قدس آنلاین: ریزش معدن آلبلاغ بازهم جان یک نفر را گرفت؛ برداشت غیرمجاز از معدن آلبلاغ در حوالی اسفراین موجب مرگ یک روستایی شد و ششمین عامل برداشت غیرمجاز از معدن آلبلاغ هم جان خود را از دست داد، اینها نمونهای از خبرهای بود که از ابتدای سال جاری تا امروز هر چند ماه یک بار تبدیل به خبر اصلی برخی رسانههای مکتوب و... میشد.
در تمامی این اخبار اشاره شده بود که معدنآلبلاغ در منطقه حفاظت شده ساریگل و در فاصله چندکیلومتری از شهر اسفراین واقع شده و علت جانباختن این افراد هم این است که روستاییان برای برداشت غیرمجاز از معدن یاد شده حاضرند راههای کوهستانی و صعبالعبور را پشت سر بگذارند و هر طور شده از معدن آلبلاغ برداشت کنند.
راهی معدن مرگ میشویم
پس باید سنگهای برداشت شده از معدن آنقدر ارزش داشته باشد که روستاییان جان خودشان را کف دست گرفته و به کوهستان میزنند. برای بررسی هرچه بیشتر ماجرا و یافتن پاسخ پرسشهای بیجوابمان همراه با تصویربردار روزنامه در یکی از روزهای سرد زمستانی ساعت ۸:۳۰ مشهد را به مقصد اسفراین ترک میکنیم.
برای انتخاب نزدیکترین مسیر از مسیریاب گوشی تلفنهمراه کمک میگیرم. کوتاهترین مسیر که فاصلهای حدود ۲۸۴ کیلومتری با مشهد داشت را انتخاب میکنیم.
برای رسیدن به مقصد که همان شهر اسفراین بود پس از عبور از شهر چناران، وارد مسیر فرعی منتهی به روستای چکنه میشویم.
کوههای پوشیده شده از برف، همانجا قدرتشان را به رخ ما میکشند. از چکنه و گلپین عبور میکنیم و از کنار گذر روستای مشکان به سمت راست تغییر مسیر میدهیم و راه روستای گراتی را پیش میگیریم. برای رسیدن به این روستا که در چند دهکیلومتری اسفراین قرار داشت باید مسیر سخت و جادهای با چاله چولههای فراوان را پشت سر میگذاشتیم. پس از حدود ۳ ساعت و نیم رانندگی مداوم وارد شهر اسفراین میشویم. خودرو روزنامه دور میدان مادر این شهر متوقف میشود تا برای یافتن محل دقیق واقع شدن معدن آلبلاغ از چند راننده تاکسی که منتظر پر کردن خودرو و تکمیل مسافر بودند، کمک بگیریم.
سوز شدید سرما همان لحظه پیادهشدن از خودرو سیلی سختی به صورتم میزند. از یکی از راننده تاکسیها میپرسم چطور به معدن آلبلاغ برویم، راننده با تعجب به چشمانم خیره میشود و میپرسد آلبلاغ، الان؟
سری به تأیید تکان میدهم و او در حالی که با دست به پشت سر من و قله یک کوه سفیدپوش اشاره میکند، میگوید: آلبلاغ آنجاست، اما چندمتر برف روی کوه را پوشانده است و راه آن باز نیست. وقتی میفهمد خبرنگارهستم ادامه میدهد: یکی ازهمکارانم چند روز پیش برای برداشت به معدن رفته بود که یک تن سنگ روی سرش ریخت و جان خودشش را از دست داد. شما هم فکر این کار را از سرتان بیرون کنید، چرا که در حالت عادی هر کس به محل میرود با جانش بازی کرده چه برسد به الان که برف همهجا را گرفته است.
اصلاً فکر برگشتن را به ذهنم راه نمیدهم، ما باید به محل میرفتیم و هر طور شده با افرادی که از معدن برداشت غیرمجاز میکنند، صحبت میکردیم. هر چند راننده تاکسی کلی ما را ترساند، اما آخر راه را نشان ما داد و گفت: مسیر سد بیدواز را ادامه بدهید، وارد منطقه حفاظت شده خواهید شد. آنجا اهالی چندین روستا هستند که در میان آنها تعدادی برای برداشت به ارتفاعات آلبلاغ میروند.
با آدرسی که راننده تاکسی میدهد از شهر خارج و وارد پیچ وخمهای تند و خطرناک سدبیدواز میشویم. از سد عبور میکنیم و به سمت نخستین روستا که براساس بررسیهای ما در حوالی منطقه حفاظت شده ساریگل واقع شده و از یک طرف به معدن آلبلاغ راه دارد، حرکت میکنیم. چند دقیق بعد به روستای نوشیروان میرسیم که در کنار یک پیچ و درمیان دره قرار داشت.
