قدس آنلاین: بارها با این پرسش روبهرو شدهام که تفاوت نگاه یک شاعر مدرن و سنتی چیست؟ اصولاً شعر سنتی و نو چه تفاوتی دارند؟ در این یادداشت به انگیزه مروری بر یکی از سرودههای علی موسوی گرمارودی، شاعر نامدار معاصر و به مناسبت سالروز میلاد خجسته حضرت مولا(ع) سعی میکنم به این پرسش هم پاسخ دهم.ابتدا بگذارید از این پرسش شروع کنم که فرض کنید شما شاعری هستید که میخواهید از حضرت مولا علی(ع) در شعرتان ستایش کنید، چه خواهید گفت؟ از بزرگیها و شجاعتهای امام خواهید سرود، او را با بالاترین حد غلو شاعرانه ستایش خواهید کرد و باز هم در شعرتان اعتراف خواهید کرد که او آن قدر بزرگ و باشکوه است که نمیتوان وصفش کرد.
مثلاً این بیتها نمونه خوبی است که میتوان در وصف حضرت علی(ع) سرود و یا خواند:
راستی، آیا علی از جنس ماست؟
در شگفتم عمق این دریا کجاست
چون ز وی باید سخن آغاز کرد؟
چون توان این راز حق را باز کرد؟
عمق ما تا سطح خواهشهای دل
او فراتر از حدود آب و گِل
طول و عرض او چه دانی تا کجاست
آدمیزادی در ابعاد خداست
ما کجا آن خوب، آن زیبا کجا؟
او امیر عشق و ما عبد هوا
از کدامین رنج خود با چاه گفت
چاه، آن در کجای دل نهفت
آه، ای چاه، ای تو دمساز علی
ای دلت گنجینه راز علی...
شعر سنتی ما سرشار است از این گونه بیتها. در این شعرها شاعر معمولاً حضرت را مورد خطاب قرار میدهد و شجاعت، بزرگی و شکوه او را میستاید. ویژگی اصلی این گونه شعرها، توصیفی بودن است. البته شاعر برای توصیف از صور خیال مانند تشبیه، استعاره و... استفاده میکند اما ویژگی مهمی که در این شعرها وجود دارد این است که میان شاعر و سوژه همیشه فاصلهای هست و شاعر ضمن حفظ این فاصله سعی میکند، موضوع و مضمون شعر خود را برای مخاطب شرح دهد. حالا شاعر همان شعر سنتی، وقتی میخواهد شعری مدرن بسراید، چنین میگوید:
چنین است گویی:
که با جامی خالی،
بر ساحلی صخرهای،
پیش روی امواج
ایستادهام
واپاش ساحلکوب موجها
صخره زیر پایم را میشوید
و من هر بار
-که موجی در میرسد-
جام بر کف،
خم میشوم
به بوی سهمی
کز کاکل موج برگیرم
اما از آن پیش
موج در خود واشکسته است
و من،
عزمی دوباره را
چون پرچمی،
بر صخره واپس میایستم.
دگر باره چون موجی پیش میرسد
جام را چون داسی قوس میدهم
تا از سر خوشه آب
دستهای واچینم
اما، باز
جام خالیست
و دریا در موج
و فاصله،
به درازای یک دست.
و به دوری یک تاریخ!
شتک خیزاب امواج،
تنها
یک دو قطره
بر دیواره شفاف جام میچکاند
و عطارد، در جام من است.
*
نهجالبلاغه را میبندم.
در این شعر، علی موسوی گرمارودی دیگر دست از توصیف برداشته است. دیگر حضرت علی(ع) را با صفات برجسته و اغراق شاعرانه «توصیف نمیکند»؛ چرا که شاعر مدرن، دست از توصیف کردن برداشته است و سعی میکند شعر را «نشان بدهد» یعنی اینکه به جای ردیف کردن صفتهایی مانند شجاع، دانشمند، بزرگ و عالی مرتبه؛ بزرگ بودن، شجاع بودن، دانشمند بودن و... را به مخاطب خود نشان بدهد. کاری کند که مخاطب پس از خواندن شعر، با عمق وجود درک کند بزرگی یعنی چه. شاعر در اینجا به جای استفاده از مخزن معانی انبار شده در ذهن خود، از قدرت شاعرانهاش برای خلق فضایی عینی و ملموس استفاده میکند. کشاکش او برای اینکه جامش را پر کند، سهمناکی موجها و فضایی که دلهره و طوفان را به خوبی مجسم میکند؛ در شعر با استفاده از صور خیال به نمایش درآمدهاند و خواننده خود را در تجسم این لحظههای شگفتآور همراه راوی شعر احساس میکند و سرانجام شاعر در پایان شعر با یک پایانبندی غافلگیرکننده، مخاطبش را متوجه میکند که همه این فضاسازی و تمهیدات تصویری برای بیان عظمت نهجالبلاغه بوده است. این است تفاوت یک نگاه کلاسیک در شعر و یک نگاه مدرن
نظر شما