قدس آنلاین: از تاریخ نوشتن و تألیف کتاب «مناظره دکتر و پیر» توسط شهید هاشمینژاد بیش از نیم قرن میگذرد. کتابی که در دل شوق و ذوق جریان تجددخواهی پهلوی دوم نوشته شد. به بهانه سالگرد شهادت شهید هاشمینژاد، در باب اهمیت این کتاب و نسبتش با منظومه فکری شهید و آن دوران با حجتالاسلام مصطفی امینیخواه گفتوگویی انجام دادهایم که حاصل آن را در ادامه میخوانید.
جناب امینی خواه! کسی که فقط دست به تورق این کتاب زده باشد، متوجه پیشتاز بودن شهید و اندیشه ایشان در نشر معارف میشود، با وجود این، شما دلیل ناشناخته بودن این اثر را چه میدانید؟
در مورد شهید هاشمینژاد اول از همه باید بگوییم «متفکر غریب»؛ یعنی شأن و جایگاه ایشان در انقلاب در این چهاردهه لحاظ نشده و اصلاً درحد خودشان ظاهر نشدند. شهید هاشمینژاد جزو پیشقراولان نهضت انقلاب و جزو معدود افرادی بودند که تولید فکر برای انقلاب میکردند. افق دیدشان نیز تمدنی بود یعنی ابداً کارشان ناظر بر یک انقلاب در حد عوض شدن یک حاکمیت که بیاید و برود نبود. خیلی از مسئولان ما افق تمدنی را پس از انقلاب حتی درک نکردند ولی شهید هاشمینژاد از قبل انقلاب و آثاری که ایشان از اوایل دهه 40 دارد کاملاً تراز افق تمدنی را همچون رهبر معظم انقلاب میدیدند و ترسیم میکردند. متفکر غریب که سهم زیادی در تولید گفتمان برای انقلاب دارد ولی ابداً نه در مجامع علمی و نه مجامع انقلابی نقش شهید هاشمینژاد دیده نمیشود.
شاید نکته عجیب درباره این اثر، قدرت عجیب ایشان در پیش بردن ایده کتاب در پاسخگویی به شبهات در کنار مطرح کردن ضدایدهها و شبهات است. چطور است که چنین روالی پس از ایشان ادامه پیدا نکرد؟
باید بگوییم ایشان 60-50 سال از زمانهاش جلو بود. چند سال پس از اینکه ایشان کتاب «مناظره دکتر و پیر» را مینویسد، شهید مطهری کتاب «داستان راستان» را مینویسد. یعنی شهید هاشمینژاد حتی مقدم بر شهید مطهری بوده و خیلی قلم قویتری نسبت به شهید مطهری در داستانپردازی داشتند. مشخص است ایشان حتی طراحی کاراکتر و دکوپاژ میکند طوری که شما با شخصیتهای موجود در «مناظره دکتر و پیر» همذاتپنداری میکنید. داستانپردازی اینقدر جالب است که شما فکر نمیکنید «پیر» در این ماجرا بتواند از پس مناظره بربیاید و بتواند مکتب سیاسی و مکتب اقتصادی یا نظام جزایی و قضایی اسلام را توضیح دهد. این نعل وارونهای که یکی از اسباب جذابیت داستان است را شهید هاشمینژاد با ظرافت استفاده میکند. این حس همذاتپنداری غیر از شخصیت «پیر» با بقیه شخصیتهای قطار که نماد روشنفکری و تجدد هستند به حدی است که شما کاملاً احساس میکنید اینها افراد جامعه حال حاضر ما هستند که دارند در تاکسی و صف نانوایی و مترو صحبت میکنند. جالب نیز اینجاست که این افراد به خوبی گفتمان خودشان را نمایندگی میکنند. یکی از ضعفهای آثار و کارهای ما این است که افراد نمایندگی نمیکنند بلکه ما آنها را میسازیم و این حس ساخته نمیشود که حرف دارد از یک شخصیت واقعی گفته میشود. حتی شبهات را به صورت جالب و جذابی مطرح میکند، مثلاً در مورد سؤالات استفاده از طلا میبینیم یک سگ از کوپه بغل با ظرفی از طلا وارد کوپه «پیر» میشود و آنجا سؤالات مربوط به استعمال طلا یا نجاست سگ بیان و پاسخهای جالبی نیز توسط شهید هاشمینژاد مطرح میشود. شاید به قول شما بتوان مباحثی از این کتاب را بهروز کرد ولی به نظرم اصل این طراحی کار بکری است که سابقه نداشته است و صفر تا صد آن توسط خود این شهید انجام داده است. متأسفانه این کتاب حرکت اول و حرکت آخر بوده است. یعنی تصور خود بنده این بود که باید در این سالها 50 کتاب «مناظره دکتر و پیر» میداشتیم. پس از کتاب مناظره دکتر و پیر ما یک مدل داریم. شما الآن اگر کانالهایی با عنوان پاسخگویی به شبهات را نگاه کنید، میبینید شبهه به صورت بسیار جذابی مطرح شده است که آدم فقط رغبت میکند آن را بخواند و اصلاً جواب به شبهات و نوع پاسخگویی به آنها جذابیتی ندارد. سبک کار و مدل باید مدل شهید هاشمینژاد باشد، یعنی توازن را در گفتن و پاسخ به شبهه رعایت میکند و نمایندگی افراد در این داستانها و طراحیها طوری جذاب است که شنیدن پاسخ شبهه