قدس آنلاین: این کتاب در سال ۱۹۹۴ توسط نویسنده منتشر شده بود، اما ترجمه انگلیسی آن تازه در سال ۲۰۱۹ در دسترس مخاطب انگلیسیزبان قرار گرفت و کتاب به نوعی احیا شد.
در این داستان مخاطب به جزیرهای میرود که در آن نیروی ناشناسی مردم را وادار میکند چیزهای خاصی مثل کلاهها، عطرها، پرندگان و روبانها را فراموش کنند. البته با فراموش شدن اینها از خاطرات، آنها از دنیای واقعی هم حذف میشوند.
پلیس در همه جزیره حاضر است و تلاش میکند آنچه باید حذف شود از خاطره مردم پاک شود. با گذشت زمان مردم خاطرههایشان را از دست میدهند. البته این همه ماجرا نیست و داستان آنجا جذاب میشود که قرار است کتابها و... .
از «پلیس حافظه» بسیار تجلیل شده است. موضوع قلب واقعیت، اخبار و دیتاهای کاذب، نظارت به اصطلاح نرم دولتها بر اندیشهها و هنر، موضوعی کاملاً بهروز است، شما در «پلیس حافظه» اوگاوا میتوانید این معضل را با بیانی شاعرانه و در قالب استعاره و در جاهایی رئالیسم جادویی بخوانید.
یوکو اوگاوا، ریاضیدان و نویسنده ژاپنی تاکنون بیش از 40 اثر داستانی و غیرداستانی خلق کرده است که اغلب آثارش در چارچوب ادبیات روانشناختی قرار میگیرند. وی تاکنون برنده چندین جایزه از جمله «اکوتا گاوا» (۱۹۹۰) و جایزهی شرلیجکسن (۲۰۰۸) شده است.
کیهان بهمنی، مترجم این اثر، متولد ۱۳۵۰ و استاد دانشگاه است. از این مترجم تا به حال ترجمه کتابهای «خدمتکار و پروفسور»، «انتقام»، «دختری که پادشاه سوئد را نجات داد» ،«پیرزنی که تمام قوانین را زیر پا گذاشت»، «پیرزن دوباره شانس میآورد»، «من از گردنم بدم میاد» و «کشتن عمه خانم» منتشر شده است.
گفتوگوی ما را با این مترجم درباره «پلیسحافظه» و سبک نویسندگی یوکو اوگاوا بخوانید.
چه شد دست به ترجمه «پلیسحافظه» زدید؟
طبیعی است پس از موفقیت دو ترجمه دیگر از آثار خانم اوگاوا که با استقبال خوب خوانندگان مواجه شد، تصمیم گرفتم اثر جدید این نویسنده را ترجمه کنم. در مجموع معتقدم ترجمه آثار یک نویسنده توسط یک مترجم میتواند بهتر انجام شود و این به دلیل آشنایی نسبی مترجم با نوع نثر نویسنده پس از ترجمه آثار قبلی اوست. در عین حال علاقه شخصی خودم به ادبیات شرق نیز در انتخاب آثار این نویسنده بیتأثیر نبوده است.
این اثر چه تفاوتی با آثار قبلی نویسنده داشت ؟
مهمترین تفاوت میان این اثر و دو اثر قبلی اوگاوا، مقوله تقسیمبندی محتوایی این آثار است. «پروفسور و خدمتکار» رمانی رئالیستی است. مجموعه داستان «انتقام: یازده داستان سیاه» پیرو مکتب گوتیکژاپنی است و رمان «پلیسحافظه» رمانی پادآرمانشهری است.
* کتابسوزی و رمانسوزی پیش از اینها در آثاری مانند «۴۵۱ درجه فارنهایت» نوشته بردبری هم دیده شده است. چه شباهتی بین این آثار هست؟
** بله. رمان «پلیسحافظه» یک رمان پادآرمانشهری است و قرار دارد سرنوشت سیاه انسان در سایه یک حکومت توتالیتر را به نمایش بگذارد. وجود عناصری از رمانهای «1984» اورول و «فارنهایت 451» بردبری در کتاب کاملاً مشهود است، مثل کتابسوزی که در این رمان تبدیل شده است به رمانسوزی. یا ایجاد سازوکاری برای حذف نظاممند مفاهیم که در رمان اورول نیز به خوبی نشان داده شده است. در واقع رمان پادآرمانشهری به مثابه زنگ خطری برای هشدار نسبت به رویش تفکرات توتالیتر عمل میکند. طبیعی است که در قرن حاضر همچون قرن بیستم هنرمندان همچنان نسبت به این مقوله حساسیت دارند، زیرا روح هنر طبیعتی مقاوم در برابر چنین خط کشیهایی دارد.
