تحولات منطقه

دوشنبه‌ای که گذشت اسامی برگزیدگان بخش‌های مختلف جایزه ادبی شهید حبیب غنی‌پور در دوره‌های نوزدهم و بیستم اعلام شد که کتاب «دارم می‌رسم جان جان» نوشته مهدی کردفیروزجایی در بخش رمان نوجوان شایسته تقدیر معرفی شد. «دارم می‌رسم جان جان» در ۱۲۸ صفحه و توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است.

ترجمه، نویسنده ایرانی را بیچاره کرده است
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

این کتاب رمانی است اجتماعی که از زبان راوی نوجوان روایت می‌شود. پسری نوجوان در روز عروسی خواهر ناتنی‌اش درگیر اتفاقاتی می‌شود که زندگی او را تحت تأثیر قرار می‌دهد. نویسنده با روایت ماجرای یک قتل، اشاره‌ای به شرایط فرهنگی سیاسی شمال کشور در دهه ۷۰ می‌کند. 

مهدی کردفیروزجایی متولد ۱۳۵۸ بابل است. «بهم رسیدن در میانسی»، «گرگ‌های تیمورقلعه»، «افعی‌کشی»، «برای خاتون»، «بازمانده» و «مینوی نگاه تو» بخشی از آثار این نویسنده است.

گفت‌وگوی ما را با مهدی کردفیروزجایی در خصوص داستان نوجوانانه و موفقیت اخیرش بخوانید.

ویژگی برجسته رمان شما توجه به اقلیم است. چه شد که دهه ۷۰ و شهر مازندران را برای این داستان انتخاب کردید؟

 من نویسنده هستم و بالاخره حوزه‌های نوشتن را مدنظرم قرار می‌دهم و آن موضوعات را در وقت مناسب خودش می‌نویسم. از طرفی من منطقه و زادگاه خودم را دوست دارم و با آنجا ماجرا و خاطره دارم. سوژه‌هایی که از آنجا برای نوشتن داشتم تبدیل به رمان «دارم می‌رسم جان جان» شده است. همچنین باید توجه داشت ما در دوره‌ای به سر می‌بریم که فرهنگ وارداتی و فرهنگ‌های غیراصیل و غیرمرتبط خودشان را در قالب‌های مختلف فرهنگ و هنر مثل ادبیات، سینما و هنرهای دیگر بر ما تحمیل می‌کنند و در حال کمرنگ کردن فرهنگ‌های بومی و اصیل ما هستند. در واقع دارند فرهنگ ما را به نوعی می‌بلعند. از طرفی من نویسنده هستم و فرهنگ بومی و اقلیمی برایم خیلی مهم است. جدا از اینکه من به این منطقه، به روستا و جنگل که زادگاهم آنجاست و آنجا تربیت و بزرگ شده‌ام، تعلق خاطر دارم. در چنین شرایطی که فرهنگ وارداتی و مهاجم در حال بلعیدن فرهنگ ماست، وظیفه من به عنوان یک نویسنده این است که در مقابل این سیل تخریبگر، فرهنگ، اقلیم، سرزمین و آداب خودم را فریاد بزنم و بگویم نه! من اینجا ایستاده‌ام و کنار نمی‌روم؛ چرا که اینجا برای من و بچه‌های من و همنسلان من است.

 بسیاری از نویسندگان کودک و نوجوان سال‌های پیش و ابتدای انقلاب را برای روایت داستانشان انتخاب می‌کنند، دلیل توجه شما به برهه زمانی دهه ۷۰ چه بود؟

