قدس آنلاین: حتی پیش از روی کار آمدن پهلوی، یعنی همان زمان که رضاخان وزیر جنگ و سردار سپه بود و هنوز تهران را شبانه قرق نکرده بود تا حکومت را از چنگ احمد شاه دربیاورد، یک مخالف سرسخت به نام «سیدحسن مدرس» درمقابلش قد علم کرده بود. اصلاً بسیاری از تاریخنگارها میگویند برخلاف ذهنیت خیلیها، دعوای رضاخان و شهید مدرس ربطی به مخالفت آیتالله مدرس با جمهوریت نداشت بلکه شناخت او از خلق و خوی استبدادی رضاخان بود که سبب شد از همان ماههای پیش از روی کار آمدن پهلوی اول، به مخالفت با افسر قزاقی بپردازد که با شعار برپا کردن جمهوری در ایران، قصد براندازی خاندان قاجارها را داشت. برای همین هم بود که در ماههای اول کودتای ۱۲۹۹، سید ضیاء بیخ گوشه رضاخان سوسه آمد که مدرس باید هرچه زودتر سر به نیست شود! همان زمان هم بود که آیتالله مدرس، ناگهان سر از زندان قزوین درآورد. آن زمان البته رضاخان برخلاف سیدضیاء، هنوز آیتالله مدرس را یک خطر جدی تلقی نمیکرد؛ به همین خاطر سه ماه بعد، زمانی که سید ضیاء از نخست وزیری عزل شد، پادشاه ایران، پای حکم آزادی سرسختترین مخالفش در سال آینده را امضا زد.
مرجع شیعیان هند
سید حسن مدرس در پاییز ۱۲۴۹ در سرابه کچو در ۵ کیلومتری اردستان از توابع اصفهان به دنیا آمد. هنوز ۶ سالش کامل نشده بود که جدش، میرعبدالباقی که از علمای بزرگ آن سالها بود، مسئولیت تربیتش را به عهده گرفت. سید حسن تا ۱۴ سالگی در کنار جدش ماند، اما زمانی که میر عبدالباقی از دنیا رفت، سید حسن هم بنا به وصیت او، به حوزه علمیه اصفهان رفت. سید حسن آن روزها حدود ۱۶ سال داشت. نوجوان ۱۶ سالهای که روزهای پنجشنبه و جمعه کارگری میکرد تا خرج خورد و خوراکش در اصفهان را دربیاورد.
سید حسن چند صباح بعد راهی نجف شد و تا حدود ۳۷ سالگی در حوزه علمیه این شهر ماند. در آن زمان علما و مراجع وقت، اجتهاد و مرجعیت او را تأیید کردند و حتی مرجعیت شیعیان هند هم به او واگذار شد، اما سید حسن میخواست به کشور خودش برگردد. به همین خاطر قید مرجعیت شیعیان هند را زد و راهی اهواز و از آنجا اصفهان شد. مدارس جده کوچک و بزرگ آن روزها کانون گرم تدریس سید حسن برای جوانهای اصفهانی بهحساب میآمد. جوانانی که بعدها هر کدامشان تبدیل به یکی از علمای بزرگ شیعه شدند. میرزا علی آقا شیرازی، مهدی الهی قمشهای، میرزا ابوالحسن شعرانی، سید کمال الدین نوربخش دهکردی، شیخ محمدحسن برهان و... همه از شاگردانِ آن روزهای شهید مدرس بودند.
