امروز باید کار کنم تا کمک خرج پدرم باشم و از خانواده حمایت کنم، اما متأسفانه هیچ جا به من کار نمیدهند چون قدم کوتاه است و ازهمه مهمتر پارتی ندارم.
او ادامه میدهد: پدرم با چند گوسفندی که دارد به سختی زندگیمــان را میچرخاند در حالی که اگر من کار و درآمد داشته باشم میتوانم بخشی از بــار زندگی را از دوش پدرم بردارم. سجاد در خصوص کارهایی که بلد اســت، میگوید: میتوانم زبان انگلیســی برای دوره دبســتان تدریس کنم، کار با کامپیوتر را بلدم و در این زمینه میتوانم فعالیت داشته باشم، بازیگری را دوست دارم و مدتی تئاتر کار کردم و با تمام مشــکلاتی که به خاطر کوتاهی قدم دارم از پس خیلی کارها برمیآیم، ولی متأسفانه پارتی ندارم.
او درباره شــرایط ســخت دوران تحصیلش توضیح میدهد: من با اینکه استعداد خوبی دارم و در مــدارس نمونه و دانشــگاه قبول شــدم، اما به ســختی درس خوانــدم برای رفتن به مدرســه و دانشگاه از روستا تا شهر را با دمپایی در برف و یخبندان زمستان طی کــردم، چون به دلیــل معلولیت و وضعیت پاهایم نمیتوانم کفش معمولی بپوشم.
او میافزاید: تمام این ســختیها را به امید اینکــه روزی من هــم در کنار همســن و سالهایم بتوانم زندگی کنم، کار کنم، ازدواج کنم، بچه دار شــوم، بــه آب و خاک وطنم خدمت کنــم و به پدر و مــادر و خانوادهام کمک کنم تحمل کــردم در حالی که الان بیکار و هنوز هم سربار پدر و مادرم هستم.
سجاد با افســوس میگوید: انگار در جامعه جایی برای من و امثــال من در نظر گرفته نشــده و تعداد اندک کوتاه قامتان سهمی از این اجتماع ندارند.
نظر شما