تحولات منطقه

عربستان سعودی سیاست خارجی خود را مبتنی بر رویکردهای اشتباهی قرار داده که طی ۴ سال گذشته شکست خود را به اثبات رسانده است.

بررسی سیاست خارجی عربستان؛ از وابستگی محض به آمریکا تا شکست سیاست‌های منطقه‌ای
زمان مطالعه: ۱۷ دقیقه

به گزارش گروه بین الملل قدس آنلاین، با روی کار آمدن سلمان بن عبدالعزیز پادشاه کنونی عربستان در قدرت این کشور مجموعه‌ای از تغییرات عمیق در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سعودی به‌وجود آمد که تأثیرات قابل توجهی در سیاست‌گذاری‌های این کشور در قبال مسایل منطقه‌ای و بین‌الملل داشت. یکی از این تتغیرات، رویکرد تدریجی بود که برای حفظ قدرت پادشاهی در خانواده سلمان و انتقال پادشاهی عربستان به نسل سوم خاندان سعودی دنبال شد و با ولایت‌عهدی محمد بن سلمان فرزند سلمان بن عبدالعزیز و سرکوب مخالفان وی در شاخه‌های مختلف خاندان سعودی آشکار شد. این تغییر رویکرد تأثیرات قابل توجهی در فضای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی عربستان داشت که یکی از ابعاد آن را که در سیاست خارجی عربستان نمود پیدا کرده، در نوشتار جاری بررسی می‌کنیم.

مبانی سیاست خارجی و بحران‌های فزاینده

سلمان بن عبدالعزیز در زمان نشستن به تخت پادشاهی عربستان، شاخص‌های سیاست خارجی سعودی را بر اساس معیارهای زیر تبیین کرد:

  • تقویت مناسبات با کشورهای حاشیه خلیج فارس و شبه‌جزیره عربستان.

  • رعایت حسن همجواری و عدم مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر.

  • حمایت از مناسبات با کشورهای عربی و اسلامی و منافع مشترک آنها.

  • در پیش گرفتن سیاست بی‌طرفی بر پایه تعمیق مناسبات همکاری با کشورهای دیگر.

اینها بخشی از مبانی اعلام‌شده سیاست خارجی عربستان در دوران پادشاهی سلمان بن عبدالعزیز بود و قرار شد سعودی‌ها نرمش بیشتری در گفتمان اعتدال‌گرایانه دینی و فعالیت‌های خیرخواهانه خود در پیش بگیرند. محمد بن سلمان نظریه‌پرداز سیاست داخلی و بین‌المللی عربستان به‌صورت تدریجی با افزایش قدرت خود در زمینه‌های سیاسی و اقتصادی، کنترل اوضاع این کشور را در دست گرفت، اما با توجه به رویکردهای شخصیتی که داشت، اقداماتی را آغاز کرد که کاملاً در تناقض با سرفصل‌هایی بود که در زمینه مبانی سیاست خارجی سعودی‌ها مطرح شده بود، به همین علت امروز شاهد آن هستیم که عربستان به‌جای کاهش تنش با کشورهای منطقه و تعامل مثبت و سازنده با کشورهای عربی و اسلامی همسایه به‌دنبال بهبود مناسبات خود با رژیم صهیونیستی برآمده و برای اجرای پروژه‌های آمریکا و اسرائیل، جنگ یمن و محاصره قطر و افزایش اختلاف با گروه‌های فلسطینی، تنش با کویت و عمان و اردن و مصر و... و دشمنی با عناصر محور مقاومت منطقه را در پیش گرفته است.

سعودی‌ها به‌خلاف گفتمان اعتدال‌گرایانه‌ای که مطرح می‌کردند، سیاست سرکوب خشن مخالفان خود در ابعاد سیاسی، دینی و اجتماعی را در عرصه داخلی این کشور دنبال کرده و به همین علت صدها نفر از فعالان سیاسی و مذهبی را به زندان انداخته‌اند، علاوه بر اینکه تعداد اعدام‌های مخالفان عربستانی نیز طی سال‌های گذشته با رشد فزاینده‌ای مواجه بوده است.

