. هنگامی که آقای عطاءالله مهاجرانی در ششم اردیبهشت 1369 در زمانی که معاون پارلمانی آقای هاشمی رفسنجانی رئیسجمهور وقت بود، مقاله «مذاکره مستقیم» را نوشت، بیشتر از فضای سیاسی و مطبوعاتی کشور، در میان دانشجویان و جنبش اسلامی دانشجویی کشور زلزله انداخت. تقریباً از فردای چاپ این مقاله در روزنامه اطلاعات، تشکلهای گوناگون دانشجویی در دانشگاههای سراسر کشور در واکنش به این مقاله و موضوع مطرحشده در آن، بیانیهها و اطلاعیههای اعتراضی گسترده منتشر کردند. کار به اینجا خاتمه پیدا نکرد، دفتر تحکیم وحدت که مرکزیت انجمنهای اسلامی دانشجویان سراسر کشور را به عهده داشت، با اعلام راهپیمایی و تظاهرات سراسری در دانشگاههای کشور در روز مشخص، دانشجویان معترض را به خیابانها کشاند تا با شعارهای پردامنه «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر سازشکار» خشم خود را از این مقاله ابراز کنند. فضای کشور بهخصوص پس از سخنان چند روز بعد رهبر معظم انقلاب در نقد این نگاه، آنچنان تند شد که حضرت آیتالله خامنهای در مکتوبی خطاب به دکتر مهاجرانی، از وی دلجویی و تأکید کردند تنها یک فکر را نقد کردهاند و با توهین به ایشان موافق نیستند و «حداکثر آن است که به توصیه شما در مقاله «مذاکره مستقیم» عمل نخواهیم کرد».
2. جنبش دانشجویی کشور درست است که پیش از سال 32 به همت بزرگان در عرصه سیاست حضورداشته است، اما حضور جدی و پردامنه خود را پس از شهادت و قربانی شدن مصطفی بزرگنیا، احمد قندچی و مهدی شریعترضوی (سه دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران) در پیش پای ریچارد نیکسون معاون وقت رئیسجمهور آمریکا آغاز کرده است. در حقیقت نقطه عطف جنبش دانشجویی با ضدیت با آمریکا، امپریالیسم و سازشکاری با استکبار پیوند عمیق دارد.
3. بهجز سالهای دو دهه نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بهتدریج هم صبغه ضدآمریکایی بودن از جنبش دانشجویی کشور کم و کمتر شد و هم در پی آن، روز دانشجو و 16 آذر به این آفت دچار شد، تا جایی که در سالهای دهه سوم به بعد نه تنها نامی از آمریکا در این روز برده نمیشد، بلکه دانشجویانی که در 16 آذر به بُعد ضدامپریالیستی بودن جنبش اسلامی دانشجویی تأکید میکردند، مورد تمسخر و استهزای همان کسانی قرار میگرفتند که چند سال پیشتر علیه مقاله مذاکره مستقیم آقای مهاجرانی به خیابانها ریخته بودند!
4. یک تفاوت دیگر جنبش دانشجویی پیش و پس از انقلاب اسلامی به جلودار بودن یا وابسته بودن آنان به جریانات سیاسی است. دانشجویان و حرکتهای اسلامی و حتی غیراسلامی دانشجویی پیش از انقلاب، نه تنها به احزاب و جریانات سیاسی مختلف وابسته نبودند، بلکه این احزاب و سازمانهای سیاسی بودند که تلاش میکردند از حرکتهای دانشجویی پیروی کنند. در حقیقت دانشجویان سیاسی جلودار همه حرکتهای مختلفی بودند که در تهران و تبریز و شهرهای دیگر راه میانداختند و سیاسیون را به دنبال خود به حرکت وامیداشتند. این وضعیت (استقلال و جلوداری توأمان) در یکی دو دهه نخست انقلاب نیز همچنان حفظ شده بود، اما متأسفانه بهتدریج جنبش دانشجویی و سران آن به دنبالهرو احزاب و جریانات گوناگون تبدیل شدند و پایشان به اتاقهای فکر مجاهدین انقلاب و حزب مشارکت و حزب کارگزاران سازندگی و... باز شد و با وعدههای عملیِ گرفتن مسئولیتهای مختلف در دولتهای سازندگی و اصلاحات و قرار گرفتن نامهایشان در لیستهای انتخاباتی شوراهای شهر و مجلس شورای اسلامی و مدیرکلی و معاونت ادارات و وزارتخانهها، این جنبش را از نفس انداختند. این اتفاق تنها به دانشجویان اصلاحطلب منحصر نبود، بلکه بعضاً دانشجویان انقلابی هم به این آفت دچار شدند و بهجای آنکه با آزادگی و استقلال نظر به خطدهی فکری و ریلگذاری عملی برای احزاب و سازمانها بپردازند، دنبالهرو و بلهقربانگوی آنان شدند و خاصیت جلوداری و تأثیرگذاری خود را بر عرصه سیاسی کشور از دست دادند.
5. امروز 16 آذر است و باز هم مثل سالهای اخیر جنبش اسلامی دانشجویی کشورمان حال و روز خوبی ندارد. این را حتی اگر از قول شخصیتهای برجسته و خوشسابقه کشور هم نشنویم، مشاهدات و در حقیقت ندیدن تحرکات سیاسی و اجتماعی آنان همین را نشان میدهد. یادمان باشد که رهبر عزیز انقلاب بارها تأکید کردهاند: دانشجویان حتماً باید در سیاست دخالت کنند، حتی اگر اشتباه کنند!
نظر شما