تحولات منطقه

۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۰:۴۵
کد خبر: ۷۵۱۰۳۱

به بهانه پرواز «قاسم آهنین جان»

نگذاریم دیر شود

عباسعلی سپاهی یونسی- شاعر و روزنامه‌نگار
زمان مطالعه: ۳ دقیقه

همان روزهایی که برای پوشش خبر سیل اهواز به آن شهر سفر کرده بودم، فیلم خسارت دیدن خانه و زندگی قاسم آهنین جان را دیدم و بسیار متأسف شدم. نوعی استیصال و درماندگی در حرف‌های شاعر بود که موجب می‌شد آه از نهاد بیننده بلند شود. شاعر رو به دوربینی که نمی‌دانیم دوربین کیست داشت از زندگی غمبارش می‌گفت ازجمله این حرف‌ها را: «یک نفر آدمم، حقوق دارم؟ بیمه دارم؟ حق التألیف بهم میدن؟ الان هم من نسبت به هیچ‌کس گلایه‌ای ندارم. شصت و خرده‌ای سال سن من است. می‌روم می‌گویم بیمه‌ام کنید، می‌گویند سنت زیاد است. اگر یک بار دیگر به دنیا آمدم، دوست دارم یخ فروش باشم! منقل داشته باشم کنار خیابان چای بفروشم شغلی شرافتمندانه که بتواند برای من امنیت خواب و خور داشته باشد. خاک برسرم که شاعرم. هر کس به ما لطف دارد، هر کس به ما یک ذره علاقه دارد، دعا کند هرچه زودتر این عمر تمام بشود. قبرم را پیشاپیش تهیه کرده‌ام که روی دست کسی نمانم. امیدوارم داستان زندگی که این طرف داشتم آن طرف نداشته باشم. هم قبرم را دارم هم مادرم آنجا منتظر است...».

آهنین جان این حرف‌ها را گفته و گریه‌اش گرفته بود. شما می‌دانید مرد باید به چه جایی رسیده باشد که نتواند جلو گریه خودش را روبه‌روی دوربین بگیرد. و حالا خبر آمده که او رفته و از رنج‌هایی که از آن‌ها حرف زده بود خلاص شده است.

 آهنین ‌جان ۲۶ شهریور ۱۳۳۷ در اردبیل به دنیا آمد. سال ۱۳۴۲ با خانواده‌اش به اهواز مهاجرت می‌کند و پایش به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان باز می‌شود. سراغ فیلم‌سازی هم رفته و این هنر را با کیانوش عیاری شروع کرده بود. هم بازی کرده و هم فیلمی به نام «شیهه زخم» ساخته بود، اما او را با نام شاعر می‌شناسیم تا بازیگر یا کارگردان. خودش در گفت‌وگویی با خبرگزاری ایسنا درباره شاعر شدنش گفته بود: «ابتدا از شعر نو بدم می‌آمد چون آن را نمی‌فهمیدم. تا اینکه در کتابخانه کنار خانه‌مان با صفحه‌های سی و سه دور آشنا شدم. این صفحه‌ها شامل صدای شاعر همراه با موسیقی بود. وقتی آن‌ها را شنیدم قضیه عوض شد چون دیگر یاد گرفتم شعر را چطور باید خواند و به محض آنکه یاد گرفتم همه آن شعرها را حفظ کردم. کم‌کم به شعر نو علاقه پیدا کردم. اما هرگز به خودم نمی‌دیدم روزی شعر خواهم سرود، چون درگاه شعر را قدسی و والا می‌دیدم. به خاطر قدسی بودن و معنویت شعر مطمئن بودم هرگز نمی‌توانم شعر بگویم. در سال ۵۶ اولین دیدار من با سیروس رادمنش بود، او کتابی از لورکا شاعر اسپانیایی می‌خواند و آن‌قدر عاشقانه می‌خواند و با تعصب از آن دفاع می‌کرد که حالت‌ها و برخوردهای او مرا جذب کرد و من هم احساس می‌کردم می‌توانم شعر بگویم و...».

نخستین حضور او به صورت جدی در فضای شعر با چاپ شعرهایش در مجله دنیای سخن محقق شد و در ادامه گام زدن در این سرزمین خیال‌انگیز، ۱۱ مجموعه شعر از او به چاپ می‌رسد که آدم‌های مطرح این حوزه درباره شعرش نظر می‌دهند و این نشان از جدیت او در شعر دارد. او برای شعرهایش و همچنین برای یکی از فیلم‌نامه‌هایش در جشنواره سراسری فیلم وحدت جایزه می‌گیرد. حالا که آهنین جان این دنیا را ترک کرده است بیش از هر چیزی از او همان تصویر آبگرفتگی خانه‌اش و حرف‌های غم‌انگیزش در ذهنم باقی خواهد ماند و حرف‌ها و نکته‌های دقیقی که در برخی گفت‌وگوهایش از او دیدم که می‌تواند برای ما زنده‌ها و به‌خصوص مسئولان فرهنگی این سرزمین تأمل‌برانگیز باشد. او در گفت‌وگویی گفته بود: «ما در شرایط سنی هستیم که حتی به خاطر آن لذت معنوی‌اش هم که شده است دوست داشتیم از ما دلجویی شود و حرمت بگذارند. خیلی‌ها فکر می‌کنند اگر کسی هنرمند است و انتظار حرمت دارد خودش را گم کرده است و انتظارات زیادی دارد در حالی که حافظ، سعدی و فردوسی هم انتظار داشتند و همه اهل اندیشه دوست داشتند از آن‌ها دلجویی و مراقبت شود و حرمت ببینند». این حرف حرمت دیدن از آن حرف‌هایی است که شاعر بیراه از آن حرف نزده است و می‌تواند تلنگری باشد برای همه که خودمان را در برابر انسان‌های بزرگ و زنده این سرزمین مسئول بدانیم و نگذاریم دیر بشود.

لازم به ذکر است تشییع پیکر این شاعر که بر اثر بیماری سرطان ۱۴ اردیبهشت‌ در ۶۳ سالگی با زندگی وداع گفت، امروز ساعت ۱۰ صبح در قطعه هنرمندان آرامستان اهواز برگزار می‌شود، اما به دلیل وضعیت کرونا و رعایت دستورالعمل‌های بهداشتی، به احتمال زیاد این مراسم با حضور تعداد کمی از افراد برگزار خواهد شد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.