قدس آنلاین: تحول متغیرهای اجتماعی و معیار ارزشگذاریهای انسانی، ریشه در عوامل گوناگونی دارد؛ در واقع هر پدیده رفتاری در سطح عموم جامعه، ظهور تحول گفتمان نخبگانی است. بی تردید دوگانه اسلام و تجدد یا سنت و مدرنیته امروزه به شکل بحران هویت در نسل جوان و دگرگونی فضیلتهای انسانی در کف جامعه آشکار است. در همین راستا با دکتر یحیی بوذری نژاد، عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی اسلامی دانشگاه تهران در زمینه واکاوی هویت معرفتی جامعه و روشنفکران معاصر ایران متأثر از مواجهه اسلام و تجدد گفت گو کردهایم؛ در ادامه بخشی از آن را میخوانید.
پدیدهها و نظام ارزشگذاری اجتماعی متأثر از چه متغیرهایی است و نقطه آغازین تحول در ارزشها کجاست؟
واکاوی تاریخی تحولات اجتماعی-سیاسی ایران در طول یک قرن اخیر نشاندهنده فراز و فرودهایی در ارزشگذاریهای اجتماعی و هویت معرفتی جامعه است. به اعتقاد من یک پدیده اجتماعی باید در نظامواره لایههای فکری تحلیل شود؛ از منظر یک جامعهشناس هر رفتار اجتماعی در حوزه عمومی برآمده از سه متغییر گفتمان نخبگانی، نظریهپردازی در علوم انسانی و اجتماعی مبتنی بر آن گفتمان و در نهایت تزریق و غلبه آن در بدنه اجتماع از طریق رسانه و هنر است. به عبارتی دیگر آبشخور رفتارهای مشهود در کف جامعه اتفاقاتی است که در عالم تفکر و اندیشه رقم میخورد. تاریخ ایران در حوزه مسائل اجتماعی، گزارشگر تحولات و پدیدههای گوناگون فکری است که در گستره مواجهه ما ایرانیها با غربیها و تجدد شکل گرفته است؛ چه بسا بتوان سرآغاز آن را پس از شکست عباس میرزا از قوای روس دانست که در قاموس یک مواجهه نظامی نمود یافت. رهسپاری به تمدن غرب با انگیزه فراگیری دانش روز از نتایج فرهنگی- معرفتی این شکست تاریخی بود، در واقع ما عدهای را برای فراگرفتن علوم معاصر به غرب آن روز فرستادیم و همین مسئله زمینه ورود تجدد و دیدگاههای نوباوران معرفتی را به ایران فراهم کرد. البته پیش از ایران، منطقه شمال آفریقا، هند و مصر به طور جدی درگیر پدیده تجدد شده بود، چرا که این مناطق مورد تصرف غربیان قرار گرفته و مدتها مستعمره آنها بوده است، در حالی که ایران اگر چه حاکمان نالایق داشته اما اینگونه نبوده که مستعمره غربیان شود، به آن صورت که هندوستان شد.
از همین رو ورود تجدد بهویژه در محدوده فهم دین پس از کشورهای شمال آفریقا بوده است. به طور کلی چالش تقابل دیدگاه سنتی و رایج در حوزه علوم دینی در برابر نوباوران متجددگرا معطوف به فرایند فهم دین و کشف گزارههای معرفتی از متون مقدس است. اگر چه بیان روششناسی اجتهاد دینی خود مجالی دیگر میطلبد ولی به طور کلی فرایند کشف در بستر علوم سنتی متکی بر پشتوانههای عقلانی- برهانی برآمده از جهانبینی حاکم در پارادایم اندیشه اسلامی و شیعی است؛ بیتردید وحیانگاری متن مقدس، عصمت رهبران الهی و منجیخواهی مهدوی سه رکن حاکم بر گفتمان فهم دینی و کشف گزارههای معرفتی ناشی از آن در جریان سنتی اندیشه شیعی است. از سوی دیگر تا اوایل دهه ۲۰ دانش پژوهان فرنگ آموخته معتقد به ناکارآمدی علوم رایج در حوزه سنتی فهم دین بودند و مبلغ معرفتی، مطالعه و تدوین فرایند فهم براساس علوم جدید و تجربی در فضای آن روز جامعه محسوب میشدند. همین تقابل مبنایی-معرفتی در قاموس فهم سنتی –اجتهادی و متجدد-تجربی زمینه تحول نخبگانی و به تبع آن دگرگونی ارزشی در متن جامعه را فراهم کرد و چنین تقابلی در لایه نخستین تفکر، زمینه تحولات اجتماعی ارزش محور را فراهم کرد.