برداشت غیرمجاز به شیوه کولهبری!
به ورودی روستا که میرسیم یک پیرمرد را میبینم که با دوربین شکاری ارتفاعات را رصد میکند. احساس میکنم چشم انتظار کسی است، خودرو را متوقف میکنیم و به سراغ مرد جوانی که آنجا بود میروم تا به واسطه او یکی از اهالی که برای برداشت سنگهای معدنی به آلبلاغ میرود را بیابم. وقتی با او همکلام میشوم و میفهمد خبرنگار هستم، با زدن یک «سوت» همان پیرمرد را به سمت ما فرامیخواند و میگوید: او دقیقتر از ماجرا اطلاع دارد.
پیرمرد دوربین به دست که به جمع ما میپیوندد وقتی از ماجرا مطلع میشود این گونه سر صحبت را باز می کند: برف ارتفاعات را پوشانده و در حال حاضر کسی به محل نمیرود. اهالی روستای ما از زمانی که برخی در این راه کشته شدهاند کمتر به معدن میروند.
از او میپرسم بهترین راه رسیدن به معدن کجاست، او می گوید: از تمامی این روستاها که دورتا دور کوه را گرفتهاند، راه به معدن وجود دارد، اما روستای قلعهسفید مسیر راحتتری دارد. او ادامه میدهد: زمانی که هوا خوب باشد تعدادی از اهالی برای برداشت سنگهای معدنی که برخی میگویند سرب و روی دارد، به محل میروند.
راه آن خیلی دشوار است، معمولاً با الاغ به سمت معدن میروند و برخی هم به صورت کولهبری خودشان را به محل میرسانند. همین چند روز پیش یکی از اهالی وقتی به صورت کوبهبری با خود حدود ۵۰کیلوگرم سنگ را از ارتفاعات پایین آورد، وقتی وارد روستا شد همانجا از حال رفت و افتاد.
دلیل اصلی اینکه برخی با جان خود بازی میکنند هم مشکلات اقتصادی است وگرنه چه کسی با وجود این همه دشواری دست به این کار میزند.
معدن زیر برف
از آنها خداحافظی و به سمت روستای قلعهسفید حرکت میکنیم. این روستا هم روی دامنهکوه قرار گرفته و باید از روی یک پل عبور کنیم تا وارد آن شویم. طبق اطلاعات ما باید از میان روستا عبور میکردیم و وارد یک راه مالرو میشدیم تا بتوانیم به سمت معدن آلبلاغ برویم. از آخرین خانه روستا هنوز دورنشده بودیم که یک زن روستایی ما را صدا میزند و درحالی که به راحتی فارسی صحبت نمیکند به ما میفهماند که همانجا توقف کنیم. خودش را که به ما میرساند، دخترش هم همراهش میآید. او که فارسی روانتر از مادرش صحبت میکند از ما میپرسد کجا میروید؟ پاسخ میدهیم به سمت معدن آلبلاغ، باتعجب و ترس نگاهی به ما میکند و با حالتی که راه ما را سد کرده باشد، میگوید: مگر برف را روی قله نمیبینید، به آن سمت نروید، کشته خواهید شد. حتی در حال حاضر اهالی روستا هم برای برداشت به ارتفاعات نمیروند. این سرما موجب شده گرگ به سمت روستا بیاید، همین چند روز پیش یک گرگ به یکی از زنهای روستا حمله کرد.
مادرش که فهمیده بود ما چه قصدی در سر داشتیم به زبان کرمانجی و با حالت نگرانی کلماتی را به دخترش منتقل و او هم برای ما صحبتهای مادر را ترجمه میکرد. خلاصه آنها ما را قانع کردند که از رفتن منصرف شویم، چرا که باید برای رفتن به محل صبح زود به کوه میزدیم. حدود چهارساعت پیادهروی در کوه برای رسیدن و برگشت آن هم زمانی دیگر نیاز داشت.
از آنها سراغ افرادی را میگیریم که خودشان به معدن میروند و میتوان گفت کارشان همین است که نشانی روستای حسنآباد را میدهند.
هر الاغ و ۷۰ کیلوگرم بار
از روستا بیرون میرویم و جستوجوی خود را برای پیدا کردن یکی از آن افراد ادامه میدهیم. وارد روستای حسنآباد میشویم. چندین جوان در ابتدای روستا زیر آفتاب نشستهاند. بازهم خودمان را معرفی و خواستهمان را مطرح میکنیم. کمی به ما خیره میشوند و باهم درگوشی صحبت میکنند و پاسخ میدهند ما کسی را که به معدن برود نمیشناسیم!
