شبهه: برخی از منکرین خدا میگویند اثبات خدا دلیل میخواهد نه رد وجود آن. به طور نمونه ادعا میکنم که بین مریخ و زمین یک قوری بزرگ وجود دارد که با هیچ تلسکوپی قابل رویت نیست، در این صورت هیچ کسی نمیتواند حرف من را ابطال کند؛ براهین اثبات خدا هم که همه ناقصاند، لذا خدا قابل اثبات نیست، پس وجود ندارد.
پاسخ: در این شبهه قیاسی معالفارق شده و وجود خدا با وجود یک قوری بین آسمان و زمین که هیچ نشانهای ندارد، مقایسه شده است، در حالیکه خداوند متعال نشانههای بسیار زیادی دارد و با دیدن آن نشانهها به راحتی میتوان به قدرت و وجود خداوند متعال پی برد.
در کتب فلسفی و کلامی دلایل و براهین زیادی بر اثبات خداوند متعال ارائه شده که برخی از آنها برهانی و بر اساس اصول منطقی بوده و بدون شک و به صورت قطعی وجود خدا را اثبات میکنند و جای هیچ شک و شبههای را برای انسان نمیگذارد.
در رابطه با وجود یک قوری در آسمان و بین زمین و مریخ، عقل هیچ استدلالی ندارد و میگوید ممکن است باشد و ممکن است نباشد، باید بررسی شود که آیا هست یا نیست، وقتی با تلسکوپ تمام آن محدوده نظاره شود و اثری از آن وجود نداشته باشد، به طور قطع و یقین میتوان وجود آن را انکار کرد. درست مانند اینکه کسی ادعا کند در درون خانه شیئی وجود دارد، در این حالت میشود به خانه رفت و تمام اتاقها و حیاط را بررسی کرد و در صورت نبود شیء مورد نظر، گفت آن در خانه نیست.
اما در رابطه با خداوند متعال و واجب الوجودی که در فلسفه اثبات میشود، عقل حکم میکند چون اشیا و موجودات عالم بدون دلیل و بدون آفریننده و از هیچ خلق نمیشوند، پس موجودی قوی و خالقی قدرتمند وجود دارد که همه اشیا را به وجود آورده است. لذا اینجا عقل حکم میکند که باید وجودی دائمی و قائم به نفس باشد، تا همه اشیا را به وجود آورده باشد و در صورت نبود چنین موجودی، هیچ توجیهی برای عالم قابل قبول نیست.
ما از منکران خدا سوال میپرسیم، به راستی چرا وجود و هستی، پدیدار شد؟ آیا بدون علت؟ آیا از عدم و نیستی، چیزی به وجود خواهد آمد؟ آیا عقل ما میپذیرد، وقتی چیزی وجود ندارد و عدم مطلق است و هیچ موجودی نیست، هیچ قانونی(اعم از قوانین فیزیک، شیمی و ریاضی) وجود ندارد، موجودی خلق شود و هستی به وجود آید؟ چگونه این هستی و موجودات پدیدار شدهاند؟ چگونه وجود از عدم و نیستی به وجود آمده است؟ چگونه هستی از نیستی خلق میشود؟
ممکن است آنان بگویند راجع به خدا چه میگویید او خود از کجا آمده است؟ در پاسخ میگوییم عقل میگوید باید هستی از هستی خلق شود، تمام موجودات عالم خلقت، به خدا ختم میشوند و او باید باشد، چون اگر او خود نیازمند دیگری باشد، باز سوال از وجود آن دیگری ایجاد میشود او خود نیز به دیگری نیاز خواهد داشت و همین سوال مجددا تکرار میشود و هرگز عقل قانع نمیشود، لذا میگوییم در راس عالم موجودی وجود دارد که وجود و هستی او از دیگری گرفته نشده و او قائم به خود است و متکی به خود، لذا واجب الوجود است و همیشه بوده و خواهد بود.
این درست است که عقل انسان، ذات آن وجود واجب و بینهایت را نمیتواند درک کند، اما میتواند اثباتش کند، یعنی عقل حکم میکند که خدایی هست و وجودی که همه چیز را خلق کرده است، اما او خود چگونه است را درک نمیکند، پس بین اثبات و چگونگی فرق است، ما با عقل خود میتوانیم خدا را اثبات کنیم، اما نمیتوانیم او را درک کرده و کنه ذات او را بفهمیم.
مثالی که برای این مورد میتوان گفت این است که فرض کنید دیوار گرم شده است و ما میدانیم دیوار بدون دلیل گرم نمیشود، پس حتما علتی دارد، اما نمیدانیم آن علت چیست، آیا خورشید است، آیا بخاری است، آتش است و... آیا اینکه ندانیم علت گرما چیست، دلیلی است بر اینکه علت گرما وجود ندارد و دیوار بدون دلیل گرم شده است؟ لذا هرگز نمیتوان گفت نفهمیدن چیستی دلیل، دلیلی است بر نبود علت.
عقل انسان نمیتوان کنه و ذات خداوند و آن واجب الوجود را درک کند، ولی این موضوع نمیتواند دلیلی بر نبود خدا باشد، بر این اساس، عقل حکم میکند چون وجود از نیستی و عدم محض خلق نمیشود، پس حتما موجودی قائم به خود در راس هستی وجود دارد که او شروع کرده است به خلقت هستی، اما ماهیت و ذات آن موجود چگونه است، عقل درک نمیکند.
بنابراین خود عقل بین وجود خدا و وجود قوری بزرگ بین زمین و مریخ، فرق میگذارد و وجود خدا را میپذیرد اما وجود قوری را رد میکند.
انتهای پیام/
نظر شما