تیرها خطا رفت
با اوجگیری جنبش مشروطهخواهی، انجمن ملی اصفهان به ریاست حاج آقا نوراللّه اصفهانی تشکیل شد و مدرس هم از نخستین علمایی بود که به عضویت این انجمن درآمد و حتی بعدها به سمت نایب رئیسی انجمن انتخاب شد. در دوران استبداد صغیر، مدرس و حاج آقا نوراللّه اصفهانی، از اصلیترین مخالفان اقبال الدوله –حاکم اصفهان- بهحساب میآمدند که بارها در مسیر برنامههای مختلف حاکم اصفهان سنگاندازی کردند. آن زمان اوج محبوبیت آیتالله مدرس در میان مردم اصفهان بود و کار حتی به جایی رسید که پس از فتح تهران و پیروزی مشروطهخواهان، زمانی که صمصامالسلطنه بختیاری به حکومت اصفهان منصوب شد، برای جلوگیری از دچار شدن به سرنوشت حاکم قبلی، حکم تبعید آقا نورالله و مدرس را امضا کرد؛ اما با بالا گرفتن اعتراضات مردمی در اصفهان، صمصام خان مجبور شد آیتالله مدرس را با احترام به منزلش برگرداند. البته صمصام خان از موضعش کوتاه نیامد و چند صباح بعد دو نفر را اجیر کرد تا با پوشیدن لباس طلبگی، به مدرسه جده بزرگ رفته و مدرس را ترور کنند که در آن ماجرا تیرهای ضاربان خطا رفت و آسیبی به مدرس نرسید.
جلسه صد و نود و پنجم
در سالهای پس از انقلاب مشروطه، براساس فصل دوم متمم قانون اساسی، برای نظارت بر قوانین مصوب مجلس شورای ملی و تشخیص عدم مغایرت مصوبات مجلس با احکام شرع، مراجع نجف اشرف ۲۰ نفر از مجتهدان تراز اول را به مجلس ملی معرفی کردند تا پنج نفر از بین آنها انتخاب شوند. اعضای دومین دوره مجلس شورای ملی، آیتالله مدرس و چهار نفر دیگر را از میان ۲۰ نفر مجتهدی که مراجع نجف معرفی کرده بودند، انتخاب کردند. مدرس همان زمان برای فعالیت در سمت جدیدش همراه فرزندش سید اسماعیل، یک نفر خدمتکار و یک سورچی به سمت تهران حرکت کرده و در جلسه صد و نود و پنجم مجلس شورای ملی سوگند یاد کرد.
ماههای پایانی مجلس دوم مصادف شده بود با ماجرای مورگان شوستر و اولتیماتوم دولت روسیه برای اخراج او از ایران. از آنجایی که اهالی مجلس و روحانیونی مثل آیتالله مدرس از مخالفان جدی دخالت روسیه در ایران بودند، اولتیماتوم روسها را نپذیرفتند و ناصرالملک نایب السلطنه هم مجلس را منحل کرده و اولتیماتوم روسیه را پذیرفت. سخنرانیهای پرحاشیه مدرس در آن سالها و ترتیب دادن تجمعهای اعتراضی، حسابی او را در تهران محبوب کرد. اصلاً بر اساس گفته ملکالشعرای بهار، همین اقدامات او بود که زمینهساز انتخابش به عنوان نماینده تهران در مجلس سوم شد.
کودتای سیاه
مخالفتهای شهید مدرس با رضاخان دقیقاً از قرارداد ۱۹۱۹ شروع شد. هرچند آن قرارداد ربطی به رضاخان نداشت و در دوره احمدشاه امضا شد اما به گفته مورخها، اعتراضهای دنبالهدار شهید مدرس که منجر به لغو آن امتیاز شد، دولت انگلیس را به فکر پیدا کردن یک جانشین مناسب برای احمدشاه و حتی سلسه قاجار انداخت. آن زمان انگلیسیها خیلی زود فرد مورد نظرشان را در میان ارتش قزاقها پیدا کردند و شهید مدرس هم شستش همان ابتدای کار از انتخاب رضاخان توسط انگلیسیها باخبر شد و سر ناسازگاری با او برداشت. آیرونساید فرماندهی نیروهای قزاق را به رضاخان سپرد، او را برای کودتا آماده کرد و در سوم اسفند ۱۲۹۹، در شب کودتای سیاه، افسر قزاق با شعار تحقق جمهوری، تهران را تصرف کرد.