عربستان سعودی طی 4 سال گذشته در دوره حاکمیت جدید خود بحران‌های متعدد بین‌المللی را تجربه کرده که عمده آنها در نتیجه سیاست‌گذاری‌های غلط مقامات این کشور اتفاق افتاده است. تعدادی از این بحران‌ها عبارتند از:

  • مداخله نظامی در یمن در سال 2015 که باعث فرسایش توان نظامی و بودجه مالی عربستان سعودی شده و بحران انسانی را در این کشور پدید آورده که افزایش تنفر عمومی از عربستان میان افکار عمومی دنیا را به‌دنبال داشته است.

  • اعدام شیخ نمر باقر النمر روحانی شیعه عربستان در ژانویه سال 2016 که فراتر از یک اقدام داخلی بود و باعث ایجاد دردسرها و درگیری‌های منطقه‌ای برای عربستان شد و دروغ‌پردازی‌های سعودی‌ها در خصوص رعایت قوانین حقوق بشر بین‌المللی را برملا کرد. این اتفاق یکی از زمینه‌های قطع مناسبات دیپلماتیک میان عربستان و ایران شد.

  • بحران عربستان سعودی با قطر در ژوئن سال 2017 به قطع مناسبات ریاض با دوحه منجر شد، این اتفاق گرچه قطر را به‌عنوان رقیب سنتی عربستان سعودی به دردسر انداخت، اما هزینه‌های زیادی برای عربستان و متحدان این کشور ایجاد کرد که از جمله آنها قطع مناسبات زمینی و هوایی آنها با قطر بود. این بحران در ادامه به بستری برای مداخله بیشتر آمریکا در منطقه و فروش تسلیحات نظامی به دو طرف مناقشه تبدیل شد.

  • بازداشت و اجبار سعد حریری نخست وزیر لبنان به استعفا که در نوامبر سال 2017 و در جریان سفر به ریاض انجام شد و در نهایت حریری یک ماه بعد در نتیجه فشارهای بین‌المللی آزاد شده استعفای خود را پس گرفت.

  • بحران دیپلماتیک با کانادا که در نتیجه انتقاد مقامات اتاوا از وضعیت حقوق بشر در عربستان سعودی ایجاد شد و در نهایت به اخراج سفیر کانادا و تعلیق پروازهای هوایی عربستان و خروج دانشجویان سعودی مقیم کانادا منجر شد.

  • کشته شدن جمال خاشقجی روزنامه‌نگار منتقد عربستان در کنسولگری این کشور در ترکیه که اکتبر سال گذشته صورت گرفته و علاوه بر تخریب وجهه عربستان، خسارت‌های اقتصادی بالغ بر صدها میلیون دلار به این کشور وارد کرد که در نتیجه خروج سرمایه‌گذاری‌های بین‌المللی از عربستان و تحریم‌های مختلف اعمال‌شده ضد این کشور بود، این در حالی است که یکی از اهداف راهبردی چشم‌انداز 2030 محمد بن سلمان، افزایش سرمایه‌گذاری‌های خارجی در این کشور تعریف شده بود.

  • درک نادرست رژیم آل‌سعود از تحولات و خیزش‌های مردمی در کشورهای عربی و آفریقایی و مداخله در امور داخلی این کشورها، عمدتاً منجر به افزایش خشم عمومی مردم از سیاست‌های ریاض شده است.

اینها تنها بخشی از جهت‌گیری‌های اشتباه سیاست خارجی عربستان سعودی بود که منجر به بروز بحران‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای برای این کشور شده و منابع مالی و پتانسیل‌های انسانی و تحرکات دیپلماتیک و سیاسی سعودی‌ها را به فرسایش کشانده و البته مصیبت‌هایی را برای امت اسلام رقم زده است.

عوامل سه‌گانه شکست سیاست خارجی عربستان

نگاهی به عوامل شکست سیاست خارجه عربستان سعودی با وجود شرایط متعددی که فراروی تحلیلگران مسائل منطقه‌ای قرار می‌دهد، ناشی از سه سرفصل عمده است که به بررسی آن می‌پردازیم.

سرفصل‌های شکست سیاست خارجی عربستان عبارتند از:

الف: تیم جوان و بی‌تجربه سیاسی.

ب: وابستگی محض به برنامه‌های سیاسی آمریکا.

ج: سیاست‌های افراطی در مورد همسایگان.

