از جمله دلایل شکست سیاستهای نوسازی رضاشاه تمرکزخواهی دولتی و تحمیل نوگرایی بود.
به گزارش قدس آنلاین، استقرار یک دولت متمرکز و مقتدر، تأسیس ارتش جدید، ایجاد نظام متمرکز اداری و قضایی، گسترش نظام آموزشی جدید ، ایجاد شبکههای ارتباطات و حملونقل جدید، اجرای اصلاحات اقتصادی و مالی و تأسیس صنایع جدید، همگی از آرزوهای دیرینه اصلاحطلبان ایران بود. اما بر اثر کج فهمی آنان این بنا از همان ابتدا کج پیریزی شد. حضور شاهی مقتدر که بتواند با شیوههای اقتدارگرایانه دست به این اصلاحات بزند پیش شرط آن محسوب شد و بدین ترتیب نوسازی در ایران ملغمهای شد از استبداد شاهی و اصلاحات دوره مدرن که نهایتا با شکست مواجه شد. سیاستهای نوسازی رضاشاه که از طریق تمرکزخواهی دولتی و تحمیل نوگرایی جریان یافت محصول نیاز گسترده مبنی بر لزوم اصلاحات اقتدارگرایانه بود. سیاست تجدد آمرانه او به تدریج فضای سنتی اجتماعی و همینطور سیاسی ایران را تغییر داد. نهادهای تازهای چون ارتش منظم ملی، نظام پولی ملی، و برنامه آموزشی عرفی بنا گذاشته شد و حتی نظام قضایی عوض شد. به منظور دستیابی به یکپارچگی بیشترِ ملی، سیاست متمرکزسازی شامل اقدامات خشن و مختلکنندهای چون جابجاییِ ده هزار عشایر و اجبار آنها به یکجانشینی، پیگرفته شد. این سیاست آمرانه ملت را کاملاً از دولت رویگردان کرد. آنگاه دولت، بسیار بیش از آنچه در دوره ناصرالدینشاه بود، جدا از ملت و فراتر از آن قرار گرفت. این نخستین دلیل شکست نوسازی رضاشاهی بود. رضاشاه در سال ۱۳۰۶ پس از تثبیت پادشاهیاش برنامهای متشکل از سکولارسازی ریشهای و اقدامات تمرکززا را به اجرا درآورد و در سالهای بعد سیاستهای جدید خود را غالبا با استفاده از ارتش به صورت تهاجمی تحمیل کرد. اما وقتی این برنامهها بر عموم مردم تحمیل شد به خصومت گسترده و گاهی مقاومت فعال انجامید.
رضاشاه در خرداد ۱۳۱۳، در رأس هیئتی بلندپایه که شامل ۱۷ نفر میشد و بیشترشان کارشناسان نظامی بودند، به ترکیه سفر کرد. پیامد این سفر، اجرای الگوی نوسازی آتاتورک در ایران بود که با الگوهای نوسازی دموکراتیک تفاوت فاحش داشت. رضاشاه به تقلید از آتاتورک، ظواهر اروپایی را الگو قرار داد و به زعم خودش، سیاست غربیسازی را پیش گرفت. و این نوسازی تقلیدوار دومین عامل شکست او بود. رضاشاه بدون توجه به تفاوتهای ایران و ترکیه تلاش کرد برای عقب نماندن از قافله پیشرفت نسبت به همسایه ترک خود همان راه او را در پیش بگیرد. رضاخان و هم مصطفی کمال پاشا هر دو از یک نقطه آغاز کردند و دولت مدرن، ارتش منظم و ملی و بوروکراسی اداری برای دستگاه دولتی خود پدید آوردند. آتاتورک با پررنگ گردن آموزهها مبتنی بر رویکرد ملیگرایانه و سرکوب اسلام به عنوان عقبماندگی نخستین گامها در جهت اصلاحات را برداشت؛ همان مولفههایی که رضاشاه نیز به تقلید بر آنها دست گذاشت. سطحینگری رضاشاه در درک او از مشاهداتش در ترکیه در خاطرات سفیر ایران در ترکیه این چنین آمده است: «رضاشاه پس از