محمد تربتزاده/
اهالی ترکیه میتوانند نام خانوادگیشان را هر زمان که خواستد با شرایط خاصی تغییر دهند. اینکه چه فامیلی هم برای خودشان انتخاب میکنند، به هیچکس ارتباط ندارد به جز خودشان. تمام اهالی ترکیه اما هنگام تغییر نام خانوادگی، بدون چون و چرا از یک قانون صدساله پیروی میکنند.
قانونی که میگوید هیچکس حق ندارد نام خانوادگی «آتاتورک» را برای خود انتخاب کند چون لقب «پدر ترکها» که مجلس ترکیه حدود ۱۰۰ سال پیش به مصطفی کمال پاشا اهدا کرده، منحصر به اولین رئیس جمهور تاریخ ترکیه است. رئیس جمهوری که با سقوط حکومت چندصدساله عثمانیها روی کار آمد و به اصلاحات غربی و ضداسلامیاش در دل بزرگترین کشور مسلماننشین آن روزها، معروف شد.
دیکتاتوری با طعم کراوات
«همه چیزش با همه فرق داشت و به اجدادش یعنی تاتارهایی که از استپهای روسیه به آسیای صغیر آمده بودند، شبیهتر از ترکهای امروزی بود»؛ این جمله را یکی از نویسندگان سرنوشت آتاتورک درباره او نوشته است. بعد هم گفته است آتاتورک تمام ویژگیهای یک دیکتاتور سنتی را یکجا داشت، منتها با این تفاوت که کراوات میزد، شکل و ظاهر امروزی داشت و طوری رفتار میکرد انگار دموکراتترین رهبر روی این کره خاکی است. دیکتاتوری که باز به قول همان تاریخنگار، باتوجه به اجداد تاتاریاش، میتوانست اسکندر باشد یا چنگیز. یعنی بزند، بسوزاند و قتل عام کند، اما سرنوشت طوری رقم خورد که آتاتورک در بحرانیترین سالهای حکومت عثمانی متولد شد و در میان خرابههای یک امپراتوری شکستخورده قد کشید تا بعدها بشود منجی مردمی که دلشان لک زده بود برای روزهای درخشانی که ترکها در دنیا یکهتازی میکردند و کشورشان لقب «مرد بیمار اروپا» را یدک نمیکشید.
باهوشترین شاگرد مدرسه
به قول قدیمیها، علیرضا خیلی اهل خدا و پیغمبر نبود. برعکسِ «زبیده» که مثل بسیاری از اهالی آن روزهای شهر «تسالونیکی» مذهبی سفت و سخت بهحساب میآمد. زور زبیده اما به علیرضا چربید و زمانی که چهارمین فرزندشان، برخلاف سهتای قبلی زنده ماند، نامش را از نامهای اسلامی و قرآنی انتخاب کردند. علیرضا دلش میخواست نام فرزندش اروپایی باشد اما زبیده به زور نام او را «مصطفی» گذاشت. این اختلاف نظر مدتی بعد و زمانی که مصطفی به سن مدرسه رسید هم تکرار شد. برخلاف پدر که میخواست مصطفی در مدرسه اروپایی فنون تجارت مدرن را یاد بگیرد، زور مادر یکبار دیگر چربید و فرزندش را به مکتبخانه گذاشت تا قاری قرآن شود. زندگی در خانوادهای که نه سنتی و مذهبی بود و نه اروپایی و لائیک و همچنین زندگی در شهر «تسالونیکی» که درحال پوستاندازی و حرکت به سمت فرهنگ غربی بود اما هنوز رگههای مذهبی و سنتی در آن دیده میشد، مصطفی را حسابی دچار سردرگمی میکرد. حالا به این اضافه کنید فوت پدر در ۱۲ سالگی و مهاجرت به همراه مادر به روستایی دورافتاده را.
مصطفی مدتی در روستا ماند و پس از آن برای رفتن به مدرسه نظامی که از کودکی آرزویش را داشت، به زادگاهش برگشت. همان سالها هم بود که دو استعداد بزرگش را هم کشف کرد. معلمهای مدرسه میگفتند هوش نظامی و ریاضی مصطفی عجیب و غریب است. به همین خاطر براساس رسم قدیمی ترکها، به باهوشترین شاگرد مدرسه، لقب «کمال» را دادند. لقبی که تا آخر عمر روی او ماند و هنوز هم خیلیها او را «کمال آتاتورک» صدا میزنند، نه «مصطفی آتاتورک»!
