سالهایی که در کیهان بودم، صبحها وقت اضافی داشتم. معمولاً یک ساعتی را در کتابخانه میگذراندم. دستپختهای دهنمکی معمولاً روی میزها بود. مسئول کتابخانه هنوز جمعش نکرده بود، یکی میآمد و پهنش میکرد .
آن نشریات از منظر گرافیکی و نظم تیترها به هیچ صراط صفحهبندی حرفهای (لیات) پایبند نبود، اما چیزی بود که مثل بقیه نبود. تیترهای درشت و کلمات تند. بی جای معین ولی توی چشم. ستونها ثابت نبودند اما قابل ردیابی. یک پاراگراف بیپیام نبود. هیچ ستونی بیهوده پر نشده بود. از همه مطالب فریاد دادستانی و عدالت بیرون میزدند. نتیجه آن همه را دوری از سازش طبقاتی رقم میزد. همهاش اعتراض، همهاش افشاگری، همهاش به یک جایی گیر دادن... البته همهاش از درون و نه برای عملگی براندازان .
هر چه بود، بیمخاطب نبود. مخالف زیاد داشت ولی مخاطب هم کم نداشت. نفوذ میکرد میان طیفی از مخاطبان، مورد توجه نخبگان قرار میگرفت، اهالی جدی سیاست از کنارش به راحتی عبور نمیکردند تا سر از دادگاه درآورد.
تا رسید به سینما. تا اخراجیها شد نقل و نبات خانوادهها. دهنمکی در سینما پدیده شد. از مسیر ژورنالیسم غریزی به پهنه مخاطب تودهای سینما و زوم شده در هدف انتلکتوئلها، دست یافت.
دهنمکی همه چیز را به هم کوبید تا راه میان فیلمفارسی و به اصطلاح موج نوییها و هنرتجربهایها را پیدا و طی کند. پس از اخراجیها فرونشست ولی از پای ننشست.
دهنمکی حالا با یک سریال بلندپروازانه جنایی سیاسی سر بلند کرده است. بعد از مدار صفر درجه، سریال به دردبخور و قابل بحثی در تلویزیون ظهور نکرده است. در گونه سیاسی، گاندو و حالا دادستان.
آنهایی که من را از قدیم میشناسند،طبعاً با سلیقهام آشنایند.
منظورم چیست؟ اینکه دوربین دهنمکی پاشنه آشیل «دادِستان» است. چرخش دوربین روی بدن آدمها یعنی چه؟ اینکه برای چندمین بار پاهای زندانی را توی چشم مخاطب فرو کنیم دیگر چیست؟ دوربین دائم پشت چیزی میلرزد و نصفه نیمه صورت آدم روبهرو را قاب میگیرد و... دهنمکی سختترین دکوپاژ را تجربه کرده، فضاهای متنوع، ریتم، این اصلیترین مؤلفه سینما را درآورده، ولی دوربین روی دستش با لرزشهای فاجعه و قابهای درهم شکسته، آفت این بلندپروازی جدیدش شده است. نظر شما چیست؟
نظر شما