تحولات منطقه

یوسف قوجق، نویسنده مطرح و مهربان و اهل‌سنّت گلستانی، حالا نامی شناخته‌شده در عرصه ادبیات داستانی به‌خصوص ادبیات کودک و نوجوان است. آثار متنوع او در این حوزه و برگزیده شدن او در جشن‌های متعدد داستانی، گواه این مدعاست. آخرین کتابی که از یوسف قوجق برگزیده شده، کتاب «تاریخ با طعم زغال‌اخته» است که در بخش داستان کودک و نوجوان جایزه قلم زرین برگزیده شد.  

تاریخ سرزمینمان را باید زندگی کنیم
زمان مطالعه: ۸ دقیقه

قدس آنلاین: قوجق در کتاب تازه خود به داستانی در دل تاریخ پهلوی و به ماجراهای دوران رضاشاه می‌پردازد. جرقه نگارش این داستان، از علاقه یک زن و مرد به هم آغاز می‌شود؛ زن و مردی که دو روحیه متفاوت داشتند؛ زن که «آنا» صدایش می‌زنند از مخالفان رضاشاه است، اما مرد از قزاق‌ها و کهنه‌سربازهای او.

این اثر برای گروه سنی نوجوان نوشته شده است. نویسنده تلاش دارد با استفاده از نثری شیرین، شخصیت‌پردازی و با استفاده از گفت‌وگوهای متعدد، خواندن این اثر را برای مخاطب خود شیرین کند.

«نبرد در قلعه گوک‌تپه»، «بادبادک‌ها در شهر» و «وقت جنگ دوتارت را کوک کن» از آثار پیشین این نویسنده هستند.

به انگیزه موفقیت کتاب «تاریخ با طعم زغال‌اخته» و روز ادبیات کودک و نوجوان و ادبیات، پای صحبت‌های قوجق نشستیم. گفت‌وگوی ما را بخوانید.

* چه شد برای نوشتن داستانی نوجوانانه به دل تاریخ، آن هم زمان رضاشاه رفتید. این زمان چه جذابیتی برای شما داشت که داستانتان را در این بستر زمانی روایت کردید؟

** می‌دانید که قرآن ما را به مطالعه سرگذشت ملت‌ها ترغیب و تشویق می‌کند و احادیث زیادی از ائمه(ع) وجود دارند که بر سودمندبودن این موضوع تأکید دارند. همگی این‌ها بیانگر اهمیت مطالعه تاریخ است. دانستن تاریخ، مقدمه‌ای برای عبرت‌آموزی از وقایع و حوادث تاریخی است و با مطالعه آن‌ها می‌توان عوامل پسرفت و پیشرفت جوامع را دانست و به صورت آگاهانه، آینده را به شکلی ساخت که به مقصودمان نزدیک‌تر است. حال، چه شد که من در رمان «تاریخ با طعم زغال‌اخته» به تاریخ دوره پهلوی اول پرداخته‌ام، به همین موضوعی که عرض کردم، برمی‌گردد. این موضوع زمانی برایم اهمیت پیدا کرد که متوجه شدم، نسل نوجوان و جوان امروز کشورمان، روی دو پرسش مهم تأکید دارند. انقلاب «چرا» رخ داد و «چگونه» رخ داد؟ درباره «چگونه» رخ دادنش، کتاب‌های داستانی زیادی نوشته شده، اما درباره «چرا» رخ دادنش کمتر نوشته‌اند و اغلب کتاب‌هایی که درباره چرایی این موضوع نوشته شده، کتاب‌های تحلیلی و تاریخی غیرداستانی هستند و نسل پرسشگر امروز جامعه ما، برای رسیدن به پاسخ این پرسش‌ها، اقبال کمتری به مطالعه کتاب‌های صرفاً تاریخی و تحلیلی دارند. در این بین، آن‌ چنان‌ که به ذائقه همگان و به‌ویژه نسل نوجوان و جوان خوش می‌نشیند و آن‌ها را ترغیب به خواندن می‌کند، استفاده از قالب داستانی است، به خصوص اینکه همان وقایع تاریخی را در داستانی بخوانند که طعمی خوش داشته باشد. این بود که تصمیم گرفتم تاریخ پهلوی اول را در قالب رمان و با طعم زغال‌اخته به مخاطبان نوجوان عرضه کنم تا با خواندن تاریخ آن دوره لذت ببرند و خسته نشوند، چون بر این نظر هستم که یکی از رسالت‌های رمان و داستان، لذت بردن و تفریح ذهنی است. چون می‌دانیم که همه انسان‌ها به طور ناخودآگاه از خواندن و شنیدن وقایع علت و معلولی ـ که اساس داستان است ـ لذت می‌برند و بخش عمده‌ای از جذابیت داستان، تأمین این حس است.

