قدس آنلاین: «... کمی صبر کنید، با چشمان خود بقایای اجساد شیطان بزرگ را در خاورمیانه خواهید دید...»؛ این را یکی دو روز پیش، برخی کانالهای تلگرامی از قول فرمانده جدید سپاه قدس منتشر کردند. البته وقتی سرداری مانند «اسماعیل قاآنی» وعدهای میدهد، نمیشود آن را فقط هشدار و تهدیدی از سر احساسات و اندوه و یا شعاری تلقی کرد که قرار است مرهمی بشود برای درد و اندوه و خشم ملتی که قهرمان بزرگش را ناجوانمردانه به شهادت رساندهاند. چه بسا «حاج اسماعیل» در واقع دارد از نخستین مأموریت راهبردیاش پس از قرار گرفتن در سمت فرماندهی سپاه قدس حرف میزند. پس کمی صبر میکنیم ...
عُرضه ندارند
«دشمن عُرضه جنگ مردانه با ایران را ندارد» این جمله را هم که سردار قاآنی، اسفند ماه سال ۹۷ در یادواره شهیدان کاشان گفته است، پیشگویی حساب نکنید بلکه به حساب درک درست و حقیقیاش از میدان جنگ همیشگی ما با آمریکا بگذارید. بنابراین نه شهادت سرداری چون «قاسم سلیمانی» و نه ناجوانمردی دشمن در نبرد، چیزهایی نیستند که برای رزمندگان کهنهکاری چون «اسماعیل قاآنی» غیرمنتظره و حیرتآور باشند. فرمانده جدید سپاه قدس، زاده شهر مشهد است، در۲۰ سالگی، شب و روزهای انقلاب و پیروزیاش را درک کرده و یک سال بعد هم به عضویت سپاه درآمده است. بدون اینکه زندگینامهنویسی کنیم، همه این چهل و چند سال گذشته را میشود از زبان خودش، خلاصه کرد: «مثل بقیه مردم در جریان انقلاب حضور داشتم و با پیروزی انقلاب علاقهمند بودم در فضایی باشم و کارهایی انجام دهم که رابطه مستقیمی با انقلاب دارد. از اواخر سال ۵۸ در مشهد بحث ورودم به سپاه مطرح شد. اوایل سال برای آموزش به تهران آمدیم. بچههای ارزشمندی از خراسان آمده بودند، مثلاً شهید خادمالشریعه مؤسس تیپ ۲۱ امام رضا(ع) و شهید چراغچی فرمانده تیپ امام رضا(ع). من با این دو شهید در این دوره و معمولاً در یک کلاس آموزشی بودم... ما در پادگان سعدآباد که الان پادگان امام علی(ع) است آموزش دیدیم. پس از آموزش به مشهد رفتم و در مرکز آموزش سپاه مشغول شدم... با وقوع حوادث کردستان، اواسط سال ۵۹ راهی آنجا شدم... از کردستان که برگشتیم، جنگ شروع شد. از سال ۶۰ تا پایان جنگ در خدمت دوستان در جبهه فعالیت میکردم و معمولاً مسئولیتهایم در یگانهای خراسان بود... یا در تیپ و بعدها در لشکر امام رضا(ع) یا در لشکر نصر بودم و در این یگانها مسئولیتهای مختلفی داشتم. پس از پایان جنگ مدتی به خراسان برگشتم و پس از تأسیس نیروی قدس در آن مشغول به خدمت شدم که تا الان هم ادامه دارد و در خدمت دوستان هستم...».