برای مخاطب جذابتر است. ما اکنون در این کارهای زمختی که منتشر میشود، حداقل باید در فضای پاسخگویی به سبک «مناظره دکتر و پیر» 50 اثر مشابه تولید میکردیم. به سایر مباحث ایشان کار نداریم؛ همین که شما میبینید یک متفکر اسلامی شخصیتهای مختلف را در قالب یک سفر با قطار از بندرعباس همراه میکند و شخصیتها میآیند و میروند و اتفاقات جذابی داخل واگن قطار میافتد و مضاف بر آنها همه آمارها و اطلاعات هم مستدل و با استناد مطرح میشود؛ با ادبیات روز و ادبیاتی که دانشگاهی است میبینید سعی در جذب دانشجوی تجددگرای مدرنیتهزده دارد. اینکه غربیها در مورد ما چه میگویند، در مورد وابستگی علمی و رشد علمی غرب که به تمدن ما وابسته بوده است چه میگویند. با اینکه اینها مربوط به پیش از انقلاب بوده است و ما خودمان را در مقابل غرب حقیر میدانستیم ولی شهید هاشمینژاد گفتمانی را ایجاد میکند که هم خودت کتاب را میخوانی و هم به رفیق مدرنیتهزدهات توصیه میکنی و هم از این به بعد ادبیاتی برای دفاع دارید. میخواهم بگویم غلظت داستان اینقدر نیست که اصل مطلب را به حاشیه ببرد. شهید هاشمینژاد هم مرغ خیال را در این ساحت نورانی سیر میدهد و هم دادههای علمی و نگرشی میدهد که برای شخص یک مبنای ایدئولوژیک ایجاد و او را در برابر شبهات زمانه خودش واکسینه میکند بلکه تا 50 سال بعد نیز در برابر شبهاتی که با آن مواجه میشود، واکسینه شود. این واقعاً کتاب استثنایی و فوقالعادهای است.
آیا این گزاره درست است که تولید فکر و اندیشه در یک دوره معطوف به حضور طیفی از متفکران در آن دوره است؟ مشخصاً چرا نتوانستیم شخصیتهایی چون شهید هاشمینژاد را در حوزه بازتولید کنیم؟
این یک بحث مفصلی میطلبد اما در نگاه آقا و امام و شهید صدر و شهید بهشتی و شهید مطهری و افراد برجسته و صاحب فکر و مکتب در قرن اخیر، پژوهش اسلام یک رکن همیشه همراهی دارد که آن «تحقق» معارف است. رهبری پارسال تأکید کردند هدف حوزهها تولید فقیه نیست بلکه خود فقه مقدمه تحقق است. این یک مسئله کاملاً جدی است یعنی ما باید در هدفسازی و جعل هدف برای مراکز علمی و پژوهشیمان تحولی صورت دهیم و اساساً عرصه تبلیغ را از عرصه تحقیق جدا ندانیم. متأسفانه این دو از هم جدا شده است و ما در جامعه امروز محقق غیرمبلغ و مبلغ غیرمحقق داریم. این میشود که محققان ما چیزی برای کف جامعه تولید نمیکنند و کسانی که در کف جامعه تولید میکنند گاهی از حداقل سواد و قدرت تحلیل و استانداردهای ابتدایی در نظریهپردازی محروم هستند. وضعیت اینستاگرام و توییتر ما از این حیث فاجعه است. شما میبینید شهید مطهری در آن دوران در مجله زن روز قلم میزده است و از هر بستری برای محقق کردن معارف بهره میبردند. به مرور ما از این رویکرد فاصله گرفتیم یعنی آن رویکرد تحققگرایانه در فضای پژوهشی ما تضعیف شده است و حتی کسی که به سمت تحقق معارف رفته تحقیر شده است. اگر خود شهید هاشمینژاد بخواهد امروز مناظره دکتر و پیر را بنویسد برایش ضدرزومه به حساب میآید و میگویند خودت را خراب کردی که وارد این حوزهها شدی، بلکه باید درس خارج بدهی و پایان نامهها را راهنمایی کنی و این دست کارها را انجام بدهی تا وجهه علمی تو حفظ شود. کما اینکه در همان دوران به باور برخیها وجهه شهیدمطهری با انتشار کتاب «داستان راستان» خراب شد و خیلی از آقایان میگفتند از شهید مطهری توقع نداشتیم خودش را اینقدر تخفیف بدهد. در مورد علامه طباطبایی وقتی ایشان المیزان را نوشت برخی از نجف گفتند ایشان خودشان را ذبح کرد. یعنی تا نوشتن المیزان کسر شأن علمی و فاصله گرفتن از علم به حساب میآمد؛ چه برسد به کارهایی مثل اینکه علامه طباطبایی پنج جلد کتاب برای تدریس در مدارس ابتدایی تهران- در مدرسه آقای کرباسچیان- نوشتند. دلیلش این بود که ایشان رویکرد تحققگرایانه نسبت به معارف داشت. متأسفانه این رویکردها در حوزه تضعیف و حتی تحقیر شد و با عناوینی چون رماننویس و روحوضینویس و بازارینویس مسخره شد. به نظرم نقطه اصلی که ما برای احیای تفکر و رویکرد شهید هاشمینژاد نیاز داریم این است که باید به احیای رویکرد تحققگرایی در حوزههای پژوهشی و معارفی خودمان برویم.
