این مطلب را اعضای کانون خادمیاری شهرستان بهار استان همدان با ۱۶ کانون تخصصی از جمله کانون زیارتاولیها در این چند سال، به خوبی درک کردهاند و با چشم دیدهاند که اگر دلی به سمت امام رضا(ع) روانه شد، خود امام اسباب زیارت را فراهم میکند. بیخود نیست که میگویند: «دلت که برود، خودت هم میروی!».
گر ما خطا کنیم، عطای تو بی حد است
عبدالله رجبی، مسئول کانون خادمیاری شهرستان بهار استان همدان، از زیارتاولیها روایتهای خواندنی بسیاری دارد. «روزی یکی از خیران کانون با من تماس گرفت و گفت: اگر هزینه زیارت زن و شوهری را که تا به حال به مشهد مشرف نشدند و از نظر مالی ضعیف هستند را پرداخت کنم آنها را میبرید؟ آن لحظه کاروان اعزامی ما پر شده بود و در پاسخ گفتم: این سفر که کاروان تکمیل است، شما هزینه را پرداخت کنید، اگر کنسلی داشتیم که قسمت این دوستان است و میبریم وگرنه در سفر بعد با اولویت به زیارت خواهند رفت. چیزی نگذشت که سفر دو نفر در کاروان کنسل شد و این دو عزیز جایگزین شدند. زن و شوهر در مشهد همراه ما به زیارت میآمدند و مرد در هر زیارت مدام میگفت: امام رضا(ع) غلط کردم.
کنجکاو شدیم و علت را از خود مرد جویا شدیم. مرد تعریف کرد: شب میلاد امامرضا(ع) تصاویر حرم از تلویزیون پخش میشد که همسرم گفت: مرد! این همه سال گذشته و تو یک شب ولادت امام رضا(ع) من را مشهد به زیارت نبردی. وضع مالی من خوب نبود و برای پوشش گذاشتن روی این قضیه گفتم: ساکت شو زن، امام رضا(ع) مگر تولد ما آمده که ما تولدش برویم؟ آن شب گذشت. تا اینکه در شبی دیگر امام به خوابم آمد و گفت: دیدی من تولد تو آمدم... از خواب بیدار شدم و گفتم: امام رضا(ع) غلط کردم، حالا من یک حرفی زدم. شما ببخشید و استغفار کردم. چیزی نگذشت که دعوتنامه زیارت امام رضا(ع) برایمان آمد و ما راهی سفر شدیم. حالا من چیزی جز خجالت محضر امام ندارم. هر چند میدانم این لطف ایشان است که شامل حال ما شده».
امام بطلبد، ما چه کارهایم؟
لیلی یمین اسماعیلی، مسئول کانون زیارت اولیهایِ بهار میگوید: «چند سال پیش، بعد از ماه رمضان قرار بود نخستین کاروان زیارت اولیها را به مشهد ببریم. در فهرست نفرات، اسامی مادری با سه فرزندش بود. با توجه به محدودیتها و قوانین برای شرایط زیارت اولیها من این مادر و سه فرزندش را کنار گذاشتم. حتی یکی از همکاران هم پیگیری کرد و من با بیان دلایل، علت را توضیح دادم. خود خانم هم حضوری با کلی اشک و التماس از من درخواست سفر به مشهد و زیارت را داشت. من باز علتها و محدودیتها را گفتم و قول دادم اگر شرایط فراهم شد در سفرهای بعدی حتماً برای زیارت به مشهد بروند.
اسامی، دیگر در خاطرم نماند. گذشت تا روزی که قرار بود اسامی را ارسال کنیم. من در فهرست نفرات دیدم دو تا اسم خط خورده و دو تا اسم دیگر جایگزین شده است. فرصت بررسی نداشتم. اسامی ارسال شد تا روز حرکت کاروان. در کمال تعجب دیدم همان خانم که پیشتر اسمش را خط زده بودم با یک کودک در کاروان ما هستند. وقتی پرسیدم چطور شد راهی سفر شدی به دخترش مرضیه اشاره کرد. دخترش بسیار زیبا بود اما تا زمانی که صحبت نمیکرد کسی متوجه معلولیتش نمیشد. مادر مرضیه گفت: همسرم چند وقتی است به خاطر مسائل مالی زندان است. ماه رمضان، تلویزیون، افطاری صحن هدایت حرم امامرضا(ع) را نشان میداد. مرضیه با زبان بیزبانی به من گفت برویم اینجا. همان لحظه به جوادالائمه(ع) توسل کردم که من و مرضیه را بطلبد. میدانستم امام حاجت من را بیپاسخ نمیگذارد».
یمین اسماعیلی در ادامه میگوید: «هنوز با این خانواده ارتباط دارم. پس از آن سفر، پدر مرضیه از زندان آزاد شد و با کاری که برای خود دست و پا کرد توانست بدهیهایش را پرداخت کند و خود مرضیه شرایط خیلی بهتری دارد که مطمئناً از برکات آن سفر بوده است. من فهمیدم وقتی امام بطلبد هیچ مانعی نمیتواند جلو آن را بگیرد و هنوز نمیدانم چه کسی آن اسامی را در فهرست نوشت».
نظر شما