قدس آنلاین: از میان شهدای نامآوری که انقلاب به خود دیده، برخی نسبت به خدمات و تأثیرگذاریشان، آنچنان مورد توجه مردم و رسانه قرار نگرفتهاند. به جرئت میتوان گفت یکی از این شهدای بزرگ، شهید هاشمینژاد است که پس از گذشت ۳۹سال از شهادتش هنوز که هنوز است، اطلاعات چندانی از خدمات و کارهای ماندگار او نداریم. شاید بهترین توصیف را فرزند شهید، سیدجواد هاشمینژاد در گفتوگو با ما از پدر ارائه میدهد و میگوید: «شهید هاشمینژاد کسی بود که در ۲۷ سالگی کتاب مناظره دکتر و پیر را نوشت و این کتاب در مدت کوتاهی به چاپهای هفتم و هشتم رسید. ایشان کسی است که ساواک و منافقین بیشتر از ما خودیها به تأثیرگذاری او پی بردند و به همین دلیل هم شهیدش کردند». ادامه این گفتوگو را با هم میخوانیم.
شهید خیلی پیشتر از دیگر بزرگان انقلاب، دغدغه صحبت، گفتوگو و دیالوگ و مناظره داشته است. این رفتار رو به جلو ایشان در انطباق مبانی با اقتضائات روز از کجا نشأت میگیرد؟
نقطه شروع فعالیتهای سیاسی ایشان را شاید به طور جدی بتوان به سال ۱۳۳۷ دانست؛ چرا که قدیمیترین نسخهای که از کتاب «مناظره دکتر و پیر» وجود داد مربوط به این سال است. با توجه به سال تولد ایشان، در این مقطع ۲۷ ساله بودند که این کتاب را نوشتند؛ ساواک نیز چاپ و انتشار آن را ممنوع اعلام کرده بود و تا پیروزی انقلاب اسلامی دیگر اجازه نشر آن داده نشد. کتابی که نخستین کتاب فارسی پاسخگو به شبهات جوانان به حساب میآِید که به شکل بسیار مبتکرانه نوشته شده است. این کتاب مورد توجه همه اقشار از جوانان، اهل مبارزه و متفکران پاسخگو به شبهات قرار گرفت و حتی چند سال پیش یکی از علمای اهل سنت به بنده گفت این کتاب بسیار مورد استفاده من واقع شد. با وجود ممنوعیت، این کتاب ۱۸ بار به صورت مخفیانه تجدید چاپ میشود و به دست مردم میرسد. این نشان میدهد ایشان به خوبی نیاز جامعه را درک کرده و توانسته بود در موضوعات مختلف راه حل نشان دهد.
با مراجعه به هر یک از کتابها و آثار ایشان، مشاهده میکنیم هیچ عناصری از عناصر دین نیست که از موضوعات اجتماعی منفک باشد. همین نوع نگاه بود که خوشایند حکومت نبود و منجر به واکنش دربرابر آنها شده بود. به همین شکل بخشی از تاریخ مبارزات ایشان به آثار و تألیفات ایشان برمیگردد که به نسبت قابل ملاحظه است و شاید بتوان گفت در میان شهدای انقلاب اسلامی نسبت به حجم آثار و موضوعات، شهید هاشمینژاد پس از شهید مطهری قرار میگیرد. در حین مبارزات، ایشان بارها به زندان افتاد. پس از واقعه مسجد گوهرشاد دومین حادثه بزرگ، مربوط به فعالیتهای مبارزاتی ایشان است که در همین مشهد اتفاق افتاد و تا زمان انقلاب چنین چیز شگرفی اتفاق نیفتاد. فکر نمیکنم یک منبری در سنین جوانی سلسله سخنرانیهایی را در به نقد کشیدن حکومت و لوایحی که حکومت ارائه میکند انجام دهد و جمعیتی حدود ۱۰ هزار نفری را -شرایط و جمعیت مشهد در آن دوران را نیز مدنظر قرار دهید- با خود همراه کند که منجر به شهادت چندین نفر نیز شود. در تاریخ پیش از انقلاب اسلامی شاید ما حادثهای مشابه این نداشته باشیم که یک جوان محور آن اتفاق باشد.