مغز متفکر
همین دیروز در مرور زندگی و پیشینه سردار شهید قاسم سلیمانی از عناوین و لقبهایی گفتیم که بیشتر آنها را رسانهها یا شخصیتهای مختلف غربی و عربی برای او گفته بودند. سردار «قاآنی» اما از این حیث مانند سالهای نخست فرماندهی سردار سلیمانی، هنوز گمنام به نظر میرسد. آنقدر که برخیها از او نیز به عنوان «فرمانده در سایه» و همچنین «مغز متفکر» یاد کردهاند. بنابراین پیش از اینکه رسانههای خارجی بخواهند بگویند، بگذارید خودمان یادآوری کنیم که در هر حال، فرمانده جدید نیروی قدس، بنا به اقتضای شغلی و حرفهایاش، باید هم فرمانده در سایه باشد. فرماندهی که البته به نظر میرسد دیگر قرار نیست چندان در سایه باقی بماند. او که دوستیاش با سردار سلیمانی از سال ۶۱ آغاز شده بود در نهایت با درخواست سردارِ شهید، به نیروی قدس سپاه رفت تا در سمت جانشین فرماندهی به فعالیت ادامه دهد. ناشناخته بودن و حضور کمترش در برابر دوربینها را هم ناشی از این بدانید که چه در دوره جنگ و چه پس از آن، علاوه بر مسئولیتهای عملیاتی، مسئولیتهای اطلاعاتی و حفاظتی هم داشته و سالها مسئول اطلاعات و همچنین مسئول حفاظت اطلاعات ستاد مشترک سپاه بوده است. پیوستنش به سپاه قدس مربوط به زمان آغاز جنگ ۳۳ روزه در لبنان است. البته میگویند لقب «مغز متفکر» و همچنین قرار گرفتنش در لیست ترور دشمن هم مربوط به همان دوران است. «محسن رضایی» درباره او گفته است: «سردار قاآنی به تمام رموز جبهه مقاومت آشناست. او سرخط است و فرمان را در دست دارد. سردار قاآنی در جریان سوریه و عراق نقش جدی داشت و وقت زیادی را برای پشتیبانی از نیروی قدس و مقاومت صرف کرد». سردار «شکارچی» سخنگوی ارشد نیروهای مسلح ایران هم میگوید: «جبهه مقاومت از تفکر و اندیشه سردار قاآنی که کوهی از تجربه است، استفاده خواهد کرد».
خبرگزاری «تسنیم» دیروز برای معرفی بیشتر او نوشت: «مهمترین مواضعی که از فرمانده جدید نیروی قدس سپاه منتشر شده این است که: آمریکاییها به آسمان هم بروند رهایشان نخواهیم کرد... امروز مقتدرتر از هر زمانی آماده مقابله با رژیم صهیونیستی هستیم».
چگونه جنگیدن
چارهای نداریم جز اینکه برای شناخت بیشتر سردار قاآنی و افکار و اندیشههایش به برخی از سخنرانیها و گفتوگوها که البته خیلی زیاد هم نیست سر بزنیم: «... معمولاً اینطوری است که کسانی که جنگ را در دنیا راه میاندازند، همانها دیکته میکنند چگونه بجنگید که از نتیجه دو قضیه در کنار هم، سودهای مختلفی عایدشان میشود؛ یکی فروش سلاح و کسب منافع اقتصادی و دیگری سود سیاسی و توسعهطلبیهایی که مد نظرشان است. آمریکاییها جنگ را با واسطه صدام به ما تحمیل کردند، اما موفق نشدند چگونه جنگیدن را به ما تحمیل کنند... آنها جنگ با ما را براساس محاسبات متعارف مادی و نظامی شروع کردند، اما ما وارد میدان جنگ شدیم، به محاسبات متعارف نظامی هم توجه داشتیم ولی امام عظیمالشأنمان به ما آموخت عواملی غیر از محاسبات متعارف مادی و نظامی را هم در نظر بگیریم و از آنها استفاده کنیم... عواملی که در سیستم محاسباتی دشمنان ما جایگاهی نداشتند، بنابراین نمیتوانستند در محاسباتشان بیاورند... چون عواملی داشتیم که با عدد و رقم و در ماشین محاسباتی دشمن قابل محاسبه نبودند... وقتی به میدان میآمدند میدیدند نفرات، آموزش و تعداد سلاح دقیقاً طبق برآوردهای آنهاست و آنها هم براساس همان محاسبات پای کار میآمدند، ولی یکمرتبه میدیدند خروجیاش چیز دیگری است؛ چرا؟ چون آن بچه بسیجی آمده بود تکلیف الهیاش را انجام دهد، وقت و بیوقت، شب و روز و خستگی نمیشناخت. برای همین صحنه نبرد تغییر کرد... ما امروز با همین روش در میدان مبارزهای وارد شدهایم و کاملاً میتوانم بگویم میدان نابرابری است، ولی در همین میدان داریم جلو میرویم و تا الان موفق بودیم و بعد از این هم بدون تردید موفقیم...».
