تحولات لبنان و فلسطین

کتاب «نظریه اسلامی عدالت اجتماعی» به همت هسته عدالت‌پژوهی مرکز رشد دانشگاه امام‌صادق(ع) با ابتنا بر آرای 6 متفکر اندیشمند حوزه عدالت اجتماعی توسط انتشارات دانشگاه امام صادق(ع) منتشر شده است.

نمی‌توان فارغ از بحث توحید از عدالت سخن گفت

این اثر مبتنی بر تبیین و تقریر روشمند اندیشه 6 متفکر دینی معاصر یعنی امام خمینی(ره)، مرحوم علامه طباطبایی، شهید بهشتی، شهید صدر، شهید مطهری و آیت‌الله خامنه‌ای درباره عدالت اجتماعی است که پس از بررسی آن‌ها توسط مؤلفان کتاب حاضر، به استخراج نظریه عدالت اجتماعی از خلال آن‌ها پرداخته شده است. به بهانه انتشار این کتاب با دکتر محمد صادق تراب زاده جهرمی، دانش‌آموخته دکترای مدیریت دولتی و سیاست‌گذاری عمومی دانشگاه امام صادق(ع) و سرپرست تیم پژوهشی این کتاب، گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

جناب تراب‌زاده! وجه ممیز «نظریه اسلامی عدالت اجتماعی» با نظریه‌های عدالت اجتماعی موجود چیست؟ چه چیزی سبب شد این جمع به این سمت برود که این 6 متفکر دینی را بخواهد یکجا در قالب یک نظریه بگنجاند؟ آیا اساساً این‌ها ویژگی‌های مشترک شبکه‌ای با یکدیگر داشتند یا صرفاً برداشتی از نظریات این افراد شده است؟

تا اینجا باید به دو پرسش پاسخ دهم. در مورد وجه ممیز این کار با کارهای رایج باید اشاره کنم که ادبیات این کار با ادبیات موجودی که در مورد عدالت در فضای دنیا مطرح است، متفاوت است. نظریه‌های رایج در دنیا، به‌خصوص نظریه‌های معاصری که داریم، از عقبه هستی‌شناسی خودشان فاصله می‌گیرند و زیاد به این مبانی توجه نمی‌کنند. تصور کنید فردی مثل رالز از یک وضع نخستینی که فرض می‌گیرد، شروع به بحث می‌کند. یکی از وجوه تمایز این نظریه با نظریه‌های موجود عدالت این است که ما اساساً right base  و حق‌محور بحث می‌کنیم. ما در این نظریه بحث عدالت را در نسبت با عالم هستی مطرح می‌کنیم. نظریه اسلامی عدالت اجتماعی غایت‌مدار، حق‌محور و مبتنی بر پذیرش حقانیت است. چالش جدی در حوزه مطالعات اسلامی این است که در دستگاه نظریه‌ورزی مطالعات رایج، از توجه به موضوع عدالت غفلت می‌شود یعنی معمولاً در پژوهش‌ها می‌بینیم بیشتر سراغ معیارها و شاخصه‌ها رفته‌اند ولی بحث نشده آن موضوع اصلی که عدالت اجتماعی برایش آمده، چیست؟

ما در این کار نخست تلاش کردیم موضوع را مشخص کنیم و قائل به این هستیم که باید از اینجا شروع کرد تا بعداً بتوانیم به معیارها و شاخصه ها نیز پاسخ بدهیم.

موضوع عدالت اجتماعی چیست؟

موضوع عدالت اجتماعی نخست نظام‌سازی اجتماعی است؛ یعنی جامعه خودتان را چگونه و با چه مؤلفه‌ها و ارکانی شکل می‌دهید و این شکل دادن چگونه است؟ در مکاتب دینی و غیردینی نیز سعی می‌کنند به این پرسش جواب دهند اما در مطالعات اسلامی از این وجه غفلت شده است.