به کوری چشم دشمنان
جمهوریخواهی رضا شاه طرحی بود که برای تغییر سلطنت قاجار برنامهریزی شده بود. در مقابل خیل بزرگ روشنفکرانی که برای روی کار آمدن رضاخان و برقرار شدن حکومت جمهوری در ایران سر و دست میشکستند، آیتالله مدرس که از پشت پرده جمهوریخواهی رضاخان باخبر بود تمام تلاشش را کرد تا رأیگیری در مجلس را به تعویق بیندازد. بعضی از منابع تاریخی و تاریخنگارها هم با تکیه بر همین ماجرا، شهید مدرس را طرفدار سلطنت احمدشاه و مخالف جمهوری معرفی میکنند! در حالی که مدرس در مجلس چهارم، زمانی که کرسی نایب رئیسی را در اختیار دارد، درباره طرح جمهوریخواهی رضاخان میگوید: «من با جمهوری واقعی مخالف نیستم و حکومت صدر اسلام هم جمهوری بوده است، ولی این جمهوری که میخواهند به ما تحمیل کنند بنا به اراده ملت ایران نیست، بلکه انگلیسیها میخواهند به ملت ایران تحمیل کنند».
مصونیت سیاسی مدرس بهواسطه نمایندگی مجلس شورای ملی، هرچند مانع از این شد که رضاخان بتواند سرسختترین مخالفش را از میان بردارد، اما نتوانست جلو رضاخان را بگیرد تا در روز استیضاحش به سمت مدرس حمله نکند و گلوی او را با دو دستش فشار ندهد! به همین خاطر برخی از منابع تاریخی میگویند دور از ذهن نیست که طراح ترور ناکام نماینده اول مردم تهران در مجلس ششم، یعنی مدرس را هم شخص رضاخان بدانیم، حتی اگر در پیامی از این سوءقصد ابراز تأسف کرده باشد و پاسخ «به کوری چشم دشمنان مدرس زنده است» را دریافت کرده باشد.
پایان قصه جمهوریخواهی
رضاخان، دست آخر پس از بالا گرفتن اعتراضهای مدرس و سایر روحانیون مجبور شد در بیانیهای به قصه جمهوریخواهیاش پایان دهد. افسر قزاق اما در همان بیانیه از مردم خواست از تقاضای جمهوریت، بهخاطر روحانیون صرفنظر کنند و از این طریق برای نخستین بار مردم را در مقابل روحانیت قرار داد. پادشاه ایران در آن بیانیه خودش را پاسدار اصلی اسلام و روحانیت معرفی کرد تا این طریق فاصلهای که بین او و مردم و روحانیت ایجاد شده بود را پر کند. تشت رسوایی جمهوریخواه قلابی اما زمانی بر زمین افتاد که در جریان اعلام نتایج دور هفتم مجلس شورای ملی، آرای نفر اول مجلس ششم یعنی شهید مدرس را «صفر» اعلام کردند و آیتالله مدرس خطاب به رضاخان گفت: «پس آن یک رأیی که بنده به خودم دادم چه شد»؟
شهید بزرگ ما
فقط دو روز پس از بازگشایی مجلس هفتم و پایان مصونیت سیاسی شهید مدرس، رضاخان دستور بازداشت و تبعید او به حوالی خواف را صادر کرد. تاریخ، همه دارایی مدرس را هنگام تبعید یک زیلوی کهنه، یک منقل گلی، چند استکان چایخوری و چند جلد کتاب روایت کرده است. دوران حبس شهید مدرس در خواف ۹ سال طول کشید تا اینکه در ۱۳۱۶ رضاخان دستور ترور او را به رئیس شهربانی خواف ابلاغ کرد. رئیس شهربانی آن زمان زیربار نرفت به همین خاطر محمود مستوفیان با سمت رئیس جدید شهربانی از مشهد به کاشمر رفت و هنگام افطار ۲۶ رمضان ۱۳۵۷ برابر با دهم آذر ۱۳۱۶ آیتالله سید حسن مدرس را به شهادت رساند.
سالها بعد، امام خمینی شخصیت شهید مدرس را اینطور توصیف کرد: «... در واقع شهید بزرگ ما مرحوم مدرس که القاب برای او کوتاه و کوچک است، ستاره درخشانی بود بر تارک کشور... ملت ما مرهون خدمات و فداکاریهای او است... بر ماست که ابعاد روحی و بینش سیاسی – اعتقادی او را هر چه بهتر بشناسیم و بشناسانیم».
نظر شما