ناپلئونِ ترکیه
مصطفی کمال پس از دانشآموختگی باید به کالج نظامی در استانبول میرفت. استانبول در آن روزها دو شهر متفاوت بود. قسمت آسیایی که به آن اسلامبول به معنای شهر اسلامی میگفتند و منطقه اروپایی یا پِرا که اروپایی مآب و غربی بود. مصطفای جوان به عنوان روستازادهای که برای نخستین بار پا به شهر گذاشته بود، غرق در جاذبههای منطقه پِرا، بیشتر از پیش به فرهنگ غرب علاقهمند شد. کمال در همان سالها زبان فرانسه را آموخت و با ادبیات انقلابی این کشور آشنا شد. از همان موقع هم حسابی به ناپلئون علاقهمند شد و تصمیم گرفت بشود ناپلئونِ ترکیه!
آن روزها یکی از تأثیرگذارترین چهرههای روشنفکری در ترکیه «نامق کمال» بود که نوشتههای میهنپرستانهاش به صورت مخفیانه در دانشگاهها دست به دست میشد و مصطفی کمال هم بدجور شیفته نظریات ناسیونالیستی و سکولار او شده بود. مصطفای جوان در همان ماههای اولیه حضورش در استانبول به دلیل فعالیتهای سیاسی دستگیر شد. هرچند قرار بود او را برای همیشه از خدمت در ارتش محروم کنند اما با وساطت مدیر مدرسه نظامی سابقش، او را به دمشق که محل تبعید ارتشیهای ضدسلطنت بود فرستادند. فعالیتهای سیاسی آتاتورک در دمشق بیشتر از پیش شدت گرفت. کمال در آن سالها گروه مخفی «وطن و حریت» را تأسیس کرد؛ گروهی که با قدرتگیری هرچه بیشتر جمعیت اتحاد و ترقی که به وسیله «ترکان جوان» پایهگذاری شده بود، مورد بیتوجهی قرار گرفت و مصطفی کمال ترجیح داد با توجه به شباهتهای میان اهداف و خط مشی این گروهها، «وطن و حریت» را منحل و به اتحاد و ترقی بپیوندد.
رهبر اصلی مخالفان
باوجود اینکه مصطفی کمال علیه سلطنت با «ترکان جوان» همدست شد اما به دلیل سیاستهای این گروه در نزدیکی به آلمان و انتقاداتش به این سیاست از یک طرف و مخالفت «انور پاشا» رهبر اتحاد و ترقی از طرف دیگر، هیچ وقت نتوانست راهی به محافل خصوصی ترکان جوان پیدا کند. هرچند رهبران گروه ترکان جوان سعی میکردند او را از هسته مرکزی گروه دور نگه دارند اما موفقیتهای نظامیاش در جنگ جهانی اول به خصوص ماجرای معروف «چنان قلعه» که در آن با گروه کوچکی از سربازهای تحت امرش، دربرابر حمله سنگین نیروهای دریایی بریتانیا و فرانسه ایستاد و مانع اشغال استانبول شد، او را حسابی در میان مردم ترکیه محبوب کرد تا جایی که گروه ترکان جوان به حاشیه رانده شد و حالا خیلیها او را رهبر اصلی مخالفان سلطنت میدانستند.
حکم اعدام
در بحبوحه جنگجهانی اول و در سال ۱۹۲۰ نیروهای متفقین بخشهای زیادی از استانبول را اشغال کردند. در همان روزها آخرین مجلسِ تحت حکومت امپراتوری عثمانی، منحل شد. آتاتورک هم از اشغال پایتخت کشورش استفاده کرد و همراه با طرفدارهایش به آنکارا رفت و با تشکیل مجلسی که از هوادارانش تشکیل شده بود، اعلام حکومت کرد.