اما در مورد پرسش دوم شما، قاعدتاً هیچ دو نفری را نمی‌توان پیدا کرد که در تمام مختصات فکری بتوانند مشترک و مساوی باشند، اما قائل به این هستیم که می‌شود بین این متفکران که مورد بررسی قرار گرفته‌اند، وجه جمعی یافت و سعی کردیم این وجه جمع را ارائه دهیم. چرا می‌توان وجه جمع یافت؟ اول به دلیل معاصرت این متفکران، دوم صبغه اجتماعی آن‌ها و دست آخر پایگاه فکری و فلسفی که این متفکران در مبانی‌شان از آنجا برخاسته‌اند. یعنی با اینکه این افراد در اصالت فرد و جامعه با هم اختلاف نظر دارند اما نکته این است که همه آن‌ها برای این انسان، حیثیت اجتماعی قائل هستند و هیچ کدام این را نفی نمی‌کنند. مضاف بر این، به دلیل درگیری با پدیده انقلاب اسلامی، وجه بازاندیشی آن‌ها برای نظام‌سازی اجتماعی هم یک نقطه مشترک دیگر است. همه فقیه و متفکر نیز هستند و از این حیث نیز قابل جمع‌اند. ما تلاش کردیم ببینیم آیا بر اساس آن مشترکات –تأکید می‌کنم بر اساس آن مشترکات- می‌توانیم به یک نسخه واحد برسیم یا خیر؟ نسخه‌ای نیز که به آن رسیدیم، نسخه‌ای نیست که بگوییم اندیشه این 6 متفکر را روی هم گذاشته‌ایم و همه یک حرف واحد می‌زنند. ما تلاش کردیم یک روش فراتحلیلی استفاده کنیم که نوع فراتحلیلش یک سنتز و مفهوم‌پردازی جدید است.

تلاش کردیم بر اساس اندیشه آن‌ها، شروع به مفهوم‌پردازی جدید کنیم که ممکن است این مفهوم‌پردازی عیناً در خود آن اندیشه‌ها وجود نداشته باشد اما ساخت مفهومی جدیدی را ارائه دادیم که مدعی هستیم با آن‌ها سازگار است.

کمی روی موضوع «موضوع عدالت اجتماعی چیست؟» تأمل کنیم. به نظر می‌رسد شما از هستی‌شناسی عدالت عبور کردید و درباره کارکردهایش صحبت می‌کنید؛ یعنی بر متدولوژی عدالت تمرکز کرده‌اید؟

نه، این‌گونه نبوده است. اتفاقاً در فصل آخر تلاش کرده‌ایم یک بار کلاً این مسیر را از آغاز طی کنیم. تلاش ما این بوده که بگوییم نمی‌توان از عدالت فارغ از بحث توحید و توجه به عوالم انسانی و وجود، حرف زد. به همین دلیل است وقتی می‌گوییم عدالت یعنی استقامت بر صراط مستقیم، اینجا عدالت، در متن خود توحید تعریف می‌شود. بله به اجمال صحبت شده ولی عبوری اتفاق نیفتاده است؛ اتفاقاً به مخاطب توجه می‌دهیم که شما فارغ از مسئله توحید، هستی و حقیقت انسان، اساساً نمی‌توانید درباره عدالت صحبت کنید. عدالت یک ماقبل و یک مابعد دارد.

نقطه اصلی بحث این است که وقتی می‌گوییم عدالت یعنی استقامت بر صراط مستقیم، آنگاه عدالت اجتماعی چه معنایی پیدا می‌کند؟ عدالت اجتماعی یعنی رفتار و ظهور خارجی حیات اجتماعی انسان به توازن و تعادل و قوام‌یافتگی جامعه انسانی منجر می‌شود. بعد بحث کردیم که ارکان این قوام‌یافتگی چه هست و چگونه می‌تواند به قوام‌یافتگی منجر شود و چگونه عملاً عدالت هم هدف و هم مسیر می‌شود.

موضوعی که در حوزه عدالت اجتماعی وجود دارد، این است که حوزه‌های مختلف علوم انسانی در آن دخیل است. مسئله‌ای که امروزه در مسائل عدالت و عدالت‌پژوهی کمرنگ دیده می‌شود، توجه به پیوست‌های علوم انسانی در حوزه‌های مختلف از جمله جامعه ‌شناسی، روان‌شناسی و... است .