نگاه و برجستگیهای عقیدتی و ایدئولوژیکی و به تعبیر بهتر دغدغه ایشان بیشتر در کدام قسمت بوده است؟
سبک و سیاق فعالیتهای اجتماعی ایشان بسیار شبیه مطهری است. هر دو متفکر بودند و اندیشمند و آثار قلمی فراوانی داشتند و هر دو از اساتید برجسته حوزه بودند؛ ولی آنچه بیش از همه ایشان را برجسته کرده و با نگاه به آثار قلمی ایشان، همین کارهایی است که از جنس پاسخگویی است. کتاب «مناظره دکتر و پیر»، «درسی که حسین به انسانها آموخت»، « راه حل سوم بین کمونیسم و سرمایهداری»، «پاسخ ما به مشکلات جوانان» و تشکیل کانون بحث و انتقاد دین که ایشان هر روز در جلی جوانان بنشیند و به پرسشهای آنها پاسخ دهد و جلسات مناظرات فراوان توسط ایشان، نشان میدهد شاخصه اصلی شهید، پاسخگویی بود. پاسخگویی به هجمهای که به دیدگاههای اسلامی وارد میشد. در همین کانون بحث و انتقاد دینی که هر جمعه برگزار میکرد، سالن مملو از جمعیت میشد. ساواک پس از یک سال، نه فقط آن مرکز که فعالیتهای ایشان را ممنوع کرد. اگر کتبی که از اسناد ساواک در مورد شخصیتهای مبارز منتشر شده است را که ببینید، شاید قطورترین این کتابها مربوط به شهید هاشمینژاد باشد. این نشان دهنده میزان حساسیت ساواک به ایشان بوده است. دغدغه ایشان پاسخگویی به تحیر فکری جوانان بود.
کار تشکیلات به تعبیر شهید بهشتی جاذبه و هم دافعه دارد. فعالیت تشکیلاتی ایشان چطور بود؟
شخصیت ایشان خیلی فراگیر بود. شهید هاشمینژاد مضاف بر اینکه یک مبارز بنام و مشهور بود و به لحاظ اجتماعی به عنوان یک شخصیت مبارز اجتماعی شناخته میشد؛ برخلاف نگاه خاصی که برخی از حوزویان داشتند، نفوذ بسیار زیادی روی شخصیتهای حوزوی هم داشت. در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی هرجا صحبت از حضور روحانیت مشهد بوده، به نوعی وجود شهید هاشمینژاد بوده است. برای جمعآوری امضای یکی از اعلامیههایی که باید پخش و توزیع میشد شاهد بودم که جلسهای در یکی از منازل افراد و ذی نفوذان روحانی حوزوی برگزار میشد و خود ایشان تک به تک افراد را جمع میکرد و میآمدند و مفاد اعلامیه را میخواند و تبادل نظر میکرد و بعد امضا میگرفت. مشخص بود محور این قضایا شهید هاشمینژاد بود، این بهواسطه نفوذ و اعتبار ایشان در این جمعها بود. شخصیت تشکیلاتی ایشان جاذبههای فراوانی داشت ولی دافعهها هم جایی بود که نیاز به تنویر فکر و روشنگری باشد، بلکه پای معاندت و دشمنی وجود داشت. در چنین جایی با هر کسی تقابل میکرد. یادم نمیآید در مناظراتی که با گروههای مختلف داشتند، زمان گفتوگو خیلی طولانی شود چرا که بهواسطه قدرت و چیره دستی که داشتند در همان دقایق اول، طرف مقابل را خلع سلاح میکردند.
