به تعبیری، اندیشمندان علوم انسانی ضمن جدی گرفتن این پدیده، برای درک بزرگترین انقلاب متأخر قرن حتی به ایران سفر میکنند که نمونه تاریخی و برجسته آن میشل فوکو است. طبیعی است این مشاهدات بر دیدگاههای این اشخاص و نظریاتشان نیز تأثیر گذاشته است. ما در گفتوگو با حجتالاسلام دکتر عبدالحسین خسروپناه، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تلاش کردهایم درباره تحولاتی که انقلاب در عرصه علوم انسانی رقم زده گفتوگو کنیم که در ادامه میخوانید.
در بحث علوم انسانی اسلامی آیا میتوان قائل به ضمیمه کردن علوم انسانی مدرن بود؟
در مواجهه با هر مقولهای بهویژه علم نباید نگاه افراطی و تفریطی داشت. هر نگاهی داشته باشیم چه در تأیید و چه در رد باید پشتوانهاش منطق و استدلال باشد. انقلاب اسلامی هم یک پدیده اجتماعی بسیار مهم بود که نه تنها بر ایران که بر دنیا تأثیر گذاشت؛ آنچنان که موقعیت آمریکا و شوروی سابق بهعنوان یک ابرقدرت تغییر کرد. همچنین جمهوری اسلامی ایران تحول جدی در جهان اسلام رقم زد. مثلاً حرکتهای اهل سنت را تبدیل به جنبشهای جدی اجتماعی در دنیا کرد. به علاوه بسیاری از حرکتهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین متأثر از انقلاب اسلامی یک خط مشی دیگری پیدا کردند.
تمام این حوادث فکتهایی هستند که نیاز به توصیف و نظریهپردازی دارند. توصیف و نظریهپردازی درباره این سازوکارها و واقعیتهای عینی اجتماعی و انسانی میشود نظریه علوم انسانی و بدین شکل میتوان بسیاری از حوادث را با رویکرد نظریهپردازی ذیل پارادایم انقلاب اسلامی، تحلیل و تعریف کرد. بسیاری از غربیها هم در خصوص انقلاب اسلامی اینگونه عمل کردند. نخستین کسی که در مورد انقلاب اسلامی نظریه داد خانم نیکی کدی بود، بعد آقای فوکو و سپس هم خانم اسکاچ پل؛ یعنی خود غربیها بیشتر از ما متوجه شدند انقلاب اسلامی ایران ابژهای است که با بررسیهای متعدد توسط سوژهها میتوان نظریههای متعددی ایجاد کرد.
انقلاب اسلامی چه ظرفیتهایی را در ارتقای سطح علوم انسانی اسلامی فعال کرد؟
پس از پیروزی انقلاب اسلامی دغدغه علوم انسانی اسلامی سبب شد انقلاب فرهنگی شکل بگیرد و ستاد انقلاب فرهنگی گروههایی از استادان حوزه و دانشگاه با محوریت آیتالله مصباح تشکیل داد. ایشان جزو مؤسسان علوم انسانی اسلامی است که پس از مؤسسه «در راه حق» با تأسیس بنیاد باقرالعلوم و سپس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی توانست تحولی در علوم انسانی اسلامی ایجاد کند. فقط انتشارات «سمت» حدود ۳ هزار جلد کتاب در حوزه علوم انسانی منتشر کرده که بخش قابل توجهی مربوط به علوم انسانی اسلامی است، این علوم توسط نظریهپردازهایی تولید شدند که در این مراکز تربیت شده بودند. هیئت حمایت از کرسیهای مناظره نقد و نظریه هم تنها در این هشت سال اخیر حدود
۳هزار و۵۰۰ کرسی علمی ترویجی و صدها کرسی نظریهپردازی برگزار کرد که البته ما حدود ۵۰ نظریه ثبت شده داریم؛ اینها تحولاتی است که به برکت انقلاب اسلامی شکل گرفت.
