عبدالله صلواتی
بارها این آیه قرآن کریم را خواندیم که «الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (الرعد: ۲۸)؛ (هدایتشدگان) کسانی هستند که ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد؛ بدانید که تنها با یاد خدا دلها آرام میگیرد.
در تفسیر تستری ذیل این آیه آمده: «هر گاه بنده مشغول طاعت خدا باشد، ذاکر است و اگر امری به ذهنش خطور کرد آن امر خطور یافته، قاطع ذکر است».
قشیری در لطائف الاشارات میگوید: «اگر قلب بندهای با ذکر خدا مطمئن نشد این امر به خللی در قلب او بازمیگردد و قلبش در فهرست قلبهای صحیح قرار ندارد».
غزالی در منهاج العارفین مینویسد: «ذکر خالص آن است که در آن غیر خدا در میان نباشد».
در مرصاد العباد آمده: «چون سلطان ذکر ساکن ولایت دل بود، دل با او اطمینان و انس گیرد و با هرچه جز اوست وحشت ظاهر کند».
نویسنده کاشفالاسرار ذیل این آیه اظهار میکند: «دل حقیقی آن است که در او جز ذکر حق نباشد».
کاشانی در شرح منازل درباره این آیه میگوید: «مصداق این آیه کسی است که قلبش رب خویش را فراموش نمیکند و لحظهای از او غافل نمیشود و هر گاه از وعید خدا بترسد و خوف بر او غلبه کند، خدا از باب وعدش سکینه را بر قلبش نازل و رجا بر او غلبه میکند و مطمئن به رجا میشود».
ایام محرم است و من مشغول تأمل در این آیه؛ به ذهنم گذشت که کربلای سال ۶۱ هجری را تجلی این آیه بدانم و حسین(ع) را در توفان بلا، کانون ذکر و گرانیگاه آرامش به اذن خدا.
در گامی دیگر، میتوان گفت: حسین(ع) فقط ذاکر نیست، بلکه خود ذکر است و آینه تمام نمای مذکور. با این توضیح که توجه به حقیقتی که در او غیر خدا راه ندارد و ذهن و زبان و سیره و رفتارش یکپارچه حق و حقنماست، این حقیقت هم ذکر خداست و توجه به او توجه به خدای عالم است و مایه اطمینان.
از منظر تفسیر انفسی یاد شده میتوان داستان ماندن اصحاب عاشورایی را طور دیگری هم دید؛ میگویند: امام حسین(ع) در تاسوعا به اصحابش گفت من بیعتم را از شما برداشتم و میتوانید بروید؛ اصحاب باوفایش که جز حسین(ع) را کانون ذکر و در پی آن، کانون اطمینان و سکینه نیافتند ترک امام را ترک ذکر خدا یافتند و عاشقانه ماندند.
نظر شما