سرور هادیان/
دعا کنید که دوباره مجاور شوم. با وجود دوری راه هر ماه چند روز از یزد به مشهد میآیم، هم برای زیارت آقا علی بن موسی الرضا(ع) و هم دیدار تازه با پاره تنم.
این مطالب را اکرم مغربی، مادر سرباز شهید فرزاد اسماعیلزاده میگوید که سال ۹۴ پسرش ناجوانمردانه در «نگور» سیستان و بلوچستان توسط اشرار به شهادت رسید.
• ۵ سال فراق
او که هر سال در روزهای عزاداری سرور و سالار شهیدان به مشهد میآید، میافزاید: هشت ماه از دوره خدمت و سربازی فرزاد گذشته بود که خبر شهادتش به ما اعلام شد و اکنون پنج سال است که در فراقش دلتنگم.
شهید فرزاد اسماعیلزاده، ۲۷دی ماه ۷۲ در مشهد متولد شد و ۱۷ فروردین ۹۴ در گردان مرزی نگور استان سیستان و بلوچستان به شهادت رسید.
• از دانشگاه تا سربازی
مادر شهید فرزاد اسماعیلزاده بیان میدارد: فرزاد تک پسرم بود و به طور قطع مانند همه مادران آرزوهای زیادی برایش داشتم. مدتهاست ساکن یزد هستیم و پسرم در رشته مهندسی الکترونیک قبول و مشغول به تحصیل شد. فرزاد بسیار صبور، بااخلاق و اهل کار بود. او یک روز به من گفت مامان تصمیم گرفتم به سربازی بروم و بعدها دوباره درسم را ادامه میدهم.
وی خاطرنشان میسازد: تعجب کردم، گفتم حالا که در دانشگاه دولتی مشغول به تحصیل هستی، درست را تمام کن و بعد برو. اما اصرار به رفتن داشت فرزاد در کار تعمیر موبایل بود و علاوه بر آن اهل ورزش هم بود.
وی ادامه میدهد: صحبت ازدواج که میشد، همیشه میگفت دلم میخواهد به موقع ازدواج کنم و درس و کارم را هم داشته باشم.
این مادر صبور توضیح میدهد: اقوام، دوستان و همسایگان، او را به عنوان جوانی صالح، متدین و شایسته میشناختند و هرگز خاطرات شیرین و به یاد ماندنی او را فراموش نمیکنند.
• شهادت در مرز
از چگونگی شهادتش که میپرسم، میگوید: پسرم در کمین اشرار مسلح و طی درگیری با اشرار مزدور و معاندین نظام مقدس به شهادت رسید.
او به اتفاق ۹ نفر از همرزمانش در عصر روز ۱۷ فروردین سال۹۴ که آن سال مصادف با روز مادر، ولادت حضرت زهرا(س) بود به شهادت رسید.
این مادر شهید خاطرنشان میسازد: برای اجرای گشت و پایش نوار مرزی در قالب دو گروه خودرویی و موتوری به مأموریت اعزام میشوند. اشرار مزدور که توان رویارویی عملیاتی و نبرد با مرزداران کشورمان را نداشتند ناجوانمردانه در مسیر عبور فرزاد و همرزمانش اقدام به کمین میکنند و در این درگیری پسرم فرزاد را به همراه ۹ نفر از همرزمانش به شهادت میرسانند.
او تصریح میکند: بعدها به ما اعلام شد که سرکرده اصلی اشرار در کراچی پاکستان شناسایی و به هلاکت رسید و همین خبر قلب ما مادران شهید را التیام بخشید.
• خواب شهادت
او از خوابی که فرزاد در خصوص شهادتش میبیند برایم تعریف میکند و میگوید: فرزاد پیش از شهادتش خواب دیده بود که از پشت سر و پهلویش مجروح شده است، برایم که تعریف کرد گفتم، اینها را نگو، اما وقتی پیکرش را دیدم او به همین شکل به شهادت رسیده بود.
خودم هم یک هفته پیش از شهادتش بیقرار بودم، نگران بودم که مبادا اتفاقی بیفتد.
از طرفی دوستانش تعریف کردند، فرزاد سه روز پیش از شهادتش خواب و خوراک نداشته است و تا صبح در مسجد دعای توسل میخوانده است و گریه میکرده است، گفته نگران کسالت مادرم هستم.
• مهربانیهای مادر و فرزندی
این مادر شهید میافزاید: من شاغلم و هر زمان کارم زیاد بود و خسته به خانه میآمدم، فرزاد غذا را آماده کرده بود و برایم میآورد. دست پختش عالی بود. او بسیار مهربان و مقید بود و همان زمان که در موبایلفروشی کار میکرد همیشه سر ساعت به خانه بازمیگشت تا من نگران نشوم.
او تأکید میکند: فاصله یزد تا مشهد زیاد است و گاه آن قدر دلتنگ میشوم که حتماً باید بر سر مزارش به بهشت رضا بیایم و معمولاً هر ۲۰ روز تا یک ماه میآیم. خوابش را دیدم که فرزاد به من گفت، مامان چرا میایی و بابا و خواهرم را تنها میگذاری، من که پیش تو هستم.
هر زمان خوابش را میبینم، همان پسر کوچولوی من است که همیشه در خواب هم دلتنگ او هستم و او را به آغوش میکشم و میبوسم و میبویم.
او تصریح میکند: محرم همیشه به مشهد میآیم و به بهشت رضا میروم اما امسال به دلیل رعایت دستورالعملهای بهداشتی محدودیتهایی بود. فردای همان روز با هماهنگی مرزبانی تعدادی از همرزمان پسرم مرا تا مزار فرزاد همراهی کردند تا با آرامش بتوانم سر مزارش بنشینم و رفع دلتنگی برایم بشود که قدردان زحمات آنها هستم.
نظر شما