قدس آنلاین: مجید رضاییان، استاد دانشگاه و پژوهشگر ژورنالیسم در گفتوگو با پانا از چالشهای پیش روی رسانه سخن گفته و معتقد است رسانهها استاندارد نیستند و روزنامهنگاری کارشناسی افت کرده و هرکسی با هر تجربه اندکی میآید ولی بچههای فارغالتحصیل این رشته، بیکارمی مانند؛ از طرفی همه، گوشی به دستاند و کسی روزنامهنگاری تحلیلی را آنگونه که شایسته است نمیشناسد، درنتیجه بهجایی خواهیم رسید که بگوییم آن «وی گفت» و «وی افزودها» چقدر خوب بود.
او عنوان میکند که در آینده نزدیک با آمدن وب هوشمند و ربات ها چطور مسئلهای به نام رسانه که ذات واسطه بودن دارد؛ لطمه خواهد خورد و مخاطب مواجه میشود با این مساله که ظاهراً دیگر به خبرنگار و مدیا نیازی ندارد. اما این همه، راهکار دارد و دنیای روزنامهنگاری در کشف این راهکارها و یافتن راه حل، برای چالشهای آینده روزنامهنگاری است. گرچه به باور نویسنده کتاب تیتر نویسی و شیوهنامه روزنامهنگاری، «روزنامهنگاری تحلیلی در آینده» جای خود را بیشتر از امروز باز میکند؛ با این موضوعات با استاد روزنامهنگاری به گفتوگو نشستهایم که در پی می آید:
این روزها شاهد نگاه سطحی رسانهها به موضوع روزنامهنگاری هستیم.چرا؟
سه آسیب در سهپایه روزنامهنگاری منجر به چنین شرایطی شده است. اینکه محدودیت و حاکمیت و غیره در خبر چه تأثیری دارد؛ همه جزو موانع روزنامهنگاری است. اما اول باید کار حرفهای را ببینیم. پایه روزنامهنگاری در همه جای جهان، «ادبیات» است و ادبیات خودش بر دو چیز متکی است، یکی «زبانشناسی» و دیگری «نشانهشناسی». شما اگر یک روزنامهنگار فرانسوی باشید و چند زبان زنده دنیا را هم، بدانید یا مترجم خوبی باشید، وقتی روزنامهنگاری میکنید؛ باید در فرم خود و با ادبیات پایه خودتان و آن رسانه، روزنامهنگاری کنید. روزنامهنگاری به ادبیات و در نتیجه به زبانشناسی و نشانهشناسی متکی است. در زبانشناسی، دایره لغات بالا میرود. یک روزنامهنگار فرقش با بقیه در «وسعت دانش واژگان» است. همچنین اطلاع روزنامهنگار از نشانهشناسی مهم است، یعنی آنچه ابتدا در زبان نیست؛ اما کلمه دارد و شما معادل آن واژگان را پیدا میکنید و بعد در ادبیات پایه وارد میکنید. روزنامهنگاران، باید نشانه شناسان خوبی باشند تا بتوانند تحلیل گفتمان انجام دهند. خوانش سطرهای نانوشته به یک ادبیات پایه نیاز دارد. روزنامهنگاری «ادبیاتِ ادبیات» است؛ زیرا تجربه به من آموخت در روزنامهنگاری ادبیاتی باید استخراج شود که از ادبیات پایه گرفته شود یعنی روزنامهنگاری خودش ادبیات پایه دارد. دوم اینکه شما در روزنامهنگاری «فرم» دارید. در روزنامهنگاری شش فرم پایه داریم و فقط «وی گفت» و «وی افزود» نداریم. خبر، سبکهای مختلف دارد و از همه اینها مهمتر، در حال تحول است. فرم خبر با گزارش خبری تفاوت دارد؛ اما مرزهایش برداشته میشود و ما حق نداریم در خبر برخلاف گزارش قضاوت کنیم که این خوب است یا بد. یا این که در گذشته، سبک نگارش خبر بیشتر تاریخی یا هرم وارونه بود، ولی اکنون سبکها و نگارشهای دیگری در حال ایجاد است. تمام شش فرم پایه روزنامهنگاری، شش ادبیات دارد. ادبیات گزارشنویسی با ادبیات خبر یکی نیست. در