* گفتهاند خانم یوکو اوگاوا متأثر از موراکامی است و البته اندکی بورخس، نظر شما چیست؟ البته به لحاظ خلق فضایی فانتزی داستانهای او بسیار به داستانهای موراکامی بهخصوص کافکا در کرانه نزدیک شده است . البته نمادهای اجتماعی در رمان موراکامی کمتر است.
** یکی از تأثیرات محسوس این دو نویسنده در آثار خانم اوگاوا استفاده استعاری از انواع تصاویر ذهنی است. نمادگرایی اوگاوا از جنس نمادگرایی بورخس است. هزارتوی بورخس را میتوان به نحوی در حلقه داستانهای ظاهراً مجزا اما پیوسته «انتقام» یافت. آثار اوگاوا نیز همچون آثار موراکامی و بورخس به شدت در برابر افتادن در ورطه ادبیات شفاف و خطی مقاومت میکنند. اوگاوا نیز همچون موراکامی و بورخس قصه میگوید، اما قصههای تمام این نویسندگان از رئالیسم محض نویسندگانی همچون همینگوی فاصله زیادی دارند. البته خود خانم اوگاوا در برابر این پرسش که نویسندههای مورد علاقه او چه کسانی هستند، به نامهایی همچون پلآستر، یاسوناری کاواباتا، کوبو آبه و گابریل گارسیا مارکز، اشاره کرده است.
* رمان «پلیسحافظه» در ژانر تخیلی دستهبندی شده است، اما هرچه از داستان میگذرد مخاطب با فضایی روبهرو میشود که ترس عمیقی بر روح و روانش حاکم میشود. این ترس در آخر رمان به اوج خود میرسد. از این حیث شاید رمان در گروه رمانهای وحشت دستهبندی شود؟
** پاسخ این پرسش را از دو منظر متفاوت مطرح میکنم. نکته نخست اینکه در تمام رمانهای پادآرمانشهری عنصر وحشت نقشی کلیدی دارد، زیرا این رمانها راوی آیندهای ترسناک هستند. آیندهای که نویسنده قصد دارد نسبت به محتمل بودن آن هشدار دهد. این وحشت را میتوان در «میرا»ی کریستوفر فرانک نیز دید، یا در «دنیای قشنگ نو»ی آلدوس هاگزلی. آینده سرشار از نادیدههاست و نادیدهها منبع وحشت. این وحشت عنصر جداییناپذیر چند اثر دیگر خانم اوگاوا از جمله «هتل آیریس»، داستانهای مجموعه «انتقام» و سه داستان بلند مجموعه «استخر» است. اما از منظری دیگر میتوان از دیدگاه روانشناختی به این وحشت پرداخت. شخصیتهای آثار خانم اوگاوا انسانهایی تنها هستند که گویی از ترس تنهایی دور هم جمع میشوند و سعی میکنند خانوادهای را تشکیل دهند. خدمتکار و پسر کوچکش به پروفسور پناه میبرند. تمامی شخصیتهای داستانهای انتقام، افرادی تنها هستند. شخصیت دختر در رمان «هتل آیریس» به مترجم میانسال پناه میبرد. خود خانم اوگاوا در مصاحبهای به محوریت موضوع تشکیل خانوادههایی ناقص در آثارش میپردازد. خانوادههایی از جنس افراد ناهمگون. در «پلیس حافظه» نیز این شخصیتهای متفاوت در کنار هم قرار میگیرند زیرا هر یک به تنهایی قادر نیست بر ترس خود غلبه کند. حتی در داستان دومی که در بطن داستان اول رمان «پلیسحافظه» قرار دارد نیز دختری به مربی ماشیننویسی خود پناه میبرد. از این منظر میتوان آثار اوگاوا را آینهای تمامنما برای نمایش انسان وحشتزده عصر حاضر دانست. انسانی که به موازات پیشرفت تکنولوژی هر روز تنهاتر میشود و برای فرار از این تنهایی سعی میکند جنبه جمعگرای وجود خود را فعال کند.
