البته این نکته را نیز باید در نظر داشت که در نظام فکری شیعه و اسلام ناب که منبعث از قرآن است، نسبتها هرگز چنین عظمتی را ایجاد نمیکنند و این فضائل و درجات خارج از نسبتهاست، ولی ما ناگزیر برای فهم این برجستگی باید به واکاوی آن از منظر تاریخی بپردازیم و مؤلفههای تأییدکننده آن را در تاریخ جستوجو کنیم.
بصیرت حضرت زینب به چه معناست؟
مؤلفهای که در خصوص حضرت زینب(س) بسیار مورد تأکید قرار گرفته و در نظرگاه اول ورد زبان همه است، بصیرت ایشان است. اما این بصیرت در نگاه جزئیتر به چه معناست؟ به نظر من ذیل واژه بصیرت دو معنا را میتوان در نظر گرفت که یکی «زمانشناسی» و دیگری «انتخاب مناسب» است. بدیهی است که انتخاب مناسب تابعی از شناخت درست زمانه و موقعیت است. اما چه میشود در زمانهای که مسلمانان مختلفالاحوال و متعارضالافکار هستند، شخصیتی که از قضا یک زن و عنصر عاطفه و احساسات در او برجستهتر است، درک بهتری از موقعیت و زمانه دارد و در واکاوی تاریخی نیز میبینیم دست به انتخابهای احسن میزند. مضاف بر «زمانشناسی» دلیل تأکید روی «انتخاب مناسب» چیست؟ باید در نظر داشت که به طور کلی تفاوت انسانها در انتخابهایشان نهفته است؛ یعنی انسانها بسته به انتخابهایی که در شرایط مختلف میکنند وزنشان نسبت به همدیگر مشخص میشود. به همین دلیل است که میگویند تصمیم گرفتن به مراتب دشوارتر از عمل کردن است! چرا که اغلب کنشهای زندگی در توان آدمی است.
چه چیز به اهمیت انتخابهای حضرت زینب(س) ضریب میدهد و آن را متمایز میکند؟ کافی است به دوره سیدالشهدا(ع) نگاهی بیندازیم تا بفهمیم ما با دوره متلاطمی روبهرو هستیم که بزرگان و نخبگان جامعه حتی در درک آن دچار اختلال هستند. بنابراین در تاریخ نمونه افراد زیادی را میبینیم که به سیدالشهدا(ع) توصیه به عدم خروج و قیام میکنند. ارائه چنین توصیهای از سوی این نخبگان و افراد لزوماً به این خاطر نیست که این افراد، انسانهای رفاهزده یا دنبال آسایش باشند؛ گاه دلیلش این است که درک درستی از شرایط ندارند و چون درک درستی از زمانه ندارند انتخابشان نیز انتخاب درستی نیست. حضرت زینب(س) در این شرایط به تعبیر رهبر معظم انقلاب در کتاب «انسان ۲۵۰ ساله» گیج نشده و فهمیدند چه باید انجام بدهند. حالا وقتی ما میبینیم این فهم زمانه هم پیش از کربلا و هم در خود کربلا و پس از آن است و متناسب با این فهم در هر مقطعی یک وظیفه را پررنگ انجام دادند و بر اساس آن فهم از نیاز زمانه حرکت کردند، اهمیت این انتخابها خود را نشان میدهد.
همراهی با کاروان سیدالشهدا(ع) به خاطر نسبت خانوادگی نیست
زمانی که حضرت سیدالشهدا(ع) قیام کردند شخصیتهایی چون ابنعباس، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن مطیع و شخصیتهای شیعه و غیرشیعه، با اینکه جزو زعمای قوم خود و حتی محب اهل بیت(ع) بودند، به خاطر درک نامناسبی که از فضا داشتند امام را همراهی نکردند. برای نمونه، از طایفه ابنعباس که طایفه کوچکی نیز نیست یک نفر حاضر به همراهی سیدالشهدا نمیشود. چرا؟ چون زعیم این قوم، خودش این تحلیل را قبول ندارد که الان باید خروج کرد. عبدالله بن جعفر که پسرعموی امام حسین(ع) و آدم مخلص و محبی بود نیز نتوانست آن موضعگیری که باید را انجام دهد؛ یعنی حتی افرادی از خودِ بنیهاشم نیز آن تمرکز لازم را برای فهمیدن موقعیت نداشتند.
