قدس آنلاین: در صفحه اولِ آن روزِ روزنامهها، عناوین و جملاتی از این دست هم به چشم میخورد: امسال ۵۰ نفر از فارغالتحصیلان مشمول دانشکده الهیات به سپاه دین فراخوانده شدند... افراد سپاهی دین در هشت هفته اول خدمت، دروس نظامی و ۱۶ هفته هم دروس تخصصی خواهند داشت... سپاهیان پس از پایان خدمت آموزشی، از لباس روحانیت استفاده خواهند کرد... مشاغل سیاسی سپاهیان دانش نیز تعیین شده است ...
بذر یک توطئه
مشکل رژیم پهلوی برای اجرا کردن و جا انداختن «سپاه دین» فقط این نبود که ممکن است داوطلبی برای عضویت در آن پیدا نشود. طبق معمول همه سالهای گذشته، مشکل، مراجع و علمای دینی و بالاتر از همه امام(ره) بود که حتی در تبعید میتوانست با واکنش به این ماجرا همه رشتههای رژیم و برنامهریزانش را یکشبه پنبه کند. طرح سپاه دین هم چیز چندان جدیدی نبود که مردم از گذشته و ریشههایش کاملاً بیخبر باشند. از مهمترین رخدادها و برخوردهای سخت رژیم با جلوههای دینداری مردم و مراجع هم آنقدرها زمان نگذشته بود که کسی آنها را فراموش کرده باشد. سپاه دین، بخشی کوچک اما مهم از برنامهها و سیاستهایی بود که رشتهها و ریشههایش به چهل و چند سال پیش از سال ۱۳۵۰ برمیگشت و بذر آن هم چه بسا ازجایی آن طرف مرزها و اتاق فکرهای غربی رسیده بود. برای ثابت کردن این ادعا که طرح سپاه دین ریشه در سالهای پیش از دهه ۵۰ داشت باید برگردیم به سالهای نخست قدرت گرفتن رضاخان در ایران. مورخان، دوران قدرت و سلطنت رضاخان را از حیث نوع برخورد با روحانیت و مظاهر دینی به سه دوره تقسیم میکنند. از سال ۱۲۹۹ تا اوایل ۱۳۰۵ که رضاخان دارد پایههای قدرتش را سفت و محکم میکند، با روحانیت و همچنین شعائر دینی مردم کاری ندارد. از ۱۳۰۵ اما ناسازگاریاش آغاز میشود و آرام آرام از سیاستها و روشهایی سخن میگوید که تضعیف تدریجی جایگاه روحانیت در جامعه را به دنبال دارد. دوره سوم هم از سال ۱۳۱۳ آغاز میشود که رضاخان برای اجرای سیاستهای ضد مذهبیاش، شمشیر را از رو میبندد.
امتحان گرفتن از طلاب
البته قرار نیست از همان سال نخست، رضاخان و عواملش آشکارا به جان دین و اعتقادات مردم بیفتند و یقه روحانیت را به عنوان متولی دین و امور دینی مردم بگیرند. برنامهها و سیاستهای دینزدایی قرار است در قالب و پوشش مدرنسازی و توسعه و پیشرفت در درازمدت و خیلی زیرپوستی پیاده شوند. یعنی رژیم در این مرحله با سرنیزه سراغ روحانیت نمیرود. مثلاً در کنار تغییر دادن نظام آموزشی و مدرنسازی آن، تلاش میشود از تعداد مکتبخانهها کاسته شود و به مرور روحانیون از چرخه نظام آموزشی حذف شوند. تعداد مدارس دینی و حوزههای علمیه نیز کاهش پیدا میکند. در کنار طرح یکدست کردن لباس کارمندان و مردم، طرحی به اجرا در میآید که از طلاب علوم دینی توسط نهادی دولتی امتحان گرفته شود و اگر در امتحان پذیرفته شدند به آنها اجازه پوشیدن لباس روحانیت و ماندن در این کسوت داده شود. بنابراین میشود گفت، نقشه تشکیل سپاه دین در زمان پهلوی دوم، ریشه در سال ۱۳۰۵ و سیاستهای دینزدایی که از انگلیس دیکته شده است دارد. امام خمینی(ره) که گویا در همان دوره نیز همه رخدادها را زیر نظر داشته، سالها بعد درباره این ماجرا میگوید: «خدا رحمت کند مرحوم فیض (قمی) را... فرمودند عیبی دارد؟ (امتحان از طلاب) خب اینها میخواهند صالح را از غیرصالح جدا کنند... ایشان باورشان آمده بود... من عرض کردم: آقا! اینها از روحانی صالح میترسند. از بَدَش چه ترسی دارند؟ بَدَش که همراه است». رضاخان اگرچه ابتدا موفق میشود نظر موافق برخیها را برای این ماجرا جلب کند اما سرانجام با برخاستن موج مخالفتهای مختلف از سوی مراجع و علما به مرور این طرح کنار گذاشته شده و مسکوت میماند تا هر زمان که اوضاع مساعد شد دوباره به شکلی جدید اجرا شود.