دولتمردهای عثمانی بلافاصله دادگاهی برای محاکمه آتاتورک و هوادارانش در استانبول برپا کردند و دستور اعدام چندین نفر از جمله خود مصطفی کمال صادر شد. شاید آنروزها، بحرانیترین و پیچیدهترین روزهای سیاست ترکیه بود چون از یک طرف تشکیلات جدید که خودش را «حکومت مجلس بزرگ ملی ترکیه» نامیده بود، قدرت اعمال نفوذ سراسری نداشت و از طرف دیگر مشروعیت حکومت استانبول برای آنکه زیر سلطه متفقین قرار داشت از بین رفته بود.
مفتیان حکومتی
در این میان چیزی که دست بالا را در اختیار مصطفی کمال قرار داد، پذیرش معاهده سور از طرف حکومت اصلی بود. معاهدهای که در آن سرزمینهای عرب امپراتوری عثمانی جدا و قیمومیت آن به انگلستان و فرانسه سپرده شد. منطقه ازمیر هم به یونان سپرده شد و آناتولی شرقی هم اعلام استقلال کرد. علاوه بر اینها تنگههای بسفر و داردانل بینالمللی شده و سرزمینهای اطراف آن غیرنظامی اعلام شد. نواحی کردنشین شمال موصل هم با شرط خودمختاری در امپراتوری عثمانی باقی ماند. آتاتورک هم در این میان انبوهی از مفتیان را با خودش همراه کرد تا به حکومتش در آنکارا جلوه مذهبی ببخشد. برای مردمی که دین و عزت ملیشان را از دست رفته میدیدند، چه کسی بهتر از آتاتورکی پیدا میشد که سالها برای حفظ مناطق از دست رفتهای مثل ازمیر جنگیده بود و حالا هم شعارهای ملی و مذهبیاش درحال کر کردن گوش فلک بود!؟
چند ماه بعد، مجلس استانبول زیر فشار مردم و آتاتورک، حکومت او را به رسمیت شناخت و آتاتورک پس از سالها یونیفرم نظامیاش را از تن درآورد و با تشکیل حزب «جمهوری خواه خلق»، پ به طور رسمی به عنوان نخستین رئیس جمهور ترکیه آغاز به کار کرد و تا روز مرگش، یعنی ۱۰ نوامبر سال ۱۹۳۸ در این سمت باقی ماند.
نوسازی از بالا
گلادستون، وزیر امورخارجه انگلیس مدتها پیش در مجلس عوام گفته بود: «تا این قرآن در میان مسلمانان وجود دارد ما نمیتوانیم به اهداف استعماری خود در مناطق اسلامی برسیم و باید بساط قرآن را از جوامع اسلامی برچینیم».
بسیاری از کارشناسهای سیاسی هم با اتکا به همین جمله، میگویند روی کار آمدن آتاتورک در ترکیه بخشی از پروژه استعمار نوین بریتانیاییها بود که به دنبال آن آتاتورک در ترکیه و رضاخان در ایران، با هدف اسلامزدایی روی کار آمدند و با شیوه نوسازی از بالا، جلوه دموکراتیک و مدرن به حکومتشان دادند. شیوهای که در آن نوسازی به زور سرنیزه و باتوم، توسط دولت و با نظارت یک دیکتاتور انجام میشود. در این روش نوسازی هرچند تغییر در عرصههای دین، اقتصاد و آموزش با شدت دنبال میشود اما در عرصه سیاسی و فرهنگی نه تنها نوسازی چندانی صورت نمیگیرد بلکه کشور دچار عقبماندگی هم میشود. نمونهاش هم اسلامیزداییهای آتاتورک در ترکیه که در قالب آن مدارس مختلط شدند، الفبا از عربی به لاتین تغییر کرد، تقویم گریگوری به تقویم میلادی تبدیل شد، مردم مجبور به استفاده از نام ترکی به جای عربی شدند و تردد با حجاب در شهر ممنوع شد. علاوه بر اینها، وزارت شریعت و دادگاههای مذهبی منحل شدند و نماز خواندن به زبان عربی ممنوع اعلام شد! این اصلاحات بعدها در ایران هم توسط رضاخان با شدت کمتری دنبال شد، اما لابد به دلیل شرایط خاص فرهنگی جامعه ایران، رضاخان هیچ وقت نتوانست مثل آتاتورک، با کراوات، موهای آب و شانه شده و ظاهر اتوکشیده تبدیل به یک دیکتاتور مدرن شود و برنامههای انگلیس را تمام و کمال در ایران پیاده کند!
نظر شما