قدس آنلاین: عباسلو در مورد مضمون و محتوا و سیر سرودن این اثر اینگونه مینویسد:
نقش مهمی در این نمایشنامه ندارم
قرار است او
در یک کافهی کوچک
آن طرف میز بنشیند
و من این طرف میز
نباشم
وقتی قرار شد «ناخاطرات» رو خیلی کوتاه معرفی کنم، دو دل موندم که نثری ادبی به عنوان معرفی بنویسم یا درد دلی به محاوره. دومی بیشتر به دلم نشست. امیدوارم به دل شما هم بنشینه.
ناخاطرات ششمین مجموعه شعر من و دومین تجربهی من در شعر سپیده. حقیقت اینه که «همقفسان» و «ناخاطرات» دوگانهای هستند بیانگر توفانها و سیلها و تلاطمهای بسیار همراه خرابیها و ساخت و سازهای بسیار؛ اتفاقاتی که در طول یک دهه تنها در درون من افتاد و نمود بیرونیاش شد این دو کتاب. در واقع ناخاطرات هیچوقت در خارج از خودش اتفاق نیفتاده! همانطور که جایی در کتاب گفتم:
سفر کردم
تا به جای میلیونها نفر
برای میلیاردها نفر
از تو نگویم!
میبینید که حرفی گفته نشده، اتفاقی نیفتاده و همهی حرف ناخاطرات همینه. البته که در یک دهه عزلت و غربت نشینی در ینگه دنیا به دلیل مشغلهی بسیار کمتر شعر گفتم و برخی شعرهای این مجموعه لاجرم سرودههای قدیمیتر منند اما جان ناخاطرات رو شعرهای ساکت من میسازند نه هیاهوهای خالی قبلتر.
ناخاطرات به بیان دیگه گریزگاه من برای فرار از همقفسانه! دوستان شعر من رو بیشتر به عنوان غزلسرا میشناسند و همقفسان برای من اوج تجربهای درونی از اتفاقاتی شادیآور و غمافزا در غزل بود. یک کشف و شهود عاشقانه و شاعرانه: کشف زبان و معنا توام، کشف جایگاه، مبتدیتر از اینها حتی کشف گفتن، نه فقط بازی کردن با کلمات و ساختار و قوافی. ناخاطرات تلاش من برای بستن پنجرهی کلاسیه که چندین سال از عمرم رو صرف تماشای تخته سیاه و درسها و شاگردانش کردم و به نظرم تلاش موفقی هم هست نه اینکه من دیگه در چارچوب غزل چیزی نگم که کماکان غزل گفتن و گفتن در غزل رو بیشتر دوست دارم اما بعضی حرفها رو نمیشه در غزل گفت و بعضی اتفاقات روحی در من خشنتر و روتر از اونند که در غزل بشه آورد. من تازه لذت «گفتن» رو کشف کردم حالا در هر قالبی، حظ دلپذیری که دوست ندارم از دستش بدم حتی اگر پر غلط باشه و حتی اگر به «گفتگو»یی ختم نشه:
با من درون همین شعر بنشین
من از عاشقانی میگویم که نداشتم
تو از سفرهایی بگو که نرفتی
مثل بسیاری از اتفاقات در ناخاطرات در این جا هم این گفت و شنود اتفاق نیفتاده. اینکه آیا باید از این موضوع خوشحال بود یا غمگین به عهدهی خوانندهی ناخاطراته.
شاد یا غمگین، ناخاطرات بیانگر فصلی از زندگی منه که با همقفسان شروع شد و قسمت اینه که با ناخاطرات تموم شه:
چه چایها که ننوشیدم
در کافههایی که با تو نرفتم
و چه نیمکتها
که مرا کنار تو ندیده
فراموش کردند
امیدوارم حرفها و «گفت» و «شنود»های بعدی من در آینده بیانگر فصلی تازهتر و شادتر در زندگیم باشه:
چشم انتظار آن بهارم
که با تقویم از راه نمیآید
و با تقویم راه نمیآید
چشم انتظار آن بهارم
که با آه نمیآید...
این اثر در ۱۰۸ صفحه و با شمارگان ۱۲۵۰ نسخه توسط انتشارات سوره مهر منتشر شدهاست.
انتهای پیام/
نظر شما