چند قدم که از آنها دور میشوم و پاسخ آنها را در ذهن مرور میکنم، احساس کردم آنها من را دست به سر کردهاند، دوباره برمیگردم و میگویم فکر میکنم یکی از شماها باید تا به حال به معدن رفته باشد. خنده یکی از آنها همه چیز را لو میدهد. از میان جمعیت بلند میشود و دست من را میگیرد و کمی آنطرفتر میبرد و میگوید بله من معدن رفتهام، میخواهی چه چیزی را بدانی؟
به او اطمینان میدهم که فقط برای تهیه گزارش آمدهام و نیّت دیگری ندارم. او در ادامه میگوید: من کارم رفتن به معدن آلبلاغ است. تا امروز بارها به آنجا رفتهام. راه آنجا مالرو است. هر بار که میخواهم به آنجا بروم با خودم دو الاغ میبرم. هر الاغ را هم حدود ۷۰ کیلوگرم بار میکنم. گاهی امکان دارد که حین برگشتن از معدن الاغ به داخل دره سقوط کند، تا امروز برای خودم هم این اتفاق پیش آمده است.
بازی با جان به سود دلالان!
گرم صحبت با او بودم که یکیدیگر از روستاییان وارد صحبت ما شد و گفت: اسمی از من منتشر نکنید. اگر چهار ساعت راه را طی کنیم و به معدن آلبلاغ برسیم و شرایط برداشت مهیا نباشد، باید شب را هم آنجا سپری کنیم. بارها این گونه شده برای همان هم با خودمان چادر میبریم. این اقدام خیلی خطرآفرین است و به خاطر شرایط مادی و نبود کار مناسب برخی از اهالی در منطقه دست به این کار میزنند.
نمیدانم این سنگها چه ارزشی دارد، اما هرچه هست آنقدر میارزد که برای خریدن آن دلالان از شهرمشهد و... به این روستاها میآیند و برای هر کیلوگرم سنگ معدن آلبلاغ ... هزارتومان پرداخت میکنند.
او ادامه میدهد: ازهمین روستا تا امروز سه نفر و از روستاهای دیگر هم حدود سه نفر حین برداشت سنگ جان خودشان را از دست دادهاند. دلیل این حادثه هم ریختن آوار در غارهایی که با دست کنده شدهاند. برای کندن و رفتن به عمق زمین دستگاههای شارژی همراه میبریم، گاهی حین کندن محل موج ایجاد و موجب ریزش آوار میشود. کشتهها به کنار تعدادی زیادی هم در این مسیر مجروح شدهاند. هستند افرادی که حین رفتن و یا برگشتن از ارتفاعات داخل دره پرت شدهاند یا به خاطر ریزش آوار روی آنها قطع نخاع و مجروح شدهاند، چاره چیست؟ برای تأمین هزینههای زندگی نیاز داریم این خطر را به جان بخریم. اگر یک درآمد پایدار داشته باشیم هیچوقت به سمت این کار نخواهیم رفت.
امکانات کامل سودجویان برای خرید سنگها!
همانطور که توضیح میدهد دستم را میگیرد و با خود به خانهاش میبرد و آنجا چند نمونه از سنگهای معدن آلبلاغ را به من میدهد و میگوید: برای این سنگها جان خودمان را به خطر میاندازیم.
او در مورد دلالان و بردن سنگها هم میگوید: آنها آنقدر اطلاعات دقیقی دارند که میدانند چه چیزی را ببرند و چه چیزی را نبرند. برای این کار هم روی نمونههایی که اصالتشان مشکوک است، قطره میریزند. خوبها را جدا میکنند و میبرنند. درفصل بهار و تابستان دلالان در محل مستقر میشوند و سنگها را به شیوهای خاص از محل خارج میکنند. برخی میگویند آنها را به خارج از کشور قاچاق و عدهای هم اعتقاد دارند به یک کارخانه داخل کشور میبرند.
نبود اشتغال، عامل اصلی این اقدام خطرآفرین
در ادامه او قول میدهد که در فصل بهار یک بار ما را با خودش به معدن آلبلاغ ببرد. وقتی پیگیریهای ما به پایان کار خود میرسد، برای ما روشن میشود در کنار اینکه این اقدام خطرآفرین جان اهالی روستاهای مذکور را به خطر انداخته، نبود درآمد مناسب و مشکلات مادی، برخی روستاییان را به سمت این کار سوق میدهد. این ماجرا هم جای سؤال و توجه دارد که سنگهای استخراج شده از محل چه موادمعدنی با خود همراه دارند که سودجویان و دلالان را برای خرید به این منطقه کشانده است.
امیدواریم مسئولان تدبیری اتخاذ کنند که راه سودجوییها گرفته شود و در کنار آن اهالی این روستاها در صورت فراهم شدن فرصت برداشت مجاز از محل به کارگرفته شوند و نیروی کار بومی فراموش نشود.
نظر شما