گسترش عدالت آموزشی و دسترسی برابر افراد جامعه به امکانات مناسب و با کیفیت، شعار راهبردی نظام آموزش رسمی کشور در چند دهه اخیر بوده است. با این حال عدهای معتقدند هنوز تا رسیدن به این آرمان راهی طولانی باقی است.
وجود مدارس لاکچری در مقابل دانشآموزانی که در کپرها روی خاک مینشینند و با کمترین امکانات درس میخوانند یا حتی برخی از آنها از رسیدن به مدرسه محروم میشوند مصادیقی از نابرابری آموزشی است.
سید مجید حسینی، استادیار علوم سیاسی دانشگاه تهران از جمله منتقدانی است که این موضوع را به چالش کشیده است.
وی در گفتوگو با ما حذف مافیای کنکور را به عنوان یکی از راهکارهای برقراری عدالت آموزشی معرفی میکند.
آقای حسینی، میتوانیم بگوییم عواملی مثل آموزش تکنیکهای تستزنی در کلاسهای کنکور و شهریههای بالای این کلاسها میتواند عاملی برای محرومیت بخشی از داوطلبان از حضور در دانشگاههای بزرگ باشد؟
در این موضوع بخشهای مختلف نقش دارند؛ البته مقصر اصلی خود وزارت آموزش و پرورش است که یک نظام خصوصی، درآمدی و کاسبی را فراهم کرده است. این وزارتخانه از یک طرف هر روز حجم کتابهای درسی را کمتر و بر حجم کتابهای کمک درسی اضافه میکند و از طرف دیگر اجازه ورود امتحانات و یا کنکورهای آزمایشی را به مدارس میدهد. ضمن اینکه کنکور را هم متمرکز کرده و مجوزهای فراوانی برای مافیای کنکور از سوی این وزارتخانه صادر شده است تا این مافیا بتواند کار کند و از داوطلبان پول بگیرد.
مقصر دیگر خانوادهها هستند؛ متأسفانه خانوادهها هم به مافیای کنکور کمک میکنند. به عنوان مثال سالانه حدود یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر پشت کنکور پزشکی هستند که از این تعداد تنها ۳ هزار نفر در رشتههای پزشکی در دانشگاههای کشور پذیرش میشوند. خانوادهها به امید اینکه بچههایشان جزو آن ۳ هزار نفر باشند، آنها را زیر فشار قرار میدهند و با پرداخت پول، آنها را وارد فرایند مافیای کنکور میکنند در حالی که کاملاً مشخص است خروجی کار چه خواهد شد؛ چون مافیای کنکور رویا میفروشد.
مقصر سوم سازمان صدا و سیما و مجموعههایی هستند که شبکه آموزش ایران و فضای تبلیغی خود را در اختیار مؤسسات و مافیای کنکور قرار میدهند تا خطاکاریهای خود را تبلیغ کنند.
این مشکل به دانشگاههای درجه یک کشور هم سرایت کرده است؛ بهطوری که بخش عمدهای از دانشجویان این دانشگاهها را طبقه مرفه تشکیل میدهند، برخی از استادان از این دانشجویان به «دانشجویان دوپینگی» تعبیر میکنند. برای از بین بردن این نابرابری و ایجاد عدالت آموزشی بهترین و کمهزینهترین مسیری که باید طی کرد، چیست؟
روشن است آموزش باید ملیسازی شود. در زمانی که آموزش، ملی نیست تنها طبقات بالا امکان این را دارند که خوب درس بخوانند و طبقات ضعیف نمیتوانند درس بخوانند و یا بهخوبی درس بخوانند. علاوه بر این، مناطق محروم به خاطر خصوصیسازیهای گسترده در آموزش و پرورش، مثل طرح خرید خدمت و... تبدیل به مراکز نابرابری آموزشی شده است. آموزش و پرورش به شدت طرفدار پول شده؛ به طوری که شاهد تغییر ۱.۵ میلیون کاربری آموزشی به نفع تجاری هستیم. به طور طبیعی در چنین نظام آموزشی نمیتوانیم انتظار داشته باشیم خروجی کنکور به نفع پولدارها نباشد.
امروز ما یک نظام آموزشی داریم که در استان سیستان و بلوچستان ۱۸هزار کلاس درس کم دارد، اما همزمان در زعفرانیه تهران مدرسهای با شهریه ۱۲۰میلیون تومانی برای یک سال تحصیلی دانشآموزان وجود دارد. وجود چنین نظام آموزشی نابرابر و تبعیضآمیزی به طور طبیعی موجب میشود دانشگاهها یا آموزش عالی هم مبتلا به این تبعیض آموزشی شوند. در حقیقت دانشگاهها تداوم یک نظام آموزشی نابرابر، تبعیضآمیز و ضدعدالت هستند و مستقل از کنکور و مدارس نیستند. در واقع تا وقتی افراد پول نداشته باشند، نمیتوانند در کنکور قبول شوند و طبیعی است که دانشگاهها مرکز تجمع بچه پولدارها میشود. از این مهمتر و جالبتر اینکه اگر فرد پول داشته باشد و حتی در کنکور سراسری کشور هم پذیرفته نشود با هزینه کردن ۳-۲ میلیارد تومان میتواند به روسیه، اوکراین، لهستان یا مجارستان برود و در این کشورها پزشکی بخواند و بعد بیاید ایران و با انتقال واحدهای درسی در کنار کسی که در کنکور رتبه ۲۰۰ را آورده بنشیند و پزشکی بخواند. همه اینها گویای این واقعیت است که داشتن پول در آموزش پرورش ایران مهم است؛ نتیجه چنین موضوعی هم دارد آثار خودش را در آن نشان میدهد.