گزارش خبری به سراغ جزییات میرویم اما در خبر اطلاعات مهم است و داستانسرایی ندارد. یا یادداشت نویسی شبیه گزارش نیست. قاعدتاً مفهوم محور است؛ ولی گزارش، توصیف است. پس فرمهای روزنامهنگاری میآموزد هر فرم را بهقاعده خودش بیاموزیم اما فرمها دارد از بین میرود و فراموش میشود. روزنامهنگاری مهارت است و در کتاب شیوهنامه روزنامهنگاری گفتهام تئوریهای روزنامهنگاری از دل تجربه بیرون میآیند. شما میتوانید در روزنامهنگاری تجارب خود را تئوریزه کنید؛ معنای این حرف آن است که فرمها در روزنامهنگاری مهارتاند و روزنامهنگاری یک تجربه میدانی است. وقتی به فرمها وفادار نباشید، به محتوا لطمه میزنید. من همیشه میگویم «مطالعات رسانه» و «مطالعات روزنامهنگاری» با یکدیگر ارتباط تنگاتنگی دارند؛ ولی یکی نیستند. مثل دست و پیکر که ارتباط تنگاتنگ باهم، دارند اما با دو کارکرد متفاوت. تولید محتوا مهارت میخواهد و برمبنای شش فرم پایه روزنامهنگاری شکل میگیرد.
ممکن است ما از جامعه شبکهای بسیار زیاد تأثیر بپذیریم؛ اما یک روزنامهنگار حرفهای و مسلط و کارشناس، همه آنچه را اتفاق میافتد با نظر کارشناسی میبیند. خیلیها هم نگاه میکنند که ببینند او چه میگوید. درواقع حرف او، خبر او و موضعگیری و توییت روزنامهنگار، میشود سرآغاز یک جریان
آسیب سومی که مانده چیست؟
آسیب سوم در روزنامهنگاری «عدم توجه به ژانرها» است. این حرف برای سالهای اخیر نیست. مهمترین ژانر مسلط در دنیا اکنون روزنامهنگاری تحلیلی است، اما کجاست؟ روزنامهنگاری تحلیلی میگوید اکنون مردم خودشان همه گوشی به دست هستند و میدانند چه شده پس صرفاً ننویسید «چه اتفاقی» افتاد؛ بلکه از «چگونگی» و «چرایی» اتفاق بگویید. در آن صورت، همه دنبال شما میآیند. وقتی شما عناصر،مولفه ها و رابطهها را کشف میکنید و به دست میآورید؛ نتیجهاش میشود اینکه دارید روزنامهنگاری تحلیلی میکنید. همه دنبال آن چگونه و چرا هستند و تا مرز «چه شده؟» در همه گوشیها فراوان است؛ اما «چرا» و «چگونگی» نیست. واشنگتنپست قضیه خاشقچی را دنبال کرد، شد «هِدلاین اول جهان» و در دو ساعت اول، ۱۰ میلیون بازدید داشت و این کار را روزنامه واشنگتنپست کرد، پس نگوییم گوشیها آمدهاند؛ رسانه کاغذی هم جمع میشود؛ حتی اگر این اتفاق مثبت زیستمحیطی بیفتد، بازهم، مشکلی نیست؛ بلکه باید بهقاعده تحریریه همه خبرنگار باشند و ازنظر تحلیلی جلوتر از رویداد باشند. باید ببینیم خبرهای ما تأثیرات و آیندهاش چیست؟ یکی از بخشهای «چرا؟» در روزنامهنگاری تحلیلی این است که بگوییم این اتفاق یا ایونت تأثیرش چیست؟ پاسخ به این پرسش مهم است. روزنامهنگاری اصلاً دربِ بسته ندارد؛ پس مهارتها را وقتی کم بدانید، وقتی به ژانرهای روزنامهنگاری آگاهی نداشته باشید و ژانر تحلیلی را ندانید و بر ادبیات پایه آنگونه که باید تسلط نداشته باشید، همین میشود. گاهی بهصورت شوکآوری میبینیم که بچهها غلط املایی دارند! حالا از روزنامهنگاری و آسیبهایش بخواهیم صحبت کنیم، چه معنی دارد؟ اینکه روزنامهنگار مصونیت حقوقی ندارد و خیلی چیزهای دیگر، درست است؛ اما به بهانه آن، نباید موضوع مهارت و تمرکز بر ژانرهای روزنامهنگاری فراموش شود.