نکته برجسته در مورد حضرت زینب(س) این است که همراهی ایشان نیز با کاروان سیدالشهدا(ع) به خاطر نسبت خانوادگی و به عنوان یک خواهر نیست بلکه به عنوان کسی است که از امام خودش تبعیت میکند؛ بنابراین پشتیبان و همراه ایشان بودند و به همین دلیل نیز میبینید فرزندانشان را نیز با خود همراه کردند. حضور ایشان در این عرصه پیش از واقعه کربلا نیز به عنوان یک پشتیبان است؛ در حین حادثه عاشورا نقش ایشان به یک نقش مدیریتی بدل میشود تا جامعه معدود مصیبتزده که آماج زخمها و آسیبهاست را مدیریت کند. مدیریت ۷۰-۸۰ زن و بچه با حضرت زینب(س) است و این همان نقطهای است که جایی که اقتضا میکند احساسات یک زن، یک خواهر و یک مادر خروج پیدا کند، آن را کنترل و سعی به مدیریت آن فضا میکند.
رفتار عقلانی حضرت در مسیر کوفه و شام برای تحریف نشدن عاشورا
اگر حضرت زینب احساساتی نیز در این فضا به خرج میدادند آن را در مسیر وظیفه خود قرار میدادند نه اینکه فقط براساس احساسات، واکنش احساسی داشته باشند. گاهی ما با فرد مصیبتزدهای که روبهرو میشویم به ما توصیه میکنند به حال خودش رهایش کنیم، چرا که عواطفش بر منطق او غلبه دارد. در مورد حضرت زینب کبری(س) اصلاً اینگونه نبود و عواطف ایشان نیز در مسیر اهداف بود؛ وگرنه چرا پس از حادثه کربلا در مسیر کوفه و شام مثل یک انسان مصیبتزده و فاقد رفتار متعادل عمل نمیکند؟ در حالی که در مرحله سوم که پس از حادثه عاشوراست به عینه بحث مدیریت را در رفتار و منش ایشان مشاهده میکنیم. باید توجه کنیم که وقتی حضرت زینب در کوفه و شام به سخن درآمدند مخاطبانشان دوستان ایشان نبودند بلکه اطرافشان را موجی از قاتلان و مردم بیتفاوت و معاند فراگرفته بود. به همین خاطر وقتی سخنرانی حضرت را بررسی میکنیم میبینیم منطق و بصیرت حضرت زینب(س) کاملاً بر عواطف ایشان غلبه دارد و عواطفشان مقید منطق ایشان است. آنجا نیز به وظیفه خودشان عمل میکنند، چرا؟ چون پس از حادثه عاشورا ایشان فهمیدند موقعیت دیگری است که کنش دیگری را میطلبد. زمانهای است که جریان خلافت و حاکمیت با این نگاه که خلیفه اموی تقصیری در این قضیه ندارد و سیدالشهدا برای دنیا علیه حاکم خروج کرده است، سعی در تحریف جریان عاشورا داشت. حضرت زینب(س) وقتی با چنین موقعیتی روبهرو شد اجازه تحریف را نداد و با روشنگری حرکت کرد.
منقلب کردن قاتلان امام کار بسیار دشواری بود
بنابراین اگر میبینیم حضرت زینب(س) جایگاه متمایزی در بین جامعه اسلامی دارند یکی از دلایلش این است که درک درستی از زمانه خودشان داشتند و کنش و واکنش مناسبی را متناسب با این فضا انتخاب میکردند. همین انتخابها بود که ایشان را تا این حد در جامعه اسلامی در قبل، میانه و پس از حادثه عاشورا برجسته کرد. مؤیدات تاریخی این قضیه را نیز به راحتی میتوان در اسناد تاریخی مشاهده نمود. مطالبی که ایشان در خطبههایی برای مردم کوفه و شام ایراد میکنند به وضوح نشان میدهد اینگونه نبود که ایشان عاطفی عمل کرده و غلیان احساسات، رفتار ایشان را مدیریت کند بلکه منطق و بصیرت ایشان کاری کرده بود که میتوانستند عواطف را نیز مدیریت کنند. اهمیت این کار توسط ایشان از اینجا برجسته میشود که مخاطب خطبههای حضرت را نیز در نظر بگیریم؛ قاتلان و تابعین در این قتل و مردمی که مختلفالاحوال و متعارضالفکر بودند؛ یعنی حضرت با جمع ناهمگونی از این جنس روبهرو است و با وجود چنین مخاطبی میتواند آنها را منقلب کند. اینها همه نشان میدهد حضرت زینب(س) هم میداند الآن به چه چیز نیاز دارد و هم درست عمل میکند که به تضعیف دولت اموی منجر میشود.
نظر شما