اول- دهه ۸۰ ، دهه دربیهای غمانگیز بود. دربیهای سرد و بیروح که نه حاشیه و جنجال پر رنگی داشتند و نه نتیجه شگفتانگیزی. در هفت هشت سال اول دربیها یا نتیجه مساوی داشته یا بردهای خفیف با اختلاف یک گل.تازه این روزهاست که رازهای درآوردن بازیها توسط داوران و البته توصیههای مقامهای امنیتی به بازیکنان برای تعیین نتیجهها در آن سالها افشا میشود و این یعنی تمام آن ۱۰۰ هزار هوادار داخل استادیوم و میلیونها بیننده تلویزیونی چقدر آب در هاون کوبیدند و چقدر بی جهت خون دل خوردند.
دوم- یک دهه قبل، دهه ۷۰، اوضاع جور دیگری بود. سال ۷۳ بازیکنان با مشت و لگد به جان هم افتادند و تماشاگران به زمین ریختند. یک سال بعد ، استقلال سه بر یک برنده بازی شد. دو سال بعدترش پرسپولیس که قهرمانیاش در لیگ قطعی شده بود ، استقلال را سه بر صفر شکست داد. سال ۷۹ هم پایانی بود بر وجه شر دربیهای استقلال و پرسپولیس؛ سالی که مهدی هاشمینسب به تیم سابقش گل زد و غش کرد، پرویز برومند با مشت کوبید زیر چشم پایان رأفت و پس از اتمام مسابقه استیلی و نوازی و چند بازیکن دیگر همدیگر را تا جایی که ممکن بود زیر مشت و لگد گرفتند.
سوم- از آن سالها تا این سالها جو بازیهای پرسپولیس و استقلال دچار دگردیسی فرهنگی و مزاجی شده است. حالا زمانی است که دیگر تیتر درشت نبرد گلادیاتورها یک غلو از سکه افتاده ژورنالیستی است که خریداری ندارد. حالا باید تیتر زد نبرد میلیاردرهای ناز نازی.میلیاردرهایی که به اعتقاد خیل کثیری از مردم کوچه و بازار لیاقت گرفتن این همه پول را ندارند.آن هم در روزگاری که نان با مشقت و جهاد سر سفره مردم عادی میرود. واقعیت این است که ستارههای دربی حالا ستارههای تو دل برو دهههای قبل نیستند. توده به آنها به چشم تافتههای جدا بافته ای مینگرند که به خاطر پول یامفتی که میگیرند دیگر در جان و دل مردم جایگاهی ندارند. همین هم هست که حالا شکستها و پیروزیهای دربی هم تلخی و حلاوت دهههای ۶۰ و ۷۰ را ندارند. دهههایی که به خاطر نزدیکی زندگی ستارهها به زندگی عادی مردم، آنها از خون و گوشت و پوست هواداران محسوب میشدند. دهههایی که شکست یا پیروزی در دربی تا مدتها خواب را از چشم تیفوسیها میپراند و خواب و خوراک را بر ستارههای دو تیم حرام میکرد. حالا اما داستان چیز دیگری است.
پنجم- جمعه شب که نادری و آرمان رمضانی به عنوان یاغیهای فصل در لباس استقلال به میدان روند کک هیچ پرسپولیسی نمیگزد. نادری مگر مجتبی محرمی است یا رمضانی مگر شاهرخ بیانی است که رفتنشان به اردوی دشمن ابدی، ناموسی باشد و رگ غیرت کسی را بجنباند. گذشت آن روزگاران که ستارهها چشم و پلک و قلب هواداران بودند. حالا هواداران هم عوض شده اند. کسی برای یک بلیت بازی آزادی شب تا صبح محال است روی چمن پارکها بخوابد تا اول صبح توی استادیوم باشد و تا شروع بازی حنجره پاره کند. حالا هواداران هم به جای دمیدن در شیپورها و کوبیدن بر طبلها در زیر تیغ آفتاب و زیر برف آزادی توی خانه در اینستاگرام لایک میگذارند و زیر کولر، زیر پستها با فحاشی نوشتاری بر شیپور تعصب میکوبند.دربی پر یاغی آفتابی در ساعت ۳ ظهر با ۱۱۰ هزار تماشاگر کجا و دربی مهتابی و بی یاغی و ساعت ۹ شب در استادیوم خالی کجا؟
نظر شما