این جمله بخشی از نامه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به احمد یوسفزاده، نویسنده کتاب «آن بیست و سه نفر» پس از تقریظ رهبر معظم انقلاب بر آن بود؛ کتابی که نخستین صفحاتش را نویسنده با یاد سرداری نوشته بود که اوایل جنگ نمیگذاشت او و سایر نوجوانان به خط مقدم جبهه بروند. همین دلسوزی و مهربانی سردار سلیمانی، شعلهای در دل یوسفزاده ۱۶ ساله انداخت که هشت سال اسارت در دست بعثیها را تنها با اندیشه خاطرات آن روزها بگذراند. اگرچه یوسفزاده آن زمان نمیدانست روزی خاطرات خود از سردار شهید سلیمانی را در کتابی با عنوان «شاید پیش از اذان صبح» گردآوری خواهد کرد و چنان با احساس از مرادش مینویسد که آن اثر میتواند در سال نحس کرونایی و در نخستین دوره نمایشگاه مجازی کتاب، عنوان پرفروشترین کتاب سوره مهر را از آن خود کند. درباره این کتاب و آثار متعددی که در یک سال پس از شهادت سردار نوشته شدهاند با این نویسنده گفتوگو کردهایم که میخوانید.
چگونه شد که به فکر نوشتن کتاب «شاید پیش از اذان صبح» افتادید؟
من اصالتاً اهل کرمانم و زمان جنگ از نیروهای بسیجی سردار سلیمانی بودم. سردار به نوجوانها اجازه حضور در جبهه را نمیداد و دیدار ما از زمانی شروع شد که ایشان من را از صف بیرون کشید و نگذاشت به خط مقدم جبهه بروم. استدلالشان هم این بود که اگر جبهه بروید و اسیر شوید، بعثیها شکنجه میکنند تا بگویید به زور ما را به خط مقدم جبهه فرستادند یا سنتان را کمتر از آنچه هست، بگویید مثلاً ۹ یا ۱۰ ساله. از ما اصرار و از ایشان انکار و سرانجام من به خط مقدم جبهه رفتم و دقیقاً همان اتفاقی افتاد که سردار پیشبینی کرده بود. هشت سال و سه ماه در اسارت بودم و پس از آزادی ارتباط من با سردار دورادور بود. ایشان من را میشناخت و در جلساتی هم که به کرمان میآمدند حضور داشتم. تا اینکه کتاب «آن بیست و سه نفر» را نوشتم، رهبر معظم انقلاب بر آن تقریظ نوشتند و سردار سلیمانی پس از خواندن کتاب، نامه مفصل عاطفی و صمیمی نوشت که شروع آن با «احمد عزیزم» بود. خیلی برای من مهم بود که ایشان من را به اسم کوچک صدا کرده بودند. پیش از شهادت ایشان، مطالب زیادی در موردشان مینوشتم و پس از شهادتشان هم دلتنگیهایم بیشتر شد و تصمیم گرفتم همه این نوشتهها را در مجموعهای جمع کنم که آخرین آن برمیگردد به شهادت سردار سلیمانی که دقایقی پیش از اذان صبح اتفاق افتاد و از این رو این اسم را برای کتاب انتخاب کردم.
سردار به شما نامهای نوشتهاند از آن نامه بیشتر بگویید.
در نامه به من نوشته بودند: «من غبطه میخورم که یک شب از آن شبها و یک روز از آن روزهایی که در اسارت گذراندید من در پروندهام ندارم» در آن زمان ما ۱۶ تا ۱۷ ساله بودیم و ایشان حدود ۲۸ سال داشت. البته آن زمان ایشان وظیفهشان را انجام میدادند که مانع حضور بچهها در جنگ میشدند اما به خاطر ذوق و علاقه بیش از حدی که در بین نوجوانان برای حضور در جبهه بود نمیتوانستند مانع شوند. بخش زیادی از شهدای ما دانشآموز بودند یعنی در سن نوجوانی یا ابتدای جوانی، اما سردار سلیمانی همیشه قدردان این بچهها هم بودند. در پشت صحنه فیلمبرداری آن بیست و سه نفر که آمده بودند از بچههایی که به خاطر سن کمشان مانع حضورشان در جبهه میشدند تعریف کردند و برایشان عجیب بود که نوجوانانی در آن سن و سال میجنگیدند و حتی در اسارت و در سختترین شرایط مقاومت میکردند.
«شاید پیش از اذان صبح » دلنوشتههای شما برای سردار است. مخاطب با خواندن این کتاب با چه وجهی از شخصیت ایشان آشنا میشود؟
با خیلی از ابعاد وجودی ایشان به ویژه ابعاد عرفانی و به خصوص مهربانی، تواضع و شجاعتشان آشنا میشود. در این کتاب با هر کدام از این موضوعات یکی دو داستان هست.
برای شخص شما کدام ویژگی شهید برجستهتر بود؟
مهربانی سردار برای من و همه مردم ایران مشخصترین ویژگی ایشان بود. کسی که مردم ایران را به چشم یک هموطن و انسان و فراتر از رفتارها و دیدگاههای شخصی میدید. این مهربانی را در میان سایر خصوصیات اخلاقی خوب ایشان همیشه برجستهتر دیدم.
علت استقبال مردم از کتاب «شاید پیش از اذان صبح» را در چه میدانید؟
فکر میکنم این اثر توانسته ارتباط عاطفی خوبی با خوانندهها برقرار کند چون برآمده از دل خودم بود. افرادی که کتاب را خوانده بودند پس از خواندن کتاب به من زنگ میزدند و میگفتند کتاب را یک نفس خواندهاند و حتی گریه کردهاند، خود من هم هر بار که کتاب را میخوانم گریهام میگیرد و هر کسی هم اثر را خوانده همین احساس را داشته است.
یک سال از شهادت سردار سلیمانی میگذرد و در این مدت کتابهای زیادی با محوریت زندگی و ویژگیهای شخصیتی ایشان نوشته شده، موافق تعدد کتابها هستید؟
کتابهای دیگری که درباره سردار سلیمانی نوشته شده را نخواندم با این حال معتقدم کیفیت کتاب مهم است نه تعداد آنها. این مسئله اهمیت دارد که کتابها با چه محتوایی تولید شده باشند و نباید از تعدد آثار خوشحال باشیم، باید ببینیم آیا توانستهایم حق مطلب را نسبت به ایشان ادا کنیم.
امسال برای نخستین بار نمایشگاه مجازی را تجربه کردیم، آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
ایده و تجربه بسیار خوبی بود، اگرچه حتماً در نخستین دوره کم و کاستیهایی وجود دارد از جمله اینکه کتابها به راحتی پیدا نمیشدند به خصوص در روزهای اول اما در ادامه مشکلات برطرف شد و استقبال مردم هم خوب بود. برگزاری نمایشگاه به صورت مجازی کمک بزرگی به ناشران در این وضعیت کرونایی بود. اگر این نمایشگاه برگزار نمیشد این تعداد کتاب هنوز روی قفسه کتابفروشیها بود.
نظر شما