الف: تیم جوان و بی‌تجربه سیاسی

سیستم سیاست‌گذاری در عربستان سعودی طی چند دهه گذشته از فرسایش و سالخوردگی مقامات سیاسی این کشور رنج می‌برد، اما در دوران پادشاهی ملک سلمان طی چهار سال گذشته و در نتیجه تمایل دستگاه حاکمه سعودی و رضایت طرف آمریکایی مبنی بر انتقال قدرت به نسل جدید سعودی‌ها، ولیعهدی محمد بن سلمان رقم خورد و به همین منظور مؤسسات حاکمه به‌تدریج تحت اختیار محمد بن سلمان قرار گرفت. در نتیجه این اتفاق موج لجام‌گسیخته‌ای از جوانگرایی در سیاست‌گذاری‌ها و برنامه‌های اجرایی عربستان سعودی دنبال شد، محمد بن سلمان در شرایطی با کنار زدن رقبای قدرتمند و سنتی حاضر در عرصه سیاسی عربستان نظیر محمد بن نایف پست ولایتعهدی را به‌دست گرفت که تنها 32 سال سن داشت و با توجه به اینکه سیستم پادشاهی گذشته عربستان اهمیتی برای این قشر از شاهزادگان کم‌سن‌وسال خاندان سعودی قائل نبود، غیر از حضور دوساله در عرصه سیاسی عربستان از زمان پادشاهی پدرش هیچ تجربه سیاسی قابل توجهی نداشت.

ناپختگی سیاسی این جوان سعودی ضمن تلفیق با روحیه و شخصیت آرمان‌گرایانه و بلندپروازی‌های محمد بن سلمان، معجونی تلخ از تصمیم‌های احساسی و انفعالی را فراروی سیاست خارجی عربستان قرار داد، تصمیماتی که گرچه دستگاه حاکمه سعودی مجبور به توجیه فواید آن در عرصه‌های نظامی، اقتصادی و سیاسی برای عربستان بود، اما گذشت زمان ناموفق بودن این طرح‌ها را ثابت کرد، طرح‌هایی که میلیاردها دلار هزینه روی دست سعودی‌ها گذاشته بود، به‌عنوان مثال لشگرکشی نظامی عربستان به یمن که قرار بود یک‌ماهه به پایان برسد، در شرایطی وارد پنجمین سال خود شده است که علاوه بر هزینه‌های سنگین اقتصادی و نظامی، هیچ افقی برای پیروزی عربستان در آن قابل تصور نیست، بلکه به‌عکس ریاض به‌دنبال خروج آبرومندانه و سرپوش گذاشتن بر شکست خود در این جنگ است. چشم‌انداز 2030 و تأسیس شهرک فرامدرن نئوم که با هزینه صدها میلیاردی آغاز شده بود نیز بعد از دو سال شکست خود را به اثبات رساند تا جایی که سلمان بن عبدالعزیز پادشاه عربستان سعودی فروش 5 درصد از سهام شرکت نفتی آرامکو به‌عنوان عامل مقدماتی اجرای چشم‌انداز 2030 را متوقف کرد و بنا به برخی مطالب رسانه‌ای، سلطه محمد بن سلمان بر محافل اقتصادی عربستان را کاهش داد.

بررسی نتایج سیاست خارجه عربستان از زمان روی کار آمدن بن‌سلمان بیانگر این است که تصمیمات اتخاذشده از سوی شخص وی نه‌تنها به تقویت روابط ریاض با کشورهای جهان و حتی کشورهای عربی همسایه نینجامیده، بلکه همواره با تنش و قطع روابط و حتی لشگرکشی نظامی به کشورهای دیگر همراه بوده است.

ترکش‌های سیاست خارجی ناپخته بن‌سلمان هم‌پیمانان قدیمی عربستان را یکی پس از دیگری از این کشور جدا کرده است، در واقع عامل انحطاط سیاست خارجی عربستان، ویژگی‌های شخصیتی شاهزاده سعودی است که با توجه به سن و تجربه کم سیاسی زمام امور این کشور را به‌دست گرفته است. بن‌سلمان دارای شخصیتی تکرو است که تصمیمات حیاتی را بدون مشورت می‌گیرد و زمانی که مسأله‌ای او را به خشم آورد، از اتخاذ تصمیمات جنجالی ابایی ندارد.

از سوی دیگر بن‌سلمان تلاش می‌کند هر از چند گاهی با ایجاد یک بحران در سطح داخلی یا جهانی توجه‌ها را به خود جلب کند و بدین ترتیب همواره در صدر خبرها یا توجه رسانه‌ها قرار گیرد.