 البته داستان من انقلاب نیست. در حقیقت می‌خواستم تا حدودی نوجوانی خودم را روایت کنم. چون هر کسی دلبسته چیزی است و این توجه برای من کاملاً شخصی بود. بنابراین به نوعی خودم را اینجا روایت کرده‌ام. یک مسئله هم امکاناتی بود که این قصه و این برهه زمانی به من می‌داد. در واقع داستان به من اجازه می‌داد که در آن زمان روایت شود. اگر داستان امروزی روایت می‌شد، خیلی از امکانات داستان حذف و داستان تبدیل به یک روایت سوسول‌بازانه می‌شد که من دوست نداشتم. تلفن، واتس‌آپ و فضای مجازی اجازه نمی‌دهد نویسنده ماجرای خودش را روایت کند. در حالی که این برهه زمانی و این اتمسفر به من فرصت می‌دهد خلق ماجرا کنم و برای برون‌رفت از ماجرا و بحران، شرایط بغرنج‌تری را تجربه کنم. به نظر من روایت کردن در زمان حال راحت‌تر است ولی جذابیت کار هم پایین می‌آید. فکر می‌کنم قصه من احتیاج داشت که از زمان حال کمی دور باشد.

 برگزیده شدن در جشنواره شهید غنی‌پور چه احساس و تجربه‌ای دارد و نظرتان درباره این جشنواره چیست؟

 جریان ادبیات داستانی ما مدت‌ها در دست جریانی به نام روشنفکری بود. نمی‌گویم هست، بلکه می‌گویم بود. این جریان حتی پس از انقلاب و در دهه ۶۰ و ۷۰ هم یکه‌تازی می‌کرد و خودش را نماینده ادبیات ایرانی می‌دانست و کسی دیگر را به رسمیت نمی‌شناخت. پس از انقلاب اتفاق‌های خوبی افتاد. نیروهای خوبی آمدند و کار کردند و ‌جشنواره‌های خوبی شکل گرفت منتها همواره انگ و برچسب حکومتی بودن بر آن‌ها می‌زدند و می‌گفتند این‌ها حکومتی هستند و مردم چیز دیگری را دوست دارند و این ماییم که نماینده مردم هستیم. این طیف از نویسندگان عمدتاً ادبیاتی سیاه، ناامید و هر آنچه زشتی و عدم خودباوری بود را به خورد مخاطب می‌دادند. در مقابلش ادبیات جدیدی شکل گرفت که متعهد بود و باورهای مشخصی داشت. منتها این‌ها با انگ حکومتی بودن خیلی‌ها را از جریان ادبیات متعهد می‌راندند. جشنواره شهید حبیب غنی‌پور ثابت کرد این گونه نیست و ادبیات در انحصار آدم‌های خاصی نیست.  جشنواره شهید غنی‌پور به چند دلیل اهمیت دارد؛ اول اینکه مردمی است و می‌گوید که چه کسی گفته جریان روشنفکری نماینده مردم است؟ دوم، حسی است؛ چون این جشنواره مزین به نام شهید است و این مسئله خیلی برای من مهم است. همچنین از مکان و نهادی به نام مسجد برپا شده که برای من مقدس است. این‌ها برای من به جایزه ارزش داده و خوشحالم که نویسنده‌ها از این طریق به جامعه معرفی می‌شوند. البته سن من ۴۲ سال است و من چه جایزه بگیرم و چه نگیرم، ‌کار خودم را می‌کنم و می‌نویسم، ولی اینکه به من جایزه می‌دهند موجب می‌شود تلاش کنم تا اعتبار جشنواره و اعتبار آدم‌هایی که تشویقم کرده‌اند را با تنبلی و کم‌کاری زیر سؤال نبرم.

 اوضاع و احوال ادبیات کودک و نوجوان را چگونه می‌بینید؟

 مطمئناً رمان‌های خوبی داریم و کارهای بسیار ارزشمندی منتشر شده و می‌شود و در حال نگارش است. نویسندگان ما در حد بضاعتشان کار می‌کنند، اما در مقابل ترجمه‌هایی که در کشور ما وجود دارد، دستمان خالی است. ما داریم در مقابل ترجمه بیچاره می‌شویم و کاری نمی‌کنیم. به نظر من باید به آثار نویسندگانی که کار می‌کنند و زحمت می‌کشند، نگاه ویژه‌ای شود تا کتاب‌ها راحت‌تر در دسترس عموم و مخاطب قرار گیرند و در رقابت با آثار وارداتی و ترجمه‌ای عقب نمانند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.