اشکشان را درآوردیم
نگاه سردار قاآنی به آمریکا، حضورش در منطقه و قلدربازیهایی که درمیآورد را در این سخنان بخوانید: «... خوشخیالاند اگر فکر کنند انقلاب اسلامی رهایشان خواهد کرد. آمریکاییها خیلی دارند ما را اذیت میکنند، ولی خودشان بیش از ما دارند اذیت میشوند، چون یک ابرقدرتاند، سعی میکنند خودشان را حفظ کنند و چندان بروز ندهند. آنها دو جنگ دو طرف ما، افغانستان و عراق راه انداختند... خودشان اذعان دارند برای دو جنگی که در همسایگی ما راه انداختند، ۳ هزار میلیارد دلار هزینه کردهاند... بعضیها میگویند آمریکاییها بیش از آنچه اعلام کردند هزینه کردهاند، چون نگرانند مردمشان آنها را زیرسؤال ببرند. این میزان خرج کردهاند، چون اهداف زیادی هم داشتند و بالاترین هدفشان برخورد با ما بود و نهتنها نتوانستند با ما برخورد کنند، بلکه آبرویشان در این دو جنگ رفته است... ما در دفاع مقدس، در گامهای اول روشهای مبارزه را آموختیم و بعد ادامه دادیم، اینطور نیست پس از جنگ نشسته باشیم و بگوییم حالا که جنگ تمام شده است، درِ تجربه جنگ را بستیم. الان روند جنگ با سبک مورد نیاز شرایط کنونی ادامه دارد. امروز آمریکاییها که در صحنه هستند میفهمند چه قابلیتهایی داریم و چگونه میتوانیم ابرقدرتی آنها را به چالش بکشانیم و اشکشان را دربیاوریم. واقعاً اشکشان درمیآمد. با سبکهایی کارها را پیش میبردیم که حیرت میکردند چکار کنند. مثالش عراق است. روزی که آمریکاییها از عراق بیرون رفتند، مگر از دل خوششان رفتند...».
رفیقان میروند نوبت به نوبت...
بخش آخر مطلب را هم بگذاریم برای آنچه سردار قاآنی درباره چگونگی آشنایی، همکاری و رفاقتش با سردار سلیمانی گفته است: «ما، نقطه اتصال، ارتباط و رفاقتمان جغرافیا، خاک و شهرمان نیست و رفقای میدان جنگیم و در جنگ با هم رفیق شدیم... از سال ۶۱، بیشتر در جلسات و بعد در مناطق مختلف عملیاتی که یگانهایمان کنار هم بودند، با هم رفیق شدیم... شاید یک سال بزرگتر از ایشان باشم و چه بسا همسن باشیم. به هر حال این مسائل چندان مهم نیست. ایشان در زمینههای مختلف از ما بالاترند... ما در میدان جنگ با هم رفیق شدیم و کسانی که در سختیها با هم رفیق میشوند، ارتباطاتشان محکمتر و پایدارتر از کسانی است که در شهر یا محلهای با هم آشنا و رفیق میشوند. البته از کسانی هستم که به سردار سلیمانی به عنوان فرماندهای که الحمدلله هم در دوره دفاع مقدس موفق بودند و هم در مأموریتهای داخل و خارج از کشور، ارادت دارم. انشاءالله خداوند به ما توفیق بدهد به ایشان در مأموریتهای سنگین کمک کنیم...».
نظر شما