کتاب در واقع بیوگرافی ایدهای است که در آن مأموران مخفی در رسانهها جاسوسی کرده و آزادی بیان و آزادی رسانهها را نقض میکنند. این کتاب که با عنوان «خبرچینها: چگونه سیا بهترین نویسندگان جهان را فریب داد» با ترجمه پرناز طالبی در ایران منتشر شده است، نوشته جوئل ویتنی، بنیانگذار و دبیر گرنیکا، مجله هنر و سیاست است. این کتاب درباره نفوذ سازمان سیا بر نویسندگان و روزنامهنگاران بزرگ و پرمخاطب دنیاست.
اینکه چطور با پروپاگاندا مسیر را به سمت موردنظر خود هدایت میکردند. کتاب به دورانی میپردازد که در آن مجلهها به شیوهای بسیار ظریف و نامحسوس و اغلب با تغییر سوژه به نفع نتایج غربی و آمریکایی، با سیا همکاری میکردند. ما در یک مصاحبه مکتوب با جوئل ویتنی ناظر بر ایده کتابش گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
به عنوان نخستین پرسش و مقدمهای برای ورود به بحث، انگیزه شما از نوشتن این کتاب چه بود و چه هدفی را با این کار دنبال میکردید؟
من به داستانهایی که اصطلاحاً از خاطرها پاک شدهاند، علاقه دارم. داستان «کنگره آزادی فرهنگی» و مجله ادبی آن از آن جمله است که آمریکاییهای کمی نیز از آن اطلاع دارند. البته از آنجایی که شبیه این ماجرا در بسیاری از نقاط دیگر جهان نیز اتفاق افتاده، میشود آن را داستانی برای تمام جهان نیز تلقی کرد. ماجرای عملیاتهای اطلاعاتی که به صورت مخفیانه شکل میگیرند؛ روایت داستانهایی که دولتها همچون یک برند تجاری آن را دامن میزنند. مشخص است از آنجایی که رسانه کارش بیان حقیقت و برملا کردن واقعیت است نمیتواند با چنین اهدافی سازگاری داشته باشد. این کتاب در واقع هشدار برای جهانی است که در آن، رسانهها به عنوان سلاح استفاده میشوند. جایی که حقیقت ذیل عناوینی چون «امنیت ملی» ذبح میشود.
حالا شاید برای مخاطب ایرانی جالب باشد که شما چطور متوجه این قضیه شدید که رهبر ایران در سخنرانی رسمی خود به کتاب شما اشاره کرده است.
من از این قضیه بیاطلاع بودم تا اینکه کسی من را زیر یک پست که رهبر ایران در آن کتاب مرا معرفی کرده بود تگ کرد. آنجا بود که متوجه این قضیه شدم و بعد هم شاید دیده باشید آن پست را در اینستاگرام استوری کردم و گفتم رهبر ایران ذائقه خوبی در کتاب شناسی دارد.
شما گفتید یکی از اهدافتان از نوشتن این کتاب صحبت کردن از قضیهای است که آمریکاییهای کمتری از آن اطلاع دارند. با این تفسیر مخاطب این کتاب چه کسی است؟ اصلاً مطالعه این کتاب چه اهمیتی میتواند برای رهبران فکری جهان داشته باشد؟
این کتاب برای مخاطب آمریکایی نوشته شده اما علیالقاعده این قبیل تجربیات بسیار آموزنده است و میتواند برای رهبران فکری کشورهایی چون ایران همانطور که مجله «the new republic» عنوان میکند یک «اعلام خطر جدی» تلقی شود. ایالات متحده آمریکا قلدر است و بخشی از این قلدریاش را با رسانههایش رقم میزند. به همین واسطه در دوران جنگ سرد، رسانههای آمریکایی به حد بسیار زیادی مورد نفوذ واقع شدند که نقطه تمرکز و توجه کتاب نیز همین است. این نفوذ، استقلال رسانه را تضعیف کرد. حتی رسانههای مستقل نیز نه فقط تحت سلطه علاقهمندیهای دولت در حوزه سیاست خارجیاند بلکه شرکتهایی هستند که در حال تملک یا کنترل بیشتر رسانههای آمریکایی هستند که فیسبوک کم اهمیتترین آنهاست.
همانطور که در خصوص پوشش رسانهای ایالات متحده از کودتا در ایران یا گواتمالا دیدیم، این «حقیقت» است که اغلب قربانی میشود. در روند جستوجوی حقیقت مضاف بر اینها میتوان گروههای محافظهکاری را نیز در نظر گرفت که چون درک درستی از حقیقت ندارند میتوانند به روند حقیقتیابی ضربه بزنند.
یکی از درسهای کتاب این یادآوری تاریخی است که هیچ ضرورتی که منشأ بیرونی نیز داشته باشد توجیهکننده این نیست که رهبران نسخهای مجمل از دموکراسی را در پیش گیرند مثل آنچه در دوران کودتای سیا در ایران اتفاق افتاد. آزادی بیان و آزادی مطبوعات و انتخابات عادلانه همچون خونی است در رگهای مجموع مردم که ما از آن به یک «ملت» تعبیر میکنیم.
