قدس آنلاین: همین هفته پیش بود که محمد نیک، استاد پیشکسوت که حافظه او گنجینهای از یادها و خاطرات شاعران و جلسات شعری خراسان بزرگ است، زنگ زد و از نزدیک بودن سالروز درگذشت استاد امیر برزگر خراسانی و استاد غلامرضا شکوهی گفت. یادآوری کرد که سالروز درگذشت این دو عزیز لابهلای این روزها از یاد نرود. دو سه روز گذشته به واسطه همین یادآوری چند باری به غلامرضا شکوهی فکر کردم؛ به غزلهای جانانهاش؛ به سفری که در خدمت ایشان و چند شاعر پیشکسوت دیگر به قم داشتم؛ به روزی که به روزنامه دعوتش کردم و آمد و نشستیم و با هم حرف زدیم برای صفحه ادبیات؛ به جلسه شعر حوزه هنری دراواخر دهه ۷۰ و جلسات شعر ارشاد و... به امیر برزگر فکر کردم؛ به سفری به تهران که او هم بود و جواد گنجعلی و مصطفی محدثی خراسانی و محمود اکرامی؛ به سال ۱۳۹۴ که با جمعی از شاعران و یکی دو نفر از دوستان در اداره ارشاد به دیدنش رفتیم در خانهاش و از هر دری حرف زدیم و ...
چند روز بعد یعنی همین پنجشنبهای که گذشت، دوباره نام محمد نیک بر صفحه تلفن همراهم ظاهر شد. با خودم فکر کردم حتماً یادآوری مجدد است، اما پس از حال و احوالی، استاد گفت: رضا افضلی هم درگذشت. دیشب در بیمارستان و ...
چند وقتی بود از استاد افضلی بیخبر بودم. شاید از چند ماه پیش از پیدا شدن سر و کله کرونا که آمد و همه چیز را به هم ریخت و از جمله دیدارها را. تا به خانه برسم بارها و بارها به رضا افضلی فکر کردم. به نخستین بار که نامش را شنیده بودم و یا خوانده بودم، شاید بر جلد کتاب «هفت» به سعی و کوشش هاشم رضازاده.
به روزی فکر کردم که در حوزه هنری خراسان رضوی رونمایی مجموعه نوجوانم با عنوان «نه نخ شدم نه خرس» برگزار شد و استاد هم با آمدنش شرمندهام کرده بود. به چند بار دعوتم از سوی استاد به انجمن یاران و دوستداران کافه داش آقا؛ از جمله یکیاش سال ۹۸ بود در جلسهای با موضوع ادبیات کودکان و نوجوان و شاید همان جلسه بود که مورد لطف استاد قرار گرفتم.
استاد افضلی از آن دست شاعران پیشکسوت بی ادعا و مهربانی بود که با اولین دیدار، آدم را جذب خودش میکرد. گواه این مدعا یاد کرد او از سوی شاعران و حتی دوستان غیر شاعر است که از پنجشنبه در فضای مجازی اتفاق افتاده است. او از جمله نسلی است که به روش استادشاگردی بالیدهاند و میشد در برخورد با این نسل به خوبی شاهد بود که چگونه حرمت اساتیدی را که از آنها آموختهاند، نگه میدارند؛ چیزی که گویی در روزگار ما دارد به کیمیایی تبدیل میشود. انگار روزگار ما روزگاری است که آدمها در شاخههای مختلف هنر و ادبیات خیلی زود میتوانند به استاد تبدیل شوند و این اساتید گاهی فراموش میکنند از کجا آمدهاند و از کدام اساتید یاد گرفتهاند. افضلی و نسل او اما اینگونه نبودند، چرا که به پشت بام هنر و ادبیات نه با آسانسور رسیده بودند که مسیر را پله پله طی کرده بودند. روحش شاد.
نظر شما