قدس آنلاین: کنار جاده، رختها تکان تکان میخورند در باد، اما از خریدار و ماشین گذری که توقف کند، خبری نیست.
این آخرین سکانس از شهر که تمام میشود، ماسک و دستکشپوش میرسیم به دِه آرامی که در نیزارها زندگی میکند به نام «سوته». به روستایی چند قدمی دریای فرح آباد ساری.
ورودی مَحل، پُل زردرنگ و رود کم جان تجن پهن میگردد پیش رویمان و پشت بندش صفای روستا و مردمانش.
ذوقزده چشم میچرخانیم در تیرماه. فرغونها دارند بار میبرند. در چند خانه باز است و اهالی، محصولاتشان را چیدهاند جلو دروازه؛ هلو، بلال، نان محلی، گوجه ریز و پرتقالها را.
روستای نظیف و پُر نیمکتی است. توی کوچهباغهایش، مردان آفتاب سوخته از سَرِ زمین برمی گردند و عدهای با فاصله اجتماعی نشستهاند پای درخت کهنسالی به گفت و گو.
شجریان در ماشین میخواند: «جهان پیر است و بیبنیاد» و ما چشممان میافتد به جماعت ماسک بر صورتی که رد میشوند و مثل آنوقتها نیست که چاق سلامتیمان گل کند و یاد روستاگردی خوش و فراغ بالیهای گذشته نیشتر میزند.
متأسفانه در این آب و گل هم آنچه میبینیم حکومت کروناست و تابستان گوشهای زیر سایه نشسته به انتظار.
روستای دلباز سوته را ماشینگردی میکنیم و دستمان میآید این ولایت قُرق شالیزارهاست و آفتاب اینجا دلش را خوش کرده به دوستی با نشاهای سبز.
باورتان بشود یا نه در این قریه، خورشید با شالیکار گپ میزند، با قورباغههایی که لم دادهاند در بطن ساقهها، با کومهها، رمههای دنبلان دار، درختان انار و با هر تازه واردی که شکر خدا را بجای آورد.
کاش همه روستاهای شمال دستشان مثل «سوته» پُر از احشام و رنگ و صفا باشد.
بهراستی که شمال بدون لاک پشت و مار و جیرجیرک بیمعناست... این را امروز فهمیدم؛ وقتی وسط جاده دو لاکپشت کوچک و بزرگ را دیدم میرفتند میهمانی. فکر کنم دلشان توی این روزهای کرونازده لعنتی برای اقوامشان در دشتهای آنور جاده حسابی تنگ شده بود.
بارها شنیده بودیم اگر سوتهرو شدهاید، سیاحت ته ته هایش از کفتان نرود. که سوته شاهنامهای است با پایان خوش.
میرویم. دلمان بیاندازه پایان خوش میخواهد.
یک لیوان شربت تگری در کویر نمیدانم تشبیه مناسبی باشد یا نه، اما حس ما از طی طریق ماشینی سوته، همین است. وقتی میرسیم به آن نقطه که باید؛ وقتی با پرواز دسته جمعی گنجشکها و عطر شرجی شالیزار یکی میشویم؛ وقتی خلوت میکنیم با خورشید در حال غروب؛ با آببندان و ریز موجهایش که هیپنوتیزم میکنند.
تبدیل میگردیم به آدم دیگری... آدمی که در کویرِ کرونا، خدا را از نزدیک ملاقات کرده است.
انتهای پیام/
نظر شما