ب: وابستگی محض به برنامه‌های سیاسی آمریکا

یکی از مهمترین مؤلفه‌های تأثیرگذار بر سیاست خارجی عربستان سعودی اتکای این کشور به حمایت‌های دولت‌های غربی به‌ویژه آمریکا و وابستگی سیاست داخلی و بین‌المللی آن به برنامه کاری آمریکا در منطقه است. سابقه این مناسبات به دیدار روزولت رئیس‌جمهور آمریکا با عبدالعزیز بن سعود بنیانگذار دولت جدید آل‌سعود در عربستان بازمی‌گردد.

هدف اصلی عربستان از محاسباتش روی آمریکا تأمین امنیت این کشور و افزایش نفوذ منطقه‌ای آن و تضمین بقای خاندان پادشاهی آل‌سعود بوده است. عنصر نفت تأثیر اسرارآمیزی بر ایجاد ارتباط میان منافع عربستان سعودی و آمریکا داشت که منجر به تعهد آمریکا به حفظ امنیت عربستان شد.

عربستان با بهره‌مندی از بخش قابل توجهی از ذخایر انرژی جهان، موقعیت راهبردی بین سه گذرگاه بین‌المللی دریایی و یکی از بزرگترین بازارهای مصرف برای کالاهای اقتصادی و تجهیزات نظامی، نقش  قابل توجهی در استراتژی سیاستمداران آمریکایی به خود اختصاص داده است. از سوی دیگر همسو بودن اهداف و اولویت‌های سیاست خارجی ریاض با ایالات متحده طی چند دهه گذشته اهمیت ویژه‌ای به معادلات و مناسبات آمریکا و عربستان سعودی داده است. در طرف مقابل سعودی‌ها نیز در سایه موقعیت غیردموکراتیک خود و خطرات منطقه‌ای که برای خود تصور می‌کنند، تضمین بقای حاکمیت آل‌سعود بر تخت پادشاهی این کشور را متکی به حمایت  آمریکا می‌دانند.

بر اساس این راهبرد، عربستان طی چند دهه گذشته قدرت ایستادگی در برابر راهبردهای آمریکا را نداشت و در جریان جنگ سرد مقابله با رقبای واشنگتن را در پیش می‌گرفت. این کشور حتی در موضوع فلسطین اشغالی نیز گرچه با مخالفت شدید افکار عمومی داخلی مواجه بوده، اما طی چند دهه سعی کرده با سکوت و بی‌طرفی، بر جنایت‌های اسرائیل سرپوش بگذارد تا مورد عتاب طرف آمریکایی واقع نشود.

عربستان با استفاده از حمایت‌های آمریکا نسبت به مقابله با ایران به تشکیل ائتلاف‌های جدید در منطقه اقدام کرده و تلاش دارد با افزایش هجمه مالی خود به کشورهای دیگر آنها را به پیشبرد برنامه‌های منطقه‌ای ریاض و آمریکا قانع سازد.

ریاض در عین وابستگی به سیستم حاکمیتی غرب، تلاش دارد نفوذ قابل توجهی میان جهان عرب و کشورهای اسلامی برای خود ایجاد کند. این اقدام با استفاده از درآمدهای سرشار نفتی و ایفای نقش فعال در سازمان‌های منطقه‌ای نظیر اتحادیه عرب، شورای همکاری خلیج فارس و سازمان همکاری اسلامی دنبال می‌شود.

عربستان سعودی بزرگترین واردکننده تسلیحات در خاورمیانه است و حجم قابل توجهی از صادرات تسلیحاتی آمریکا را به خود اختصاص داده است. آمریکا با سیاست ایران‌هراسی، فروش تسلیحات به عربستان را به یکی از ارکان رونق اقتصادی خود تبدیل کرده است. ریاض با قراردادهای متعدد مالی و تجاری که ارزش آن طی سال‌های اخیر به رقم بی‌سابقه 450 میلیارد دلار رسیده است، نقش قابل توجهی در خروج اقتصاد آمریکا از رکود جهانی داشته است.

