قدس آنلاین: این روزها همراه با التهابات جامعه ادبیات ایران وارد فضای تازهای شد. نگاه جدی و آسیبشناسانه به هنر و ادبیات مقاومت را میتوان بخشی از این ورود نابهنگام عنوان کرد. مباحثی مانند توجه ادبیات به خلق اسطورههای حقیقی براساس سیره و زندگی بزرگانی چون شهید سردارسلیمانی بیش از گذشته مطرح شد تا جایی که عدهای با بررسی ادبیات مقاومت در سالهای گذشته بر کمتوجهی ادبیات به اسطورههای حقیقی تأکید کردند و نبود آثار پژوهشی و مکتوب شایسته شخصیت ایشان را علت این ادعا عنوان میکنند. اما خلق اسطورههای حقیقی توسط نویسندگان و شاعران چه ضرورتی برای مردم آن جامعه دارد و چرا باید هنرمندان به این مسئله توجه کنند؟ برای پاسخ چرایی این پرسش به خصوص در حیطه ادبیات مقاومت که این روزها بیشتر از ژانرهای دیگر ادبی محل توجه است، با نویسندهای صحبت کردیم که سالهاست به ادبیات مقاومت فکر میکند و در این عرصه هم آثاری را منتشر کرده است.
مهدی کفاش متولد ۱۳۵۷ در گرگان است. او اصالتاً مشهدی است البته در حال حاضر در قم ساکن است. آثار متعددی در کارنامه کفاش به عنوان یک نویسنده دیده میشود. آثار او برگزیده جوایز متعدد و معتبر ادبی شده که مهمترین آن نامزدی رمان «وقت معلوم» در دهمین جایزه ادبی جلال آلاحمد بود. او در «قرار مهنا» با تحقیقات میدانی که انجام داده به ماجرای داعش و تکفیریها پرداخته است.
* در روزهای گذشته تا امروز درباره اسطورهسازی و قهرمانپروری در ادبیات صحبتهای زیادی میشود. چه نیازی است نویسنده برای جامعهاش اسطوره خلق کند؟
** واژه اسطوره ریشه ایرانی ندارد. واژه اسطوره مُعرب واژه یونانی هیستوریا (historia) است. در فارسی معادل (افسانه) است. زمانی که از اسطوره صحبت میکنیم ذهن ما به سمت اسطورههای یونانی و رمی میرود. البته فردوسی بزرگ هم در شاهنامهاش اسطورهسازی کرده است. موجودات مافوق طبیعی، شخصیتهای اسطوره را میسازند و خیال نقش مهمی در خلق و پرورش آنها دارد. البته همیشه هالهای از الههگونگی قهرمانان اسطوره را فرا میگیرد. اگر به خدایگان یونان نگاه کنیم، شخصیتها و قهرمانان اسطوره را میبینیم که حتی عدهای از روانشناسان مثل یونگ براساس آن کهنالگو، انسان را تحلیل میکنند.
اما من ترجیح میدهم به دو دلیل جای استفاده از واژه اسطوره از واژه «اسوه» و یا «الگو» استفاده کنم. اول اینکه قرار است به قهرمانانی نگاه اسطورهای داشته باشیم که خیالی نیستند و جنبه افسانهای ندارند.
دوم اینکه وقایع اسطوره مربوط به دوران اولیه بشری است نه زمانه ما! به این دلیل از این پس میتوانیم از تعریف گسترش یافته اسطوره استفاده کنیم که مرادم «اسوه» است و معادل فارسی آن «نمونه» و «الگو» است. در ادبیات دینی ما هم، پیامبر را اسوه حسنه دانستهاند و در قرآن واژه «اساطیر الاولین» نسبتی است که کفار برای انکار منشأ وحیانی به قرآن دادهاند.
در ادبیات داستانی ما با قهرمان و ضدقهرمان سروکار داریم. خواننده با خواندن رمان با قهرمان و مسیر سخت و دشواری که برای رسیدن به هدفش پشت سر میگذارد همراه میشود و با او از توطئههایی که ضدقهرمان (دشمن) بر سر راه قهرمان قرار میدهد عبور میکند، با قهرمان زخم میخورد، درد میکشد و درگیریهای سخت و خونین و جانکاه را پشت سر میگذارد تا سرانجام جوانمردانه به پیروزی نهایی برسد و تبدیل به اسطوره شود. جامعه برای تجربه این رویارویی و باور امکان پیروزی و آموختن از ناکامیها، به قهرمان و اسطوره نیاز دارد و نویسنده با خلق اسطوره بازتابدهنده این نیاز است.