چرا علوم انسانی در ایران، انقلاب اسلامی و حوادث و تجارب آن نظیر جهاد سازندگی، نهضت سوادآموزی، سپاه پاسداران و بسیج مردمی و... را جدی نگرفت تا از این طریق نظریههای مبتنی بر تجربه و بوم ما تولید کنند؟
حرکتهای جهادی که در انقلاب اسلامی ایجاد شد، مانند جهاد سازندگی، نهضت سوادآموزی، سپاه پاسداران و بسیج و همین الان نظیر حرکتهای جهادی که به مناطق محروم میروند یا کمک به بیماران کرونایی میکنند اصلاً این پدیدهای که در ایران رخ داد در هیچ کجای دنیا دیده نمیشود. وضعیت اروپا و آمریکا را دیدید که ریختند در فروشگاهها چه کردند، در صورتی که طبق تأکید رهبری مبنی بر رزمایش همدلی، کمکهای سپاه و بسیج ۳ میلیون بسته، ستاد فرمان اجرایی امام ۱.۵ میلیون بسته و بنیاد مستضعفان ۷۵۰ هزار بسته مواد غذایی را در میان نیازمندان توزیع کردند. این در حالی است که فقط مردم و حرکتهای جهادی مردمی ۲۵ میلیون بسته که به لحاظ محتوایی کمتر از بستههای پیش گفته نبود توزیع کردند. هنگام کرونا صدها نفر گوشی و تبلت برای محرومان خریدند تا دانشآموزان بتوانند بحثهای آموزشی را طی کنند و عقب نمانند. این اتفاقها باید با روشهای تحقیقی مطالعه و بررسی و تبدیل به نظریه شوند، در قالب نظریه تعمیم پیدا کنند و به دنیا عرضه شوند. متأسفانه این کار صورت نمیگیرد چون عملاً آنچه بهعنوان علوم انسانی در دانشگاه تدریس میشود همان نظریات دیگران است و حاضر نیستند در بررسی این حوادث و پدیدههای مبارک و حتی پدیدههایی که ناهنجاریاند به کشف نظریه جدید بپردازند. تا زمانی که اساتید علوم انسانی جسارت اندیشیدن و نقد نظریات و قدرت نظریهپردازی پیدا نکنند نمیتوانند تأثیرگذار باشند.
از خدمت انقلاب اسلامی به علوم انسانی گفتیم، از فرصتهایی نیز که بهطورمتقابل این علوم پیش پای انقلاب میگذارد هم اگر نکتهای دارید بفرمایید.
علوم اجتماعی موجود هیچ فرصتی برای انقلاب اسلامی ایجاد نمیکند و بیشتر تهدید برای انقلاب است تا فرصت؛ چون مبتنی بر پارادایمهای خاصی است، از جای دیگری آمده و ناظر به نیازهای جامعه نیست و جامه را با صدها چالش روبهرو میکند. مثلاً در بحث جمعیت، نظریهای درباره جمعیت داده شده و ممکن است در خاستگاهی که تکوین یافته جواب هم بدهد، اما اگر عیناً همان نظریه در پژوهشگاه جمعیت ما با همان مبنا پیش رود چه مصیبتی برای جامعه بهوجود میآورد. بنابراین باید تحولی در علوم انسانی و اجتماعی ناظر به نیازهای انقلاب اسلامی ایجاد شود. حتی پروپوزالهایی که دانشجو برای پایاننامه پر میکند باید تغییر کند و ناظر بر پارادایم حکمی اجتهادی طراحی شود. من نمیگویم بقیه پارادایمها نباید بررسی شوند قطعاً باید مورد بررسی قرار گیرند. این پارادایم حکمی اجتهادی را که پیشنهاد دادم دقیقاً با استفاده از ظرفیتهای مثبتی است که از پارادایمهای غربی بوده و از آنها استفاده کردیم و بهره بردیم، چرا که نمیشود از صفر شروع کنیم. از این علوم هم میتوان استفاده کرد چرا که من معتقد به تولید هستم. در تولید، حتماً باید ظرفیتهای گذشته را استفاده کنیم، تولید معرفت و کشف معرفتهای جدید به نوعی تکامل ظرفیتهای پیشین است. وقتی مباحثمان را روشمند و مدلل ارائه کنیم حتماً دانشگاههای دنیا میپذیرند و استقبال میکنند. همانطور که عرض کردم تولید نظریه، تکامل نظریات گذشته است؛ روی نظریات بومی ما کار میکنند و به آنها تکامل میبخشند.
نظر شما