بر اساس چه دستهبندی از نواندیشان دینی میتوان فرایند فهم دین و تحول ملاکهای ارزشگذاری ناشی از آن را تحلیل کرد؟
در آغاز روشنفکران ایرانی متأثر از علوم جدید بهخصوص علوم تجربی بودند. آنها به تبع تحولات فکری جدید غرب به باور ناکارآمدی علوم دینی و سنتی روآوردند، اما تحولات ناشی از جنگ جهانی دیدگاه «بازگشت به خویشتن» را راهبرد اساسی دگراندیشان دینی قرار داد؛ بررسی سیر تحولات اجتماعی ایران ناظر به قرائت متون دینی به طور کلی ما را با چهار موج فهم دین مواجه میکند؛ گروهی از روشنفکران دینی متأثر از فلسفه و علوم غرب که تنها منبع معرفتی را حس و تجربه میپنداشت معتقد به قرائتی نوین از متون دینی متکی بر اصول تجربی علم جدید بودند، نمود این دیدگاه را میتوان در آثار طنطاوی و تبلور آن را پس از ورود به ایران در مهندس بازرگان دید. گروهی دیگر نیز با توجه به تحولات اجتماعی زمانه خود به تفسیرهای اجتماعی از متون دینی گرایش یافتند که برخی از تفکرات مرحوم آقای طالقانی و قاطبه آرای مرحوم محمد تقی شریعتی مظهر چنین گفتمانی است. حتی میتوان تفسیر المیزان را پاسخی مبتنی بر زیستبوم معرفتی متکی بر جهان بینی اصیل اسلامی در مواجهه با چنین گفتمانی دانست؛ در واقع المیزان در برابر تفاسیر اجتماعی آن دوره ایران و جهان اسلام شکل گرفت و آن تفاسیر نیز متأثر از آرای رشیدرضا و محمد عبده بود، به همین دلیل باید گفت المیزان پاسخی شیعی و عقلانی مبتنی بر عقل برهانی به دیدگاههای رایج تفسیری آن دوره است. موج سوم آن تحت تأثیر تفکرات کمونیستی و سوسیالیستی شکل گرفته و فهم دینی دکتر علی شریعتی را میتوان در این چارچوب معرفتی تحلیل کرد. تا اینجا وجه مشترک جریان روشنفکری با شیوههای معرفتی حوزههای علمیه را میتوان وحیانگاری متن مقدس یعنی قرآن دانست و وجه تمایز را تنها در روش قرائت و فهم متون مقدس برشمرد.
پیش از ورود به موج چهارم از نواندیشان دینی در تاریخ تحولات اجتماعی ایران به جملهای کلیدی از نصر ابوحامد زید اشاره میکنم؛ او معتقد است جریان روشنفکری پیش از انقلاب اسلامی ایران به دنبال آوردن قرآن در کف اجتماع از روی طاقچههای خانهها بوده است، در حالی که همین جریان پس از انقلاب در تلاش است دوباره قرآن را از کف جامعه به روی طاقچهها برگرداند؛ در واقعه برآمدن حکومتی دینی مبتنی بر سنتی مبتنی بر روشهای برآمده از سنت حوزههای علمیه خوشایند بسیاری از نواندیشان دینی نبوده است و نیست، از این رو موج چهارمی شکل میگیرد. بنابراین همانگونه که مهندس بازرگان مبتنی بر دادههای معرفتی علوم تجربی در پی فهم دین بود یا دکتر علی شریعتی در پارادایم سوسیالیستی به دنبال قرائتی نوین از اسلام بود با ورود مبانی هرمنوتیک و اندیشههای گادامر در فضای علوم انسانی کشور، شاهد تحول گفتمان رایج نزد جریان روشنفکری برای دستیابی به فهمی نوین از متن مقدس هستیم که خود از آن تعبیر به عبور از شریعتی میکنند.