* با این تعریف به راحتی نمیتوان در مورد اسطورهسازی بر اساس شخصیتهای حقیقی در ادبیات صحبت کرد چون امکان جولاندهی تخیل به صفر میرسد. اما با توجه به اینکه این روزها موضوع ادبیاتمقاومت مورد توجه قرار گرفته مشخصاً در مورد این ادبیات صحبت میکنیم و ابزاری که این نوع ادبی میتواند با آن الگوهای حقیقیاش را ارائه کند.
** بله البته ادبیات مقاومت تعریف گستردهای دارد و نباید آن را با ادبیات جنگ اشتباه گرفت.
* تعریف شما از ادبیات مقاومت چیست؟
** ادبیات جنگ، نمایانگر وضعیت جنگی و نظامی در قاب کلمات است و نشان دادن چگونگی رویارویی نیروهای متخاصم در جنگ، اولویت دارد. اما آنچه به ادبیات (مقاومت) مشهور شده نمایش مقاومت است آن هم نه لزوماً در منطقهای که جنگ اتفاق افتاده است. اگر جنگی هم اتفاق نیفتاده باشد، باز هم میتواند ادبیات مقاومت شکل بگیرد. مثلاً نوشتن داستان از جامعهای که به خاطر فشارهای غیرنظامی نیروی متخاصم بر ملت مورد هجوم، کمبود امکانات، مشکلات، مسائل و حتی مصائبی را تحمل میکند اما مقاومت را پیشه خودش کرده است. مشکلاتی که مردم بتوانند با استفاده از همدلی، مدارا و فداکاری بر سر آرمانها و اهداف مشترک که من عنوان «رویا» را برای اینها انتخاب کردم، از شیطنتهای دشمن متخاصم عبور کنند. اما همین ادبیات داستانی مقاومت از سوی دیگر میتواند نشاندهنده توطئهها و نامردمیهایی باشد که عدهای فرصتطلب در شرایط مورد هجوم واقع شدن برای مردم ایجاد میکنند. ببینید در زمانه ما جنگ میتواند نظامی نباشد و صرفاً اقتصادی و فرهنگی باشد. وقتی جنگ است از همه ابزار استفاده میشود، محدودیتهایی ایجاد میشود تا نامردمیهایی میان جامعه با سوءاستفاده از امکانات محدود به دلیل وفادار نبودن به آرمانها شکل گیرد، همه اینها میتواند در ادبیات مقاومت منعکس شود.
* این ادبیات باید چه ویژگیهایی داشته باشد و آیا ادبیات مقاومت در ایران به آن ویژگیها دست یافته است؟
** همانطور که گفتم ادبیات و هر نوع وابسته آن باید بتواند برای مردمش «رؤیا» بسازد. اگر ادبیات هر کشور نتواند برای جامعهاش رؤیاسازی کند جوامع دیگر این کار را میکنند. وقتی سالها سبک و مدل زندگی و تعریف لذت برای مردم توسط غرب تعریف شده، ذلت و عزت تعریف دیگری پیدا میکنند. عزت یعنی برخورداری از امکانات رفاهی و اقتصادی بیشتر به هر قیمتی و ذلت یعنی بهرهمندی از امکانات کمتر. حالا اگر کشوری در حال دفاع و یا مقاومت باشد و دیگران برای مردمش رؤیایی بسازند که متعلق به آن مردم نیست، مردمان این سرزمین دچار تضاد درونی و مشکل میشوند. ادبیات مقاومت اگر میخواهد کارکرد داشته باشد باید بتواند التهابات جامعه و فضای مشکلآفرین را هم نشان دهد.