* درباره رمان «تاریخ با طعم زغال‌اخته» صحبت کنید. این رمان را با چه ایده و دغدغه‌ای نوشتید؟

** بی‌تعارف عرض می‌کنم که داستان‌نویسان کشورمان، اگرچه کتاب‌های زیادی درباره «چگونگی» وقوع انقلاب نوشته‌اند و در آن‌ها این مفهوم را به تصویر کشیده‌اند که انقلاب به سادگی و به رایگان به دست نیامده و برای آن زجرها کشیده شده و تلاش‌های زیادی شده و خون‌های زیادی ریخته شده، اما کمتر به موضوع «چرایی وقوع انقلاب» پرداخته‌اند. به یک معنی، ما در پرداختن به علل و ریشه‌های وقوع انقلاب، اهمال کرده‌ایم و به نظرم اینکه می‌بینید نسل جوان کشورمان در این رابطه شبهاتی دارند، حق دارند و قصور از ما بوده است. دغدغه من در نگارش این رمان هم، دقیقاً تلاش برای پاسخ دادن به همین شبهات بود.

در این رمان، تاریخ پهلوی اول به عنوان پس‌زمینه‌ خط داستانی مطرح شده و من تلاش کرده‌ام تا از طریق دو دانش‌آموز (نماد نسل نوجوان و کنجکاو در پس از انقلاب‌اسلامی) و به واسطه‌ پدربزرگ و مادربزرگ همان دو دانش‌آموز(نماد نسل پرتجربه قدیم) اطلاعات جامع و جالبی درباره مقاطعی از سرگذشت رضاشاه و برخی از وقایع تاریخ پهلوی اول، سیاست‌های مداخله‌گرانه‌ انگلیس در کودتای رضاشاهی را مطرح کنم و در خطی داستانی، به اکثر شبهات مطرح برای نوجوانان و نسل کنونی پاسخ بدهم.

* نوشتن درباره تاریخ پهلوی اول، قطعاً نیاز به پژوهش دارد. برای بخش پژوهش کتابخانه‌ای چه کردید؟

** بنا به پیشنهاد گروه کارشناسان کودک و نوجوان حوزه هنری که آن زمان آقای رضایی مسئولیتش را برعهده داشتند، برای نگارش رمان با موضوع دوره پهلوی، طرح و خلاصه‌ای از خط داستانی را ارائه کردم که مورد استقبال قرار گرفت. بر همین اساس، آقای رضایی برخی از منابع مرتبط با رضاشاه را برایم فرستاد و خودم نیز از مدت‌ها پیش، برخی دیگر از کتاب‌های مرتبط با حوزه سیاست انگلیس در کودتای ۱۲۹۹ را مطالعه و فیش‌برداری کرده بودم. علاوه بر این، کتاب قاموس اصطلاحات و کنایات دوره قاجار را خواندم تا بتوانم در دیالوگ‌های اشخاص استفاده نمایم، چون بر این نظر بودم که کنایات و اصطلاحات آن دوره از زمان وقوع داستان، علاوه بر لحن شخصیت‌ها، برای مخاطبان نوجوان نیز حائز اهمیت و جالب خواهد بود. همین کار را هم کردم و در شخصیت‌پردازی اشخاص رمان، از این کتاب بهره زیادی بردم.

* طرح و نقشه‌راهی که برای نوشتن این رمان در نظر داشتید، چه بود. چون نوشتن رمان تاریخی قطعاً سختی‌های زیادی دارد به‌خصوص بخش‌هایی که مربوط به استنادات تاریخی است.

** نقشه‌راهی که برای این رمان در ذهن داشتم، استفاده از دو فرد مهم و مطلع از دوره رضاشاه بود. این دو فرد نباید شبیه به هم فکر می‌کردند تا همان تضادها موجب ایجاد تعلیق در داستان بشود. در نهایت، پیرمرد و پیرزنی را در ذهنم مجسم کردم که هم از نظرجنسیتی متفاوت بودند و هم به لحاظ اندیشه. بگذارید خلاصه این رمان را توضیح بدهم تا بهتر متوجه شوید.

راوی کل رمان و به یک معنی راوی ناظر بر اعمال اشخاص رمان، یک نویسنده است. نویسنده در سال‌های آغازین جنگ تحمیلی، با فرهاد که رزمنده بسیجی است، آشنا می‌شود و وقتی برای نخستین بار به منزل فرهاد می‌رود، عکسی از پدربزرگ فرهاد با متنی آمیخته با راز می‌بیند. از فرهاد می‌شنود که پدربزرگش افسر دوره‌ رضاخان و متعصب به رضاشاه، در سال‌های آخر عمر، یک روز با پیرزنی به نام آنا آشنا شده و چند روز پس از آن آشنایی، فوت کرده است. نویسنده وقتی از فرهاد می‌شنود که آنا (همان پیرزن) یکی از مبارزان آزادیخواه دوره رضاشاه بوده، به این موضوع و چگونگی آشنا شدن پیرمرد و پیرزن کنجکاو می‌شود. بعد هم وقتی می‌شنود که آنا مادربزرگ یحیی (همکلاسی سال‌های ۱۳۵۰فرهاد) بوده و هیچ نسبت فامیلی بین آنا و پدربزرگش نبوده، کنجکاوی‌اش بیشتر از قبل می‌شود و برایش جالب است که بداند ماجرای آشنایی پیرزن مبارز دوره رضاشاه و پیرمرد طرفدار رضاشاه چه بوده و چگونه آشنا شده‌اند و چرا پس از آن آشنایی فوت کرده‌اند.