اساساً علوم انسانی موجود هم ناظر بر کارکرد هست.

در این پژوهش چقدر از ادبیات علوم انسانی در تبیـیـن عـدالت استفاده کرده‌اید؟

هر نظریه عدالتی که بخواهد تقریر شود، باید چند مؤلفه را همزمان پوشش دهد. نظریه عدالت نمی‌تواند به‌طورمستقل مثل سندنویسی‌هایی که رسم شده است، بیاید و یک بخش هستی‌شناسی داشته باشد و بعد شما هیچ پیوندی بین این هستی و آن انسان و آن لایه جامعه‌سازی و روان‌شناختی نداشته باشید. تلاش این بود این دغدغه را بازتاب دهیم، نه به این معنی که فقط می‌خواهیم این کار را انجام دهیم بلکه چون اندیشه اسلامی چنین توجهی به موضوع دارد.

همیشه گفته شده عدالت در متن توحید و توحید در متن عدالت است و این دو از همدیگر جدا نیستند؛ این چطور اتفاق می‌افتد؟

در همین تقریر از مراتب مختلفی شروع می‌کنیم. مثال می‌زنم، در مقام اسمای الهی نوعی از تعادل و توازن بین اسما را داریم و این تعادل و توازن می‌آید و در مقام خلقیات انسان، نوعی از تعادل و توازن را دوباره بازتاب داده و این مرتبه خلقیات دوباره خودش را در مرتبه ظهورات خارجی و رفتار انسان نشان می‌دهد. این مسیر برعکسش نیز در مورد انسان هست که در واقع ظهورات و رفتارهای انسانی که همه ماهیت اجتماعی دارند، این‌ها دوباره بر خلقیات تأثیر دارند و ساخت خلقیات و در مرتبه بعد عقاید را شکل می‌دهند. همواره بین مراتب وجودی انسان، رفت و برگشت وجود دارد. بر همین مبنا هم این‌گونه نیست که عدالت فقط با افراد عادل امکان تحقق داشته باشد! همان‌طور که خلقیات روی رفتار و ظهورات خارجی تأثیر دارد و انسان عادل برای تحقق عدالت اجتماعی لازم است، برعکسش هم وجود دارد، یعنی ساختارسازی‌های اجتماعی برای شکل‌گیری رفتارها و به تبع آن، ساخت خلقیات اجتماعی لازم است. نکته این است که همان مدل تعادلی که بین اسما در مرتبه خلقیات وجود دارد باید در مرتبه رفتارها و ظهورهای اجتماعی و ساختارسازی‌های اجتماعی هم حضور داشته باشد. این چطور اتفاق می‌افتد؟ آنجا اتفاقاً به نظر می‌رسد مدلی که عرضه کردیم به نحوی تلاش دارد همان تعادل را بازتولید کند. آن تعادل، تعادلی بین سه رکن ثروت، قدرت و پیوندهای اجتماعی است. آنجا مهم‌ترین نکته این است که بتوانیم محیط و نظام اجتماعی‌ای را برای انسان فراهم کنیم که همواره در تعادلی بین این سه و به نحوی پشتیبان یکدیگر باشند. در این تقریر تلاش شده هم حیثیت توحیدی عدالت و هم وجه توجه به لایه‌های وجودی انسان و هم توجه به واقعیت‌های زندگی اجتماعی را با هم ببینیم .

بنابراین این نظریه نیز حرفش این است که ما برای تمامی جوامع، متناسب با مختصات و مقتضیات و متناسب با نوع پیوندهای اجتماعی و سیاسی خودشان می‌توانیم امکان هدایت و امکان برقراری عدالت اجتماعی برای رسیدن به توحید را فراهم کنیم. نکته اینجاست به تناسبی که حاکمیتِ نسخه حقیقی عدالت اجتماعی فراهم شود و جامعه حاکمیت آن نسخه را بپذیرد، امکان تغییر برای رسیدن به آن عدالت اجتماعی حقیقی فراهم می‌شود. این طور نیز نیست که بگوییم این نسخه تنها برای ایران جواب می‌دهد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.