سقوط متوالی نواحی مختلف افغانستان به دست طالبان و ناکامی و ناتوانی نیروهای امنیتی دولت در برابر این گروه، برخی از مردم و احزاب سیاسی را بر آن داشته خود وارد میدان شده و در قالب حرکتی که نام «خیزشهای مردمی» بر آن نهاده شده، به تقابل مستقیم با طالبان رو آورند. اگر چه تشکیل این نیروها و مسلح شدن عدهای خارج از چارچوب نیروهای مسلح رسمی با انتقادها و هشدارهایی از سوی برخی افراد روبهرو شده، اما بهنظر میرسد بسیاری دیگر و از جمله دولت کابل آن را به عنوان آخرین راهکار و تدبیر ممکن در برابر طالبان مورد پذیرش قرار دادهاند. با این حال صرف شکلگیری چنین حرکت و خیزشی نمیتواند تضمینکننده موفقیت آن باشد، بلکه کارآمدی آن به موارد ذیل وابسته است.
۱. حفظ یکپارچگی حاکمیت دولت را باید نخستین و مهمترین الزامات دانست. پیش از این و بهویژه در یک دهه اخیر دولت افغانستان با شکافهای سیاسی عمیقی مواجه بوده که در تضعیف دولت تأثیر چشمگیری داشتهاست. اما مسئله مهم این است که این بار و با مسلح شدن احزاب و جناحهای سیاسی درون حاکمیت، احتمال دارد این شکافها به عرصه سیاسی منحصر نمانده و از صحنه نزاع مدنی به میدان نبرد کشیده شود.
۲.دومین الزام کارآمدی این خیزشهای مردمی بهرهگیری از تجربیات گذشته داخلی و خارجی در چگونگی بهکارگیری چنین نیروهایی است. تجربیات ایجاد نیروهایی همچون پلیس محلی، ارتش محلی و گروه سنگوریان درون افغانستان در سالهای گذشته و همچنین بهکارگیری تجربه نیروهای خیزش مردمی در کشورهایی چون عراق و سوریه میتواند نقاط ضعف و قوت استفاده از چنین سیستمی را آشکارتر سازد.
۳.چگونگی ضابطهمندی و در عین حال هماهنگی این نیروها با ارتش و نیروهای مسلح رسمی و نحوه تأمین تسلیحات و مایحتاج ضروری نیروهای خیزش مردمی نکته مهم دیگری است که در میزان موفقیت عملکرد آنها و علاوه بر این در جلوگیری از انحرافشان به سوی اقداماتی چون غارت و چپاول اموال عمومی نقشی حیاتی ایفا میکند.
۴.سرانجام ظرفیت، قابلیت و توانایی این نیروها در هر ناحیه و منطقه را نیز نباید نادیده گرفت. هرگونه برآورد اشتباه در این زمینه از سوی دولت و یا ارتش میتواند بهای سنگینی همچون از دست رفتن نواحی بیشتر و یا پیامدهای جبرانناپذیری مانند سلب اعتماد متقابل میان نیروهای مسلح و خیزشهای مردمی را به دنبال داشته باشد.
نظر شما