گرانی ارزاق، خارج از دسترس شدن وسایل ارتباطی، از بینرفتن راهها، سهمیهبندی ارزاق عمومی، بنزین و سوخت. این ادبیات باید به مردم بگوید در این شرایط سخت از چه الگویی تبعیت کنند، الگویی که برادرانه و با محبت بر مبنای مدینه پیامبر است یا الگوی مخدوش غربی به مانند آنچه در فیلمها و داستانهای غرب میبینیم که هرکس در پی نجات خود و در نهایت خانوادهاش است حتی به قیمت از دست رفتن همسایه.
خواننده باید در این فضا حرکت و در زمان زندگی کند، فقط دیدن نیست. دیدن با سند چشمانداز حل میشود آن چیزی که مهم است لمس کردن و زندگی کردن است. ادبیات داستانی میتواند ما را وارد دنیایی کند که در آن با کمترین هزینه زندگی کنیم. هم سختیها و مصایب و هم زیباییها را ببینیم.
ادبیات مقاومت باید هر دو رویه زشتی جنگ و زیبایی مقاومت را نشان دهد و دلسوزانه شرایط سخت را هم بنمایاند تا مخاطب پیش از دچار شدن به حادثه با خواندن ادبیات داستانی در آن فضا قرار گیرد، ببیند، بشنود و با تمام وجود احساس کند و برای مسائل چارهاندیشی کند.
* پس در تعریف شما ادبیات مقاومت گستره وسیعی دارد و فقط نشان دادن مقاومت یک ملت نیست.
** بله، ادبیات مقاومت گستره وسیعی دارد. گسترهای که شامل مضمون و فرم است. در مضمون هم میتواند همبستگی کشور مقاوم را نشان دهد و هم میتواند مشکلات، آسیبها و افتهایی که مردمان سرزمینی که مقاومت میکنند و دچارش میشوند را نشان دهد. ادبیات داستانی مقاومت پیش از آنکه بر استناد تأکید داشته باشد، بر تخیل سوار است. شرایط غیرعادی مردم کوچه و بازار مورد توجه قرار میگیرد و نه فقط آدمهای خاص و ویژه. مردمی که در وضعیت عجیبی قرار گرفتهاند و کنشوواکنشهایی از خودشان بروز میدهند. در فرم هم میتواند در گونههای مختلفی ارائه شود و همین مقاومت مردمی را در قالب داستانهای حماسی، معمایی، جنایی، پلیسی، تاریخی، حادثهای، عاشقانه و حتی طنز روایت کند.
* اگر در ادبیات مقاومت به تعبیر شما به دنبال ارائه الگو و نمونه براساس شخصیتهای حقیقی باشیم، این ادبیات با بضاعت فعلی میتواند به زندگی شخصیتهای ویژه حقیقی مثل سردار شهید سلیمانی وارد شود؟
** به نظرم تا زمانی که شخصیتی ارزش تاریخی، واقعی و اسنادی دارد چندان به درد تبدیل شدن به داستان نمیخورد، چون وقتی همه اینها باشد میدانی برای جولان خیال باقی نمیماند. وقتی شخصیتهایی وجود دارند که خطا ندارند و یا مردم نمیخواهند خطای آنها را ببینند و قابل دسترس نیستند، باید در مورد آنها سکوت کرد تا هیجانها بخوابد و گردو غبار اخبار فرو بنشیند تا نویسنده بتواند چهره واقعیتری را به نمایش بگذارد.
اما پژوهش و جمعآوری اسناد باید انجام شود تا همه اینها در آینده مصالح کار نویسنده شود. تا آن زمان نویسنده فرصت تأمل دارد تا بتواند شخصیتش را از تیپ به شخصیت باورپذیر انسانی بدل کند؛ شخصیت باورپذیری که بتواند به داستان وارد شود.
مشخصاً در خصوص سردار شهید سلیمانی در حال حاضرخواننده دوست دارد واقعیات را در مورد ایشان بشنود و به دنبال تخیل نیست. در این برهه زمانی عرصههای ناداستان از یک سو و از سوی دیگر ادبیات منظوم و شعر میتواند جولانگاه ادبیات باشد.
ضمن اینکه همیشه هاله تقدسی پیرامون اسطورههاست در حالی که داستان و رمان جایگاه سؤال، شک و تردید است و اگر نویسنده تلاش میکند داستان موفقی بنویسد باید برای تردید و سؤال درباره شخصیت راهی را بیابد و الا اسم آن ادبیات داستانی نیست.
نظر شما