وابستگی سیاست‌های عربستان به آمریکا تا حدی است که تصمیم‌گیری‌های راهبردی این کشور حتی اگر مغایر با منافع ریاض باشد، نیز متکی بر دستورات کاخ سفید است. نمونه این موضوع را می‌توان در افزایش صادرات نفت عربستان دانست که آمریکا برای جبران کسری ناشی از کاهش صادرات نفتی ایران آن را مطرح کرد و باعث کاهش قیمت نفت شد و در سایه کسری بودجه شدید که ریاض با آن دست به گریبان است، خسارت اقتصادی قابل توجهی به این کشور وارد کرد.

بر اساس گزارش مرکز تحقیقاتی صلح بین‌المللی گرچه هزینه‌های نظامی دنیا در سال 2014 نسبت به سال گذشته کمتر از یک درصد کاهش پیدا کرده بود اما این رقم در عربستان سعودی افزایش چشمگیر 17درصدی را شاهد بود و هزینه‌های تسلیحاتی عربستان از 62.8 میلیارد دلار در سال 2013 به 80.8 میلیارد دلار در سال 2014 افزایش پیدا کرد.

به‌علت همین وابستگی محض است که دونالد ترامپ با وجود روابط راهبردی که با مقامات سعودی برقرار کرده، به رفتار تحقیرآمیز و تمسخر مقامات عربستان سعودی ادامه می‌دهد. رفتار خلاف اصول و تعاملات دیپلماتیک دونالد ترامپ علیه رژیم عربستان سعودی در ظاهر امر، ناشی از رفتار خاص ترامپ است، اما این نوع رفتار نشان می‌دهد در روابط بین آمریکا و رژیم سعودی، ریاض در موقعیت ضعف شدیدی قرار دارد.

در واقع روابط آمریکا و رژیم آل‌سعود به‌عنوان دو رژیم، متکی بر ارزشهای مشترک نیست، بلکه متکی بر رانت و منافع است و در هر مقطع زمانی می‌تواند متزلزل شود. هدف اصلی آمریکا حفظ امنیت عرضه نفت در بازارهای بین‌المللی است.

ج: سیاست‌های افراطی در مورد همسایگان

حاکمیت ریاض طی سالهای اخیر یکی از اصول اساسی ساختار سیاست خارجی خود را دخالت مستقیم در امور داخلی کشورهای همسایه قرار داده تا از این راه بتواند عربستان را به قدرت اصلی در منطقه تبدیل کند، در این زمینه بن‌سلمان با ناکامی‌های فراوانی روبه‌رو شده است.

هراندازه که حاکمیت آل‌سعود در ریاض وابسته به سیاست‌های آمریکا در منطقه است، به همین نسبت تلاش دارد هژمونی خود را بر کشورهای عربی و اسلامی منطقه گسترش دهد. محمد بن سلمان در همین رابطه سیاست «همه یا هیچ» را در پیش گرفته و معتقد است که کشورهای همسایه باید برنامه‌های کاری ریاض را دنبال کنند و در غیر این صورت باید به‌کلی با آنها قطع رابطه کرد. یکی از مهمترین الگوهای موجود در این رابطه را می‌توان در بحران موجود میان قطر و عربستان سعودی مشاهده کرد که در نتیجه اختلافات دو طرف در برخی پرونده‌های منطقه‌ای به‌وجود آمد.

عربستان سعودی که تمام تخم‌مرغ‌های خود را در سبد وابستگی به غرب قرار داده، نمی‌خواهد به‌روی پتانسیل اتحاد کشورهای اسلامی منطقه برای پیشبرد منافع مشترک سرمایه‌گذاری کند، بلکه تلاش دارد راهبرد کشورهای مذکور را منطبق بر برنامه‌های آمریکایی غربی قرار دهد که در برخی موارد حتی با منافع داخلی عربستان در تناقض است. عامل اصلی این اقدام تلاش برای بقای حاکمیت آل‌سعود در عربستان است. ترامپ با درک این مطلب و بهره‌برداری از آن بارها اعلام کرده ریاض بدون حمایت آمریکا حتی یک هفته نمی‌تواند در برابر مخالفان داخلی و منطقه‌ای خود ایستادگی کند.

نحوه تعامل عربستان سعودی با ایران یکی دیگر از شاخص‌های این سیاست برتری‌طلبانه و استبداد منطقه‌ای است. هراندازه که تهران برای رسیدن به همگرایی مطلوب و تعامل با ریاض در پرونده‌های منطقه‌ای از خود نرمش نشان داد، اما ریاض بر سیاست‌های خصمانه خود اصرار کرد. طبعاً آمریکا فضای موجود را برای افزایش فروش تسلیحاتی خود به عربستان، امارات و دیگر رژیم‌های وابسته حاشیه خلیج فارس مدیریت می‌کند.