نویسنده علاوه بر شنیدن حرف‌های فرهاد، به سراغ یحیی می‌رود تا از زبان او ماجرای مادربزرگش را بشنود. به همین شکل غیر از فرهاد، به سراغ دیگر دانش‌آموزان سال‌های ۱۳۵۰(که اکنون هر کدام در صنفی مشغول به کار هستند) می‌رود تا روایت‌های تک‌تک آن‌ها را درباره‌ یحیی و فرهاد بشنود. هر کدام از راوی‌ها، از کل‌انداختن‌های یحیی و فرهاد در زنگ‌های تفریح مدرسه و تلاش آن‌ها برای افزایش تعداد طرفدارهایشان و... سخن می‌گویند. کل‌انداختن‌هایی که کم‌کم به رنگ سیاسی (درباره رضاشاه و نقش انگلیس و...) تبدیل شده است. در ادامه داستان، مشخص می‌شود که پدربزرگ فرهاد و مادربزرگ یحیی (دو قطب مخالف و مقابل هم) قصد داشته‌اند حرف‌ها و ایده‌هایشان را از طریق نوه‌هایشان به بچه‌ها برسانند. (به یک معنی، دو تئوریسین پیر کاملاً مخالف [فکری و جنسیتی]، در پشت پرده، از طریق نوه‌هایشان به جدال با هم می‌پرداخته‌اند و البته این موضوع در طول رمان، به شکلی کاملاً ضمنی و زیرپوستی مطرح می‌شود).

با اتفاقات ریز و درشتی که رخ می‌دهد، یحیی از مدرسه اخراج می‌شود. در میان بچه‌ها، یحیی به قهرمان تبدیل می‌شود و فرهاد که در مظان‌اتهام است، کم‌کم به یحیی نزدیک می‌شود و با آشنا شدنش با آنا (مادربزرگ یحیی)، تمام صحبت‌هایی که با اخراج یحیی ناتمام مانده، به دانش‌آموزان می‌رساند و نقش یحیی را برعهده می‌گیرد. در خاتمه، هر دو نوه (یحیی و فرهاد) تصمیم می‌گیرند که پدربزرگ و مادربزرگشان را با هم آشنا کنند و... و ماجرا این گونه ادامه پیدا می‌کند.

* این رمان از زبان افراد مختلفی روایت می‌شود؟

** بله، به لحاظ فنی و تکنیکی، هوشمندانه‌ترین کاری که باید در روایت موضوعی تاریخی انجام می‌دادم، استفاده از راویان مختلف بود. برای اینکه اتقان و اطمینان از صحت استنادات تاریخی را به مخاطب برسانم، بهترین شیوه روایت، همین بود. باید به طریقی، به مخاطب می‌رساندم که این گفت و شنیدها و بیان این وقایع از زبان اشخاص اصلی رمانم، شاهدینی دارند. این انتخاب راوی‌های مختلف، البته علاوه بر این استفاده، سودمندی‌های دیگری هم داشت که مخاطبان اثرم قطعاً به آن پی خواهند برد. مثلاً در این رمان، شخصیت‌های فانتری هم نقش‌آفرینی می‌کنند، البته استفاده هدفمند از آن‌ها و گنجاندن برخی از معانی و مفاهیم زیرپوستی خط داستانی از زبان آن‌ها، برای مخاطبان تیزبین جالب خواهد بود.

* علاوه بر آنچه درباره موضوع رمان و انگیزه‌هایتان گفتید، مهم‌ترین حرفی که در این رمان قصد داشته‌اید برای مخاطبان اثر بگویید، چه بود؟

در حدیثی از حضرت علی(ع) آمده، عبرتی که از تحولات تاریخ می‌آموزیم، پندی گرانمایه است تا همچون چراغ، «راه» زندگی را از «چاه» بازشناسیم. در این رمان، از سیاست‌های انگلیس نوشته‌ام که چگونه در کودتای ۱۲۹۹ نقش داشته و رضاشاه در آن دوران چه نقشی داشته است. دانستن این‌ها برای نسل امروزمان خیلی مهم است. مهم‌ترین حرفی که در این رمان قصد گفتنش به نوجوانان و جوانان کشورم را داشتم این بود که دانستن تاریخ سرزمینمان البته که مهم است، اما باید زندگی کرد. همچنان که آنا (مادربزرگ یحیی) و پدربزرگ فرهاد، با وجود اختلاف‌ عقیده و نظری که هر کدام در طول زندگی‌شان داشته‌اند، با دو جلسه نشستن در کنار هم و همکلامی با هم، مفهومی از عشق و محبت را درک کردند و از دنیا رفتند. به نظرم آنچه برای ما انسان‌ها اهمیت و ارزش واقعی دارد، طول زندگی نیست، بلکه فهم متقابل و درک موهبت‌های از جنس عشق است که اهمیت فوق‌العاده دارد.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.