باوجود مهارت نسبی روزنامهنگار، گاها میبینیم که وقتی رسانه با یک اتفاق مواجه میشود اطلاعاتش برگرفته از نقلقولهای مجازی است که دستبهدست میشود و کمتر شاهد تحقیق میدانی هستیم. چطور رسانه حرفهای میتواند این مسئله را مدیریت کند؟
در ژانر روزنامهنگاری خبری ما مدلِ «خبرهای به هنگام یا اورژانسی» داریم که از چهارعنصر سه عنصرش موجود است و حتی گاهی با دو عنصر شروع میشود. براساس زمانبندی مشخص، خبر بهمرور پوشش داده یا اصطلاحاً تکمیل میشود. برای مثال از خبر ساعت ۱۶ و بعد خبر ۱۶:۱۰ بعد خبر ۱۶:۲۰: تا خبر ۱۷ اطلاعات کامل میشود. این نوع خبررسانی در مدتزمان مثلاً دو ساعت به ما میگوید که چه اطلاعاتی دارد و چه اطلاعاتی ندارد. خبرنگار، «کاستیهای اطلاعاتی» و گپها را پیداکرده و روی آن سوار شده و جریان ساز میشود. اکنون کدام رسانه است که روی وب نباشد؟ اطلاعات خاصی که خبرنگار به دست آورده میتواند به سردبیر یا دبیر سرویس بدهد تا او، توئیت بزند یا خودش این کار را انجام میدهد. گاهی اتفاقی میافتد و کنشگرها و افراد عادی، اطلاعاتی دارند که ما از این افراد استفاده میکنیم؛ اما بهشرط «صحتوسقم»، چون اطلاعاتش مربوط به همان لحظه و زمانی است که آنجا بوده و ممکن است بعد اتفاق دیگری افتاده باشد. درواقع، منبع شما یک فرد غیرحرفهای است و روایتی از حادثه و اتفاق داشته ولی همه حرفهای او ملاک نیست. این خبرنگار است که میرود و با بقیه عناصر اطلاعاتیاش، میسنجد و بهتناسب آن کار میکند. پس در فضای وب همه گونه حضوری وجود دارد و از قضا حضور حرفهای روزنامهنگار، از بین نمیرود.
به نظر شما جامعه بیشتر روی رسانه تأثیر دارد یا رسانه روی جامعه اثر میگذارد؟
اکنون هردو رویهم اثر دارند. البته روزنامهنگار حرفهای، بیشتر اثر میگذارد و آنکه کمتر، حرفهای است، بیشتر اثر میپذیرد. هرچقدر شما حرفهایتر و قویتر و کارشناسی شده تر رفتار کنید، میتوانید روی جامعه اثر افزونتری بگذارید. «خبرنگار- کارشناس» اصطلاحی است که در دهه ۸۰ میلادی اوج گرفت؛ چرا؟ چون تأثیرگذاری بیشتری داشت و دارد. اکنون، ما شاهد دو «جامعه واقعی» و «مجازی یا در شکل کنونیاش، شبکهای» داریم. ممکن است ما از جامعه شبکهای بسیار زیاد تأثیر بپذیریم؛ اما یک روزنامهنگار حرفهای و مسلط و کارشناس، همه آنچه را اتفاق میافتد با نظر کارشناسی میبیند. خیلیها هم نگاه میکنند که ببینند او چه میگوید. درواقع حرف او، خبر او و موضعگیری و توییت روزنامهنگار، میشود سرآغاز یک جریان.