این رویکرد استبدادی را در حمله نظامی عربستان تحت پوشش ائتلاف جنگی ضد یمن نیز می‌توان مشاهده کرد. ریاض با مداخله آشکار در امور داخلی یمن به حمایت از رئیس جمهور فراری تحت حمایت خود در این کشور که از اعتبار مردمی برخوردار نبود، وارد جنگی 5ساله ضد یمن شد که ده‌ها هزار نفر را به خاک و خون کشیده و بزرگترین فاجعه انسانی تاریخ معاصر را به‌جای گذاشته است.

همچنین محمد بن سلمان نتوانست حزب‌الله لبنان را از طریق تلاش برای ساقط کردن دولت لبنان تضعیف کند و نتوانست تشکیلات خودگردان فلسطین را متقاعد کند که طرح دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا موسوم به «معامله قرن» را بپذیرد.

عربستان در برهه‌ای تلاش کرد این برنامه‌ها را از طریق ائتلاف راهبردی با برخی کشورهای منطقه نظیر امارات و بحرین محقق کند، البته با توجه به رویکردهای عربستان و برنامه‌های کاری متفاوت این کشورها در برخی پرونده‌ها، انسجام بین دولتمردان امارات و عربستان سعودی ممکن نیست. امارات گرچه از فن‌آوری مدرن و تسلیحات نظامی پیشرفته برخوردار است، اما از جایگاه کافی و مناسب برای حفاظت از منافعش در خارج برخوردار نیست.

یکی از مؤلفه‌های بن‌بست سیاست خارجی عربستان را می‌توان در تغییر صورت‌گرفته در پست سفارت عربستان سعودی در آمریکا مشاهده کرد. ریما بنت بندر بن سلطان زن جنجالی عربستان سعودی که طی ماه‌های گذشته با دریافت پستهای مختلف دولتی به دستمایه‌ای برای رسانه‌های مختلف تبدیل شده، به‌عنوان دختر بندر بن سلطان کهنه‌کارترین سفیر عربستان در آمریکا پست سفارت عربستان را از خالد بن سلمان آل‌سعود برادر کوچکتر و 30ساله محمد بن سلمان تحویل گرفت.

مدت کم اشتغال خالد در سفارت عربستان و نقش کم‌رنگ طی این دو سال وی در مناسبات ویژه عربستان و آمریکا نشان می‌داد که وی عملکرد مناسبی در این پست نداشته و لزوماً انتساب به خاندان پادشاهی نمی‌تواند توجیه خوبی برای توزیع پست‌های دولتی باشد.

بر کسی پوشیده نیست که انتخاب ریما به‌عنوان سفیر این کشور در آمریکا علاوه بر وابستگی‌ای که وی به سیاست‌های محمد بن سلمان دارد، در چارچوب تلاش ریاض برای بهبود وجهه عربستان در زمینه ارائه آزادی‌های بیشتر به زنان این کشور دنبال می‌شود، این در حالی است که ده‌ها تن از فعالان سیاسی زن که سالها برای رسیدن به حداقل حقوق زنان در رانندگی و مسافرت مبارزه کرده‌اند، در زندان‌های آل‌سعود هستند و شدیدترین شکنجه‌ها را تحمل می‌کنند.

چالش‌های فراروی سیاست خارجی عربستان

شرایط کنونی مأموریت سختی در انتظار سیاست خارجی عربستان سعودی قرار داده است. ریاض امیدوار است بتواند خسارت‌های به‌وجودآمده در نتیجه سیاست‌های غلط خود را جبران کند. یکی از این اشتباهات ترور جمال خاشقجی روزنامه‌نگار منتقد سعودی بود که شهروند آمریکا بود و در کنسولگری عربستان در استانبول ترکیه کشته و جنازه‌اش نیز مثله و در نهایت به‌آتش کشیده شد.

ریاض در مورد این پرونده با انتقادات زیادی مواجه شده و تحلیلگران اعتقاد دارند که با وجود اینکه آمریکا به‌علت قراردادهای چند میلیارد دلاری که با عربستان دارد نسبت به این مسئله سکوت در پیش گرفته، اما با توجه به فشار افکار عمومی و انتقادات مخالفان دولت و اینکه خاشقجی شهروند آمریکا بوده، نمی‌تواند تا مدت طولانی به سکوت خود ادامه دهد.

