به تازگی و بار دیگر این کتاب از سوی نشر کارنامه تجدیدچاپ و روانه بازار نشر شده است.
قاضی را با ترجمه کتابهایی مثل «دن کیشوت» سروانتس، «شازدهکوچولو» اگزوپری، «پیرمرد و دریا» همینگوی و طیفی از آثار متعدد دیگر میشناسیم. یک حساب سرانگشتی نشان میدهد قاضی حدود ۷۰ اثر را به زبان شیرین پارسی بازگردانده و قطعاً دین بزرگی به گردن ترجمه در ایران معاصر دارد. اما این بار آقای مترجم دست به قلم برده و اتوبیوگرافی یا به زبان خودمانی زندگینامه خودنوشت خود را روی صفحه آورده؛ سنتی احسنت که باید سایر نویسندگان و مترجمان سراغ آن بروند و اجازه ندهند دیگران راوی زندگیشان شوند بلکه خود این زندگی را توصیف و ترسیم کنند. ریتم کتاب بسیار شیرین و دلچسب است البته بهتر است فکر اینکه قرار است آقای مترجم صرفاً در مورد خاطرات و سختیهای ترجمههایش با شما سخن بگوید را کنار بگذارید زیرا وی از ابتدای زندگی خود آغاز کرده و تمام جزئیات و مراحل زندگی را به صورت بطئی و جزئی جلو میبرد. در واقع کتاب ریتمی جزءنگر دارد و فرازونشیبهای محمد قاضی را روایت میکند. کتاب«خاطرات یک مترجم» محمد قاضی تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی را دربرمیگیرد؛ قاضی خیلی زود از دوران کودکیاش گذار میکند؛ روایت وی از پدرش که همواره دوست داشته فرزند ذکوری داشته باشد و نامش را محمد بگذارد، در نوع خود جالب است؛ قاضی پس از مرگ پدر روزهای سختی را در دوران کودکی پشت سر میگذارد که کتاب جزئیات آن را ذکر میکند.
قاضی پس از روایت نابش از دوران کودکی برههای را روایت میکند که برای ادامه زندگی به تهران نقلمکان میکند و انس و الفت دوستداشتنی وی با کتاب نیز دقیقاً در همین مقطع و در دوران پیش و حین خدمت سربازی شکل میگیرد.
قاضی روایتی خالص از مواجهه خود با کتابها و شاهکارهای بزرگ دنیا ارائه میکند و اینکه چگونه به صورت خودآموز و خودکار به سراغ فراگیری زبانهای خارجی میرود و شروع به ترجمه کتابها میکند.
بخشی از کتاب نیز روایتگر فعالیت قاضی در مقام یک کارمند است؛ قاضی در برههای نیز به عنوان مترجم و کارمند با کانون پرورش فکری کودک و نوجوان فعالیت میکند و از همان زمان علاقه وافری به نوشتن خاطراتش در کنار ترجمه نشان میدهد و بخشی از این خاطرات همان زمان به صورت بریدهبریده در مجله وقت کانون پرورش فکری کودک و نوجوان منتشر میشود.
نکته مهم در روایتهای قاضی در کتاب خاطرات یک مترجم روحیه بشاش و فوقالعاده خود مترجم است؛ آنچنان که در کتاب ترسیم میشود قاضی بیشتر انسانی ابنالوقت بوده و زندگی را چندان سخت نمیگرفته و این روحیه در سراسر کتاب نیز ساری و جاری است؛ بهخصوص آنجا که قاضی وقت بیشتری برای جزئیات روایت خود قائل میشود و میتوانید این خصیصه را جستوجو کنید.
از خاطرات قاضی میتوان استفادههای جانبی نیز کرد؛ برای مثال با مطالعه این کتاب میتوانید نسبت به وضعیت چاپ و نشر کتاب در برهه پیش از انقلاب اسلامی پی ببرید؛ ارج و قربی که نویسنده در ایران دارد و قیاس آن با نویسندگی در سایر نقاط دنیا را میتوانید در لابهلای خاطرات این مترجم شهیر کنکاش کنید.
قاضی در کتاب بدونتعارف است؛ هراسی از این ندارد که خود را در معرض قضاوت خواننده و مخاطبش قرار دهد و همین مسئله سبب میشود بسیار راحت با جزئیات زندگیاش روبهرو شود و تمام آنها را اصطلاحاً در دایره روایت بریزد و از شیطنتهای خاص دوره کودکی و نوجوانیاش نیز نمیگذرد و بر این باور است که مخاطب با آنها همذاتپنداری خواهد کرد.
قاضی این توفیق را داشته که در دوران فعالیت خود با نویسندگان بزرگ و شهیر دوران خود نیز دیدار داشته و با آنها همکلام شده و شرح این دیدارها را با جزئیات خاطرات خود بلکه به صورت کلیتر بیان میکند و خود این مسئله نیز میتواند به کمک حال بودن کتاب در شناخت برخی از جریانات ادبی معاصر ایران صحه بگذارد. روایت شیرین و ناب قاضی بلافاصله حس همذاتپنداری را در ذهن مخاطب ایجاد میکند؛ زبان ساده و به دور از پیچیدگی کتاب سبب میشود مخاطب سختی خاصی برای مواجهه با این اثر نداشته باشد. قاضی با نگارش این کتاب اثبات میکند میتوان هم مترجم بود و هم نویسنده؛ سنتی که معمولاً در میان یکی از این دو طیف (نویسندگان و مترجمان) به صورت یکسویه دنبال شده است، اما قاضی بر این امر مهر باطل میزند و قلم خود را در عرصه نگارش نیز به رخ میکشد.
روایت جذاب این کتاب را از دست ندهید و در روزهای قرنطینه و خانهنشینی، خاطرات یک مترجم؛ اثر محمد قاضی که توسط نشر کارنامه منتشر شده را به عنوان همدمی خاموش، اما گویا انتخاب کنید
نظر شما