بر اساس مطالعات و گزارشهای آماری بهتدریج ورودی مناطق محروم در کنکور کاهش پیدا کرده است؛ این موضوع نتیجه چیست؟
این اتفاق نتیجه نئولیبرالیزم است؛ بر اساس ایدههای نئولیبرالیزم ما نه تنها باید از صنعت در یک کشور کسب درآمد کنیم بلکه باید از آموزش، درمان و مسکن مردم هم درآمدزایی داشته باشیم و چنین چیزی به معنی طبقاتی کردن مردم یا جامعه است. یعنی کسانی که پول دارند از آموزش، درمان و مسکن استفاده کنند. با چنین تعبیری دو نوع شهروند داریم؛ شهروندانی که پول دارند و میتوانند از منابع آموزش، مسکن و درمان استفاده کنند و شهروندانی که پول ندارند و از همه این خدمات محروم هستند. نئولیبرالیزم عامل اصلی چنین وضعیتی است.
شناسایی افراد با ضریب هوشی بالا بهویژه در مناطق محروم با انجام آزمون استعدادیابی و هوش یکی از برنامههای شورای عالی انقلاب فرهنگی است. به نظر شما این برنامه میتواند به بهبود وضع حاضر کمک کند؟
خیر. چون وقتی میدان بازی کلاً به نفع ثروتمندان است حتی اگر آموزش و پرورش در مناطق محروم مدارس سمپاد ایجاد کند باز هم از دانشآموزان این مناطق برای ورود به این گونه مدارس ۳ میلیون تومان پول میگیرد. یعنی در مناطق محروم هم مدارس سمپاد و استعدادیابی پولی است. شورای عالی انقلاب فرهنگی اگر واقعاً میخواهد یک کار جدی انجام دهد ابتدا باید سهمیههایی را که به نفع طبقات بالا وضع کرده، مثل سهمیه انتقال به دانشگاههای معتبر برای فرزندان اعضای هیئتهای علمی لغو کند چون با دادن چنین امتیازی به اعضای هیئتهای علمی یک نظام تبعیضآمیز ایجاد کرده است و حالا در چنین شرایطی میخواهد با انجام آزمون استعدادیابی و هوش در مناطق محروم یک نظام تبعیضآمیز را با چسب دوقلو وصل کند تا کار درست شود اما امکان چنین چیزی نیست. شورای عالی انقلاب فرهنگی باید پس از حذف سهمیهها به خصوصیسازی مدارس و دانشگاهها پایان دهد و سرانجام سهمیههای پزشکی را افزایش دهد، چون در ایران به ازای هر ۱۰ هزار نفر ۱۱ پزشک داریم؛ در صورتی که باید ۴۳ پزشک داشته باشیم. البته شورای عالی انقلاب فرهنگی هیچ وقت تعداد پذیرش شدگان رشتههای پزشکی در کنکور را افزایش نمیدهد چون پزشکان نفوذ بسیار زیادی در شورای عالی انقلاب فرهنگی دارند و متأسفانه برای مشورت در مورد کنکور، مافیای آموزشی به شورای عالی انقلاب فرهنگی دعوت میشوند. این بدترین وضعیتی است که میتوانیم در سیاستگذاری آموزشی و فرهنگی یک کشور داشته باشیم.
البته همین مسئله یعنی انجام تست استعدادیابی و هوش با مخالفت سازمان سنجش هم روبهرو است؛ مخالفت این سازمان برای چیست؟
این بازی هوش، یک بازی فیک است چه سازمان سنجش موافق آن باشد یا مخالفش؛ یعنی خیلی اهمیت ندارد. البته معلوم است سازمان سنجش دچار تعارض منافع است. اما اصلیترین تعارض منافعش این است که خودش مؤسسه کنکور دارد.
مخالفان حذف کنکور معتقدند سهم قبولی دانشآموزان مناطق محروم در کنکور سال گذشته قابل توجه بوده است. پس هنوز هم در برخی از مناطق محروم، داوطلبان به میزانی که تلاش میکنند، سهمیه خوبی میگیرند و همین موضوع نیز یکی از جنبههای مثبت کنکور است. با این نظر موافقاید که با حذف کنکور این فرصت هم از دانشآموزان مناطق محروم گرفته میشود؟
اولاً کنکوری که امروز برگزار میشود با کنکوری که در دهه ۶۰ برگزار میشد خیلی متفاوت است. کنکور دهه ۶۰ بهطور جدی به نفع طبقات پایین جامعه بود؛ اما کنکور دهه ۹۰ بهشدت به نفع طبقات بالای جامعه است. البته اینکه حداقلهای سهمیه مناطق محروم هنوز در کنکور لحاظ میشود، حرف درستی است. یعنی در کنکوری که امروز برگزار میشود باوجود تبعیضآمیز بودنش، باز حداقلهایی از سهمیه مناطق محروم وجود دارد که اگر ورود به دانشگاهها تبدیل به یک طرح بدون کنکور شود احتمال تأثیر سهمیهها و پارتی بازی و... افزایش پیدا میکند. بنابراین معتقدم بهجای حذف کنکور باید مافیای کنکور را حذف کنیم. اگر بتوانیم آموزش و پرورش و کنکور را از حالت پولی بودن خارج کنیم آن وقت کنکور ابزار مناسبی خواهد بود. به هرحال کنکوری که الان وجود دارد نابرابر و تبعیضآمیز است، دلیلش هم خود کنکور نیست، بلکه مافیای کنکور است و اگر بتوانیم مافیای کنکور و سهمیهها را برداریم کنکور مثل دهه ۶۰عامل برابری آموزشی خواهد بود.
نظر شما