همانطور که میدانید ایران تحت شدیدترین تحریمها قرار دارد. رهبر ایران نیز اعتقاد دارند این تحریمها به شرطی بیاثر میشود که مردم تحلیل درستی از وقایع پیدا کنند و کتاب شما را نیز به همین دلیل مثال میزنند. نظر شما درباره این موضوع چیست؟
سیستم دو حزبی در ایالات متحده دموکراسیای ایجاد کرده که با استانداردها فاصله دارد. در چنین فضایی نیز اغلب تندروهای آمریکایی(معمولاً از حزب جمهوریخواه) زمین بازی سیاسی را با بهرهای که از کشمکشهای سودجویانه با جریانهای تندرو در دیگر کشورها میبرند در دست میگیرند. وقتی این کشمکشها منجر به تحریم میشود نه تنها ناعادلانه است که حتی به نظر من این میتواند غیراخلاقی و جنایتکارانه باشد. من بابت این تحریمها احساس شرمساری میکنم به خصوص به این دلیل که در دوران همهگیری کرونا همچنان پابرجاست.
به معنای رایج من آدمی مذهبی نیستم ولی برای اینکه جهان ما باید به سمت صلح حرکت کنند، دعا میکنم.
با توسعه فضای مجازی و شبکههای اجتماعی به نظر شما روند فریب نویسندگان توسط سیا چطور پیش خواهد رفت؟ آیا ما شاهد بهروزرسانیهایی در الگوها و ایدههای این سازمان هستیم؟
من مطمئن نیستم ولی اجمالاً اکانتهای ناشناسی در رسانههای مجازی هستند و گزارشهایی وجود دارد که اصلاً مشخص نیست متعلق به چه کسی است. از طرفی نیز هالیوود به عوامل سیا یا نیروی نظامی آمریکا به جای ارائه چهرهای واقعی و اطلاعات دقیق، جلوهای قهرمانانه میبخشد. تلویزیون نیز با تمرکز روی موضوع جهانی خطرناک درصدد راهی برای توجیه آن چیزی است که مجتمعهای صنعتی نظامی فاسد درگیر آن هستند. حرفها و کارهای عبث و بیهوده به دنبال همدیگر.
من چند سال پیش نگاهم را معطوف به همین قضیه کردم و نشان دادم چگونه چند سال پیش بازوی تبلیغاتی اتحاد رسانههای نظامی، ویدئوهای فیک و دروغی را تولید میکرد تا از جنگ در عراق حمایت کند. من تحلیل نزدیکی را انجام ندادهام ولی میتوانم استدلال کنم فاکس نیوز حداقل در میان بدترینها بود.
مسئلهای که وجود دارد این است که چطور میتوان مانع برنامههایی اینچنینی در سازمان سیا شد؟ در آمریکا برای این قضیه چه حرکتهایی صورت گرفته است؟
اگر کنگره، اصلاحات Church Committee در دهه ۱۹۷۰ را اجرا کند، هر چند این روندی طولانی خواهد بود پس از آن مسئله اصلاحات رسانه وجود دارد.
برنی سندرز ایدههای خوبی در این باره در مبارزات انتخاباتی سال ۲۰۲۰ داشت.
ایده خوبی از افرادی چون الیزابت وارن و زفیر تیکوت که فیسبوک، گوگل و شرکتهای انحصاری که به تنوع و سلامت صدای رسانهها آسیب میرسانند را تفکیک خواهد کرد.
به نظرتان اتفاقات اخیر آمریکا چطور تصویر هژمونیک آمریکا را دستخوش تغییر کرد؟
نژادپرستی شر است و به طور یکسان در سیاست خارجی و داخلی ما اعمال میشود. این مسئله آمریکاییهایی مثل من را سرشار از ناامیدی میکند. شعار و روحیه «Make America Great Again » نیز البته سیاستهای خارجی وحشتناک ما را فراموش کرده است. با اینکه ایالات متحده در هنگام تأسیس برای بومیان آمریکایی یا در طول تاریخ خود برای سیاهان هرگز دموکراتیک نبود ما باید با گفتن حقیقت در مورد جنایات خود، مسئولیت گذشته را مانند سایر کشورها بر عهده بگیریم.
عدهای معتقدند دوران پساآمریکا شروع شده است؛ نظر شما چیست؟
اگر منظور رهبری آمریکا و مداخلات سیاسی خارجی و جنگ باشد، امیدوارم دوران پس از آمریکا شروع شده باشد ولی اگر به معنای روحیه واقعی همکاری و تلاش برای پایان دادن به تغییرات آب و هوایی باشد، من دوست دارم آمریکاییها نیز سعی کنند بخشی از راه حل باشند و با دیگر ملتها با برابری رفتار کنند.
به نظر شما بهواسطه این اتفاقات، نگاه آمریکاییها بیشتر به سمت داخل نخواهد چرخید؟
به نظرم اولویتهای ما کج و معوج است. ما به اولویتهای ملی جدیدی نیاز داریم که امیدوارم آن را جستوجو و پیدا کنیم. صلح، کاهش تسلیحات و تغییرات آب و هوایی میتواند فرصت خوبی برای یک بازسازی مهم به حساب آید.
نظر شما