ضیافتی که حزب خلق ترکیه به مناسبت حضور او ترتیب داده بود، در تالار عمارت قدم میزد و فکر میکرد و هرازگاهی با صدای بلند میگفت: عجب! عجب! من را صدا زد و گفت: تصور نمیکردم ترکها تا این حد پیشرفت و ترقی کرده باشند و در اقتباس تمدن از اروپا پیش رفته باشند. حال میبینم که ما خیلی عقبماندهایم بهخصوص در قسمت تربیت زنان.» اما علیرغم این اشتراکات، تفاوتهای ارزشی آنها نتیجة کارشان را از هم متفاوت ساخت. آتاتورک بر پایه الزامات کشور خود شش رویکرد، اصلاحات اجتماعی و فرهنگی را در ترکیه آغاز کرد؛ جمهوریخواهی، سکولاریسم، ملیگرایی، مردمگرایی، سوسیالیسم دولتی و انقلابیگری. از میان این اصول ششگانه، جمهوریخواهی سنگ بنای کارهای آتاتورک بود. در مقابل، رضاشاه فقط با سکولاریسم، ملیگرایی و سوسیالیسم دولتی آغاز کرد؛ زیرا وی اعتقادی به مردممداری و جمهوریخواهی نداشت. در ایران رضاشاه خود را مدار و مرکز همه تحولات قرار میداد، اما آتاتورک برای مجلس ملی اهمیتی قابل توجه قائل بود.
در نهایت سومین عامل شکست رضاشاه بیتوجهی او به فرهنگ بومی و سنتی ایران بود رضاشاه تنها نظام سنتی که حفظ کرد نظام شاهنشاهی بود که آن را به فرزند خود هم منتقل کرد در حالی که اگر قرار بود از همتای ترک خود تقلید کند میبایست با بها دادن به احزاب و سرچشمههای توزیع قدرت سنگ بنای دموکراسی را بنا مینهاد. در کنار این مسایل با ورود مدرنیراسیون آن هم تنها در سطح بسیاری از ساختارهای سنتی در تقابل با مناسبت جدید قرار میگیرند. ایجاد تطابق این ساختارهای سنتی و نوین نیازمند تحولی بنیادین در عین و ذهن است. اقدامات شتاب زده رضاشاه جهت نابود کردن سنتهای بومی و دست گذاشتن بر سر مسایلی ظاهری چون حجاب و لباس فرصتی برای ایجاد این تطابقها فراهم نکرد. این شتابزدگی حتی در مسایل کمتر مناقشه برانگیزی چون آموزش و پرورش جدید هم خود را نشان داد. به گفته یکی از ناظران خارجی، اگر نظام آموزشی سنتی ایران فقط میتوانست معدودی اهل علم و فضل تحویل جامعه بدهد که با فرهنگ عمومی نیز سازگاری داشتند، نظام آموزشی جدید، به پیدایش خیل عظیمی از تحصیل کردههایی میانجامید که دارای دانشی سطحی و نامتعادل و ذهنی انباشته از حقایقی هضم نشده بودند و نمیتوانستند این حقایق را در زندگی روزمره خود به کار گیرند. بنابراین، تحصیلکردگان جوان ایرانی – اعم از داخلی و خارجی– علاوه بر ناکامی و سرخوردگی در عرصه شخصی، در عرصه عمومی نیز غالباً دچار ناهمسازی با جامعه و دولت بودند.
عوامل ریز و درشت دیگری میتوان به علل شکست پروژه نوسازی رضاشاه اضافه کرد اما همه این عوامل دست به دست دادند تا این اصلاحات از بالا با مقاومت از پایین مواجه شود چرا که اقدامات رضاشاه بر گروههای غیرشهری و غیرنخبه تاثیری مخرب داشت در نتیجه مقاومت هم از سوی این گروه رخ داد کافی است فقیرانی را تجسم کنید که اجبار تهیه پوشاکی جدید را خارج از توان خود میدیدند و هیچگونه درک فرهنگی از مدهای جدید لباس نیز نداشتند.
نظر شما