قرائت هرمنوتیکی از متون دینی چگونه منجر به تحول در ارزشهای اجتماعی گردید؟
موج چهارم دگراندیشی دینی مبتنی بر اصول هرمنوتیک گادامر، هویت خود را در تعارض با قرائت رسمی بر اساس روشگان اجتهادی تعریف میکرد؛ بنابراین حیات این اندیشه منوط به منازعه با مبانی شکلدهنده به انقلاب اسلامی است. همانطور که اشاره شد سه ضلع وحی انگاری متن مقدس، عصمت رهبران الهی و منجیخواهی مهدوی سامانبخش مثلث معرفتی مبانی اندیشه انقلاب اسلامی است. برخی از نوباوران دینی، قرآن را محصول تفسیر پیامبر از تجربه دینی خود برمیشمارند و رهیافت تئوری رؤیای رسولانه، نفی وحی انگاری و بهتبع آن تقدسزدایی از قرآن است، بنابراین راهبرد تدریجی حذف قرآن در سطح نخبگانی سپس عامه مردم جامعه نتیجه بیانی شاعرانه از شهود عرفانی پیامبر دانستن قرآن است. این نگاه، قرآن را محدود به دوران نزولش میکند و از سویی دیگر الفاظ و معانی قرآن را صرفاً گزارش پیامبر از تجربه دینیاش برمی شمارد و جایگاه آن را به عنوان یک گوهر قدسی انکار میکند؛ نتیجه چنین نگرشی به متن مقدس، به حاشیه راندن قرآن از کف جامعه به طاقچهها خواهد بود. موج چهارم روشنفکری دینی به دنبال تکمیل پازل فکری خود، در تحلیل عصمت رهبران الهی همسو با دیدگاه اهل تسنن در این موضوع گردیدند یعنی نظریه علمای ابرار. چهارمین مبنا در نواندیشی دینی برخلاف گذشتگان خود نه تنها در فرایند استخراج گزارههای معرفتی دین با جریان سنتی رایج در حوزهها تباین روشی دارد بلکه با محدود کردن قرآن به محدوده تجربه دینی انسان کامل، مفاهیم و اصول برآمده از آن را مفید دوران خودش نمودند و نافی کارکرد آن در دوران معاصر است، از این رو آنها نه تنها از دکتر شریعتی گذشتند بلکه گرفتار نوعی ارتجا هم هستند. به همین دلیل دیدگاه نصر حامد ابوزید در مورد تلاش روشنفکری دینی پس از انقلاب مبنی بر به طاقچه بازگرداندن قرآن قابل توجه است. او کسی است که فتوای امام در برابر کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی را علاوه بر اینکه مهمترین اتفاق جهان اسلام در ۲۰۰سال گذشته میداند، آن را تبلور ایستادگی مسلمانان در دفاع از هویت خودشان برابر تجدد برمیشمارد.
در نتیجه وقتی قرآن در مؤلفههای معرفتی نقش نداشته باشد احکام و اصول برآمده از آن در مقیاس اجتماعی میمیرند و این نقطه آغازین تقابل اخلاقمداری و متشرّع بودن است. در واقع جریان روشنفکری مبدع اخلاق سکولار در جامعه ایران است و همین، زمینه را برای دگرگونی نظام ارزشی فراهم میکند و بهانه همسویی با دنیای مدرن و جا نماندن از مؤلفههای زندگی در دنیای معاصر ویژگی اندیشه این دوره روشنفکری دینی شده است.
نظر شما