بدون دخالت مذهب
۴۵ سال گذشته و در آبان ۱۳۵۰، پسر احساس میکند دیگر نه معذوریتهای پدر را دارد و نه مخالفان و یا مراجع صاحبنفوذی سر راهش هستند که بتوانند مانع اجرای برنامههایش شوند. به تصور خودش، طومار روحانیت و مراجع انقلابی و معترض را در خرداد ۴۲ در هم پیچیده و به اندازه کافی روحانی درباری هم تربیت کرده تا وظیفه دفاع از سیاستهای مختلفی را که قرار است در کشور پیاده کند به عهده بگیرند و هرساله در مراسم شکرگزاری و بزرگداشت به جان شاه مملکت دعا کنند. هدف اما همان هدف ۴۵ سال پیش است. کاستن بیشتر از نفوذ و قدرت روحانیت و جابهجایی نقش و جایگاهی که در جامعه مذهبی ایران دارد. سیاستها قرار است به مرور، رژیم و عواملش را متولی دین و دینداری جا بزند و روحانیت هم به صورت تشریفاتی حضور ظاهری داشته باشد. دلیل این مدعا جمله معروف شاه است که گفته بود: «من از یک سو مؤمن، محافظ و پاسدار مذهب شیعه خودمان هستم و به آن سوگند وفاداری یاد کردهام و از سوی دیگر مذهب به هیچ وجه دخلی به امور کشور ندارد»!
در سالهای ۴۱ و ۴۲ نیز، پهلوی دوم شمشیر را علیه روحانیت از رو بست و پس از اجباری کردن خدمت نظام وظیفه برای طلاب علوم دینی، ماجرای حمله به مدرسه فیضیه را هم رقم زد تا به روحانیت و مردم پیام داده باشد برای اجرای آنچه خودش صلاح میداند، از هیچ جنایتی رویگردان نیست. آنچه هم در این ماجرا واضح است اینکه پهلوی دوم مسئله خدمت نظام وظیفه طلبهها را مثل اهرمی برای فشار کنار گذاشته و در سالهای مختلف هر از چندی برای در تنگنا گذاشتن روحانیت آن را اجرایی میکند. علی دوانی در خاطرات مربوط به دهه ۴۰ میگوید: «فراموش نمیکنم روزی در منزل حضرت آیت الله خمینی بودیم. معظم له چیزی مینوشتند که ناگهان چند نفر از طلاب جوان وحشتزده وارد شدند و گفتند: آقا، از درس آقای مشکینی برمیگشتیم که در جلو مسجد امام، مأموران به ما حملهور شدند و گروهی از رفقای ما را گرفتند و سوار کامیون کردند و به سربازی بردند و بقیه فرار کردند که از جمله ماییم».
دانشکده درباری
منابع تاریخی، ماجرای تشکیل «سپاه دین» را از زوایای دیگر و با عناوین دیگری هم بررسی کردهاند و حتی از تشکیل دانشکده روحانیون طرفدار رژیم حرف زدهاند: «شاه برای پرورش روحانیون درباری، دانشکده علوم اسلامی را توسط ساواک تأسیس و در فرمانی دستور تشکیل سپاه دین را صادر کرد. شاه در این فرمان اعلام کرد بزرگداشت شعائر مقدس اسلام و ترویج احکام دین و حفظ معنویت جامعه پیوسته مورد توجه خاص ما بوده است... به موجب این فرمان مقدر میداریم که سپاه دین از مشمولان خدمت وظیفه عمومی که در رشتههای دینی و علوم معارف اسلامی تحصیل کردهاند، تشکیل شود.
رژیم پهلوی مسئولیت سپاه دین را بر هم عهده سازمان اوقاف گذاشته بود تا نخستین دوره آن از آبان ۱۳۵۰ آغاز به فعالیت کند». لازم به گفتن نیست که محصولات این برنامه و دانشگاه از همان آغاز نتوانستند جایگاهی در میان روحانیت پیدا کنند و جالب اینکه در میان مردم نیز پایگاهی مردمی آنچنان که رژیم هدفگذاری کرده بود بدست نیاوردند. با پیروزی انقلاب هم برخی از آنها فراری شدند و برخی دیگر در مساجد ابراز توبه و پشیمانی کردند و به صف مردم انقلابی پیوستند.
سربازگیری
موضعگیری متفاوت امام(ره) در زمانی که پهلوی دوم، حمله به روحانیت را با سربازگیری از طلاب آغاز کرده بود، بسیار جالب توجه است. در این مرحله بر خلاف دورههای قبل، امام(ره) در پیامهای مختلف به طلبههای جوانی که فراری شده یا دستگیر و به خدمت سربازی اعزام شدهاند اعلام کرد، سربازی رفتن برای طلاب علوم دینی بد نیست! در نگاه اول این پیام امام(ره) همراهی با برنامههای رژیم به نظر میآمد، اما بهزودی معلوم شد، شاه مرتکب چه اشتباه بزرگی شده است. طلبههایی که تا پیش از این در حوزههای علمیه و یا میان مردم، دشمن رژیم به حساب میآمدند حالا به نیروی خطرناکتر و آموزشدیده و مسلح در پادگانها تبدیل شده و آن طور که امام(ره) به آنها پیام داده بود همان تبلیغ و تلاشی را که پیش از این در مناطق مختلف کشور داشتند در پادگانها انجام میدادند! طبیعی بود که شاه از خر شیطان پیاده و رژیم، بیخیال طرح سربازی طلاب شود.
با این پیشینه خودتان حدس بزنید که در ۲۱ آبان ۱۳۵۱، پیام هشدارآمیز امام(ره) به مردم درباره حیله تشکیل «سپاه دین» چه بلایی را بر سر این سپاه و برنامهها و نقشههایش آورد.
نظر شما