بسیاری از افراد پس از اندک آشنایی با شخصیت و آثار شهید هاشمینژاد تعجب میکنند که دلیل ناشناخته بودن ایشان پس از گذشت چهار دهه از انقلاب چیست؟
یک دلیل سادهاش این است که ایشان مسئولیت اجرایی نداشتند. نقش ایشان را مقام معظم رهبری اینگونه معرفی میکنند که ایشان کانون تفکرات اسلامی در خراسان بود. شاید اگر آن تأکیدات امام در مورد شهید مطهری و آثار ایشان نبود، شهید مطهری و مباحثشان هم به فراموشی سپرده میشد. اوایل پیروزی انقلاب من در تهران بودم و رادیو اعلام کرد آقای مرتضی مطهری نویسنده کتاب «داستان راستان» ترور شد. این همه معرفی رادیو ما از شهید مطهری بود. این شناخت ما از شهید مطهری بود در حالی که شما ببینید دشمن از او چه شناختی داشت که هنوز دو ماه از انقلاب نگذشته بود افرادی را مأمور به ترور او کردند. منافقین از سال ۶۰ دست به ترورهای مختلف شخصیتهای انقلاب زدند که از اولینهای آنها رهبرمعظم انقلاب بود، آن هم زمانی که مسئولیت ایشان امام جمعه تهران بود. منافقین با وجود عملیات بزرگی که برای به شهادت رساندن اعضای حزب جمهوری در روز بعد انجام دادند، این ریسک را کردند تا باوجود افزایش حساسیتها، روز قبل آن آیتالله خامنهای را ترور کنند. در مورد شهید هاشمینژاد هم همین طور است. تعابیر جالبی را نیز حضرت امام در همان روز شهادت ایشان بیان کردند.
بیتوجهی مسئولان به دغدغه یادمان مشهد شهید هاشمینژاد
حدود ۱۴ سال پیش به دلیل هجمهای که در قالب تروریسم علیه کشور ما شکل گرفته بود، پایه مؤسسهای را به نام بنیاد هابیلیان گذاشتم و پس از گذشت ۱۴ سال کار روی آن، هر چه پیشتر رفتم عمق کم کاری در این زمینه را احساس کردم؛ در حالی که بحث ترور مسئلهای است که از روز اول تا الآن با آن درگیر هستیم و هنوز که هنوز است شهید میدهیم. من سالهاست دنبال این موضوع هستم محل شهادت شهید هاشمینژاد که ساختمانی متروک و بدون معارض و دارای شرایط بسیار خوب برای کارهای فرهنگی و فکری در مورد شهید هاشمینژاد و شهدای ترور است به این کار اختصاص پیدا کند. این موضوع را هم به شهرداری و هم شورای شهر عرض کردم که این ساختمان میتواند تبدیل به فرهنگسرایی در مورد شهدای ترور و یادمان شهادت شهید هاشمینژاد به عنوان کانون تفکرات اسلامی در استان خراسان شود؛ جایی که محل شهادت شهید هاشمینژاد و محل عملیات انتحاری علیه ایشان بوده است. ظرفیت کار تبلیغی به همین واسطه کاملاً مشخص است. من یک خبرنگار اتریشی را همراه خود برده بودم؛ تعجب کرده بود که چرا این نقطه یعنی محل شهادت ایشان همینطور رها شده است. هربار که پیگیری کردم به دلایل جزئی که بهانهای نیز بیشتر نیس،ت برای این کار همکاری صورت نگرفت. میپرسید چرا شهید هاشمینژاد مغفول واقع شده؛ به این دلیل که در شهری که به شهادت رسیده مسئولان شهری به او توجه نمیکنند. اگر هم بخواهیم اولویتبندی کنیم در کنار کارهای زیادی که انجام گرفته و باید انجام شود، باز هم اختصاص این نقطه به برای مرکز تبلیغی و یادمان محل شهادت شهید هاشمینژاد کمترین کاری است که میتوانیم انجام دهیم. از سرکرده منافقین پرسیدند چطور شد شما قرار بود ۶ ماهه ایران را بگیرید؟ او جواب داد: درست است این اتفاق نیفتاد ولی ما کسانی را زدیم تا این کشور را بی آینده کنیم. نباید بگذاریم اندیشههای شخصیتها و متفکران انقلاب به فراموشی سپرده شده و ما را دچار این بی آیندگی کند.
نظر شما