* نویسنده با این کتاب به نظارت دولتها بر ملتها اشاره میکند که با اخبار و دیتاهای کاذب، نظارت به اصطلاح نرمی بر اندیشهها و هنر دارند. موضوع کاملاً بهروزی که همه جوامع به نوعی درگیر آن هستند. چطور یوکو اوگاوا با این استعاره و بیان شاعرانه این معضل را به چالش میکشد. این مسئله چقدر روح و ذهن او را درگیر کرده است؟
** خود خانم اوگاوا در مصاحبهای به این موضوع اشاره کرده است که این رمان را تحتتأثیر خواندن دفترچه خاطرات آنفرانک نوشته است. زندگی در حبس آنفرانک شباهت بسیار زیادی به زندگی قهرمانان داستان اوگاوا دارد. فشار و حذف تدریجی خاطرات که عنصر اصلی رمان «پلیس حافظه» است، موضوعی است که در اکثر جوامع امروزی به نحوی مشهود است. عنصر حذف صدا در داستان فرعی این رمان نیز دقیقاً به خفه شدن صدای انسانها در جوامع توتالیتر اشاره میکند. اما نکته مهمتر این است که خانم اوگاوا همچون بسیاری از نویسندگان دیگر، در آثار خود فقط به ارائه و نمایش معضل و پدیدهها بسنده میکند. به عبارت دیگر اوگاوا خود را ملزم به ارائه راهکار برای برونرفت از معضلات نمیداند. آثار او توصیفی است نه تجویزی. همانطور که پیشتر نیز به این نکته اشاره کردم، اوگاوا راوی هراس انسان از تنهایی است. او راوی است نه فیلسوف.
* از سختیهای ترجمه این اثر بگویید.
تنها نکتهای که در ترجمه این رمان برایم بسیار مهم بود، ساختن لحن سه شخصیت اصلی داستان بود. زنی جوان و نویسنده که طبیعی است از دایره واژگانی وسیعی برخوردار است، با شخصیتهای دیگر مؤدبانه سخن میگوید و روحیات لطیفی دارد. پیرمردی کمسواد اما بامحبت و بسیار مؤدب، ویراستاری میانسال که به طور حتم انسانی فرهیخته است، اما رنگی از یأس و ترس در کلامش وجود دارد. باید به نحوی تفاوت گفتار این سه شخصیت را در ترجمه نشان میدادم و این چالش بزرگی برای هر مترجم است. فرهنگ ژاپنی به شدت تابع آداب و احترام است؛ بنابراین باید دقت میکردم تا این مورد نیز در ترجمه رعایت میشد.
* «پلیسحافظه» میتوانست بسیار کوتاهتر از این باشد و رمان را برای خواننده جذابتر کند. نظر شما در این مورد چیست؟
** روند پاک شدن حافظه ساکنان جزیره خیالی و در پس آن روند اضمحلال جسمانی افراد روندی تدریجی است؛ بنابراین به نظر من برای نشان دادن این روندها رمان به اندازه کافی به جزئیات پرداخته است. ناپدید شدنها دارای فرایندی مشابه هستند، اما ماهیت متفاوت چیزهایی که هر بار محو میشوند موجب میشود رمان دستخوش تکرار و یکنواختی نشود. داستان به فضاهای داخلی بسنده نمیکند و قهرمانان داستان اتفاقهای بسیاری را پشت سر میگذارند. مواجهه با «پلیسحافظه» موجب ایجاد حس تعلیق میشود. اما از جانب دیگر باید به این نکته نیز توجه داشته باشیم که رمان پلیسحافظه دو داستان را همزمان روایت میکند. دو داستان موازی از حیث درونمایه، اما متفاوت از نظر قصه؛ بنابراین به اعتقاد من رمان به هیچ وجه مبتلا به اطالهکلام نیست.
* « پلیس حافظه» دارای ساختار داستان در داستان است . مخاطب باید به چه وجه اشتراکی بین این دو داستان برسد؟
* بله، رمان پلیسحافظه دارای ساختار داستان در داستان است. به عبارت دیگر خواننده در طول داستان اصلی داستان دومی را نیز میخواند که به قلم قهرمان داستان اصلی رمان است. در چاپ این اثر داستان دوم را با تغییر فونت نشان دادهایم تا خوانندگان راحتتر بتوانند هر دو داستان را دنبال کنند. در هر دو داستان خطی موازی از ناپدید شدن وجود دارد و باز در هر دو داستان به نوعی استحاله پرداخته شده است. شخصیت داستان دوم تا حد زیادی شبیه شخصیت رمان «هتل آیریس» خانم اوگاواست.
انتهای پیام/
نظر شما