علاوه بر اینها تنش‌های منطقه‌ای در پرونده‌های مختالف به اوج خود رسیده و عربستان نیز در بخش قابل توجهی از این پرونده ورود مستقیم کرده و نمی‌تواند برون‌رفت آبرومندانه‌ای برای خود طراحی نماید. شاید انتخاب دختر بندر بن سلمان به‌عنوان سفیر جدید عربستان در آمریکا و تغییر وزیر خارجه تلاشی برای رسیدن به این برون‌رفت باشد، اما بعید است که این تغییرات نیز موفقیت‌آمیز باشد. یکی دیگر از چالش‌های فراروی عربستان، قانع کردن مخالفان قراردادهای تسلیحاتی ریاض با غرب و آمریکا است.

علاوه بر اینکه سیاست خارجی عربستان در نحوه تعامل با پرونده جنگ یمن به بن‌بست رسیده است و نمی‌تواند افکار عمومی دنیا را در این زمینه قانع کند. قطعاً یکی از اولویت‌های اصلی کادر جدید دیپلماتیک عربستان، تلاش برای بهبود وجهه این کشور در افکار عمومی دنیا خواهد بود که در نتیجه ترور جمال خاشقجی و جنایت‌های جنگی صورت‌گرفته در جنگ یمن و سوریه و بحرین و عادی‌سازی روابط با عربستان به‌شدت مخدوش شده است.

گرچه عربستان با این تغییرات تلاش دارد ویترین سیاست خارجی و فعالیت‌های دیپلماتیک خود را تغییر دهد، اما تحلیلگران اعتقاد دارند که مناسبات عربستان سعودی و آمریکا در نتیجه این تغییرات دستخوش تغییرات خاصی نخواهد شد. بسیاری از ناظران محافل بین‌المللی می‌گویند که تصمیم‌گیری‌ها در زمینه پرونده مناسبات بین‌المللی عربستان در سطوحی بالاتر انجام می‌شود و محمد بن سلمان ولیعهد عربستان این مناسبات را مدیریت می‌کند و تغییر سفیر یا وزیر خارجه گرچه تغییری موقت در ویترین دیپلماسی ریاض ایجاد می‌کند، اما با استمرار سیاست‌های افراطی بن‌سلمان نمی‌تواند اعتبار عربستان را بازگرداند.

محمد بن سلمان گرچه به‌دنبال بسیج رژیم‌های عربی حاکم بر منطقه برآمده، اما سیاست‌هایش نتیجه عکس داده و بسیجی مستحکم از افکار عمومی را ایجاد کرده که انزجار خود را نسبت به سیاست‌های منطقه‌ای، سرکوبگری‌ها و جنایات عربستان در منطقه اعلام می‌کنند. این کشور در نتیجه سیاست‌های غلط، خود را در چندین جبهه درگیر کرده که حتی پشتیبانی دلارهای نفتی سعودی نیز نمی‌تواند هزینه‌های این جنگ‌ها و رقابت‌های غیرحساب‌شده را تأمین کند. در حال حاضر تقریباً تمامی قدرت‌های منطقه‌ای از ترکیه گرفته تا ایران، قطر، سوریه، عراق و حتی مصر، خصومتی آشکار یا پنهان با ریاض دارند. بن‌سلمان نه‌تنها بیش از حد توان خود، برای عربستان دشمن تراشیده، بلکه متحدان خوبی نیز انتخاب نکرده است. او برای تقابل با این روند اشتباه دیگر خود را مرتکب شده و مسیر خطرناک عادی‌سازی روابط با اسرائیل را آغاز کرده است. اما ولیعهد جوان سعودی با این تصمیم در معرض انتقادات بیش از پیش افکار عمومی قرار دارد و موقعیت رقبای خود را در منطقه تقویت می‌کند.

تحلیلگران معتقدند تمامی شاخص‌ها نشان می‌دهد که اگر بن‌سلمان به این روند ادامه دهد، احتمالاً نه‌تنها شانس رسیدن خود به پادشاهی عربستان را از دست خواهد داد، بلکه چه‌بسا آینده سیاسی خاندان سعودی را نیز به مخاطره بیندازد.

منبع: تسنیم

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.