یعنی بیشتر به سمت حل مسائل برویم؟
یعنی اول سراغ کشف مسائلمان برویم. شهید هاشمینژاد نیز لزوماً حلّال مسائل نیست. کسی حلّال خوبی است که قدرت کشف مسئله داشته باشد. شهید مطهری ویژگی اصلیاش، کشف مسئله است. گاهی کسی دغدغه حل مسئله دارد ولی در حال حل و فصل مسائل دسته پنجم است. کسانی چون شهید مطهری و شهید هاشمینژاد و شهید صدر به خصوص ویژگیشان این است که کشف مسئله قوی دارند. اول خوب میفهمند مسئله ما چیست و این مشکلات به چه برمیگردد. علتپژوهانه و سیستمی نگاه میکنند و میبینند مثلاً مشکل ما به فلان نقطه برمیگردد. سپس سعی میکنند در آن نقطه مشکل را حل و فصل کنند. مثلاً شهید مطهری در زمان خودش به «اسلام و مقتضیات زمان» یا «خدمات متقابل ایران و اسلام» میرسد و میداند اگر این مشکل حل شود، هزاران شبهه به تبع آن حل و فصل میشود. شهید هاشمینژاد دقیقاً سیستمی نگاه میکند در همین کتاب «مناظره دکتر و پیر» میبینید وقتی شبهه جزئی از پیرمرد پرسیده میشود، شهید هاشمینژاد جزئی جواب نمیدهد بلکه سیستم را فعال میکند. به عبارتی اذهان اینها اولاً قوی بوده که به سمت کلیات حرکت میکرده است و کلینگر بوده است و از طرف دیگر جمع اضداد بودند و میتوانستند در عین کلینگری، جزئینگری کنند و در عین حال قدرت کشف مسئله و حل مسئله داشتند که جمع این چهار تا نتیجهاش میشود مناظره دکتر و پیر که شما به وضوح میبینید.
این عجیب نیست که حتی یک مقاله علمی پژوهشی در مورد شخصیت یا آثار ایشان نداریم؟ دلیل این بیتوجهی چیست؟
بیشتر طلبههای ما اصلاً این کتاب را نمیشناسند و آن را مطالعه نکردهاند. من همین الآن به نوجوانها میگویم کتاب «مناظره دکتر و پیر» را بخوانند. در حالی که شاید این کتاب باید دهها بار ویرایش میشد ولی هنوز که هنوز است به همین شکل کفاف میدهد و پاسخگو است. این کتاب معجزهای از شهید هاشمینژاد است که واقعاً هنرمندانه پرداخت کرده است.
آیا میتوان گفت شهید هاشمینژاد در این کتاب تلاشی برای زدودن رگههای غربزدگی از ذهن جامعه ایرانی دارد؟
همانطور که عرض کردم چون ایشان قدرت کشف مسئله دارد روبنایی به مسائل نگاه نمیکند و میداند اگر ما ریشه غربزدگی را در این کشور بزنیم، بسیاری از این شبهات خود به خود منتفی خواهند شد. خاستگاه این شبهات این است که ما خودمان را در برابر غرب حقیر میدانیم و احساس میکنیم باید وابسته شویم تا پیشرفت کنیم. ایشان روی آن مبانی غلط دست میگذارد و میخواهد آن را در اذهان ما حل و فصل کند. شهید هاشمینژاد به خوبی 50 سال پیش گفتمان خصم مقابل شیعه را تشخیص داده بود و همچون شهید صدر اعتقاد داشت اصل دعوا اینجاست که غربیها همه چیز را در فضای مادی تعریف و همه چیز را با ادبیات مادی و ماتریالیستی گفتمانسازی کردند.
نظر شما