تأثیر حضور «شهروند خبرنگار» ها درروند نگاه سطحی به موضوع اطلاعرسانیها تا چه اندازه اثرگذار است؟
من در سال ۸۶ در نقد نظریه سهگانه کاستلز با محوریت جامعه شبکهای، قدرت شبکهای، رسانه شبکهای نقدم را در دانشکده خبر بیان کردم. درواقع همه اساتید روزنامهنگاری پیش از صحبتهای کاستلز درباره وب دو، در نقد موج بلاگ ها و بلاگرها یادآور شدند که هر شهروندی وقتی رویدادی را فیلم میگیرد یا اطلاعاتی میدهد و برداشت خود را بیان میکند؛ خبرنگاری نیست ولی میتواند اصطلاحاً «فیدبک» باشد. من همان موقع واژه شهروند- خبرنگار را نقد کردم. شهروندان میتوانند اطلاعات زیادی را منتقل کنند؛ بدون توجه بهدرستی، کامل بودن، اطلاعات دقیق و بیطرفی. اما اگر خبرنگار باشند باید بتوانند اطلاعات را تنظیم کرده و نگارش کنند، پس چون خبرنگار نیستند، نمیتوانند. شبکههای اجتماعی هم، همین است شکل تکاملیافته وبلاگها. اما دیدیم در ادامه کاستلز هم از بحث «رسانهای بودن شبکههای اجتماعی» دفاع نمیکند؛چون بستر و وسیله ارتباطیاند و خصوصیت رسانه بودن و واسط بودن را دارند؛ اما نمیشود کلمه رسانه را هرجایی خرج کنیم. نکته اینجاست که این مسئله را ما ازاینجهت پررنگ کردیم چون میدانستیم آینده چه خواهد شد. همه ازجمله کاستلز عنوان میکنند که شبکههای اجتماعی دو ایراد اساسی دارند، یکی «فقدان سندیت» و دیگری «فقدان مشروعیت». مگر میشود خبرنگار مطلبی بدهد که نه سندیت داشته باشد نه مشروعیت؟ خبرنگار، خبرنگار است و حرفهای و غیرحرفهای ندارد. در مقابل همه شهروند هستند، ولی خبرنگار نیستند. میتوانند در بخشی از روایت رویداد قرار بگیرند و گاه ناقص و گاه کامل. از دید خودشان روایتی دارند و بخشی از اطلاعاتی را که دارند، بیان میکنند. این به این معنی نیست که ما بهعنوان روزنامهنگار قرار است جامعه شبکهای را حذف کنیم بلکه ما داریم در این جامعه زندگی میکنیم. مسئله این است که رسانه و روزنامهنگاران ما به آن سهپایه بازگردند و خبرنگار اگر کارشناس حوزه خبری مشخص باشد خیلی از مشکلات حل میشود. مگر اطلاعات و گزارش شما و مصاحبههای عمقی شما با روایت غیرحرفهای یک شهروند مقایسه میشود؟ در هیچ کجای جهان هم، چنین مقایسهای صورت نمیپذیرد.
انفجار تصویر در پیش است و اتفاقی که میافتد، شما همهچیز را بهصورت آنلاین میبینید یعنی مسئلهای به نام رسانه که واسطه است لطمه میبیند و مخاطب مواجه میشود با این مساله که ظاهراً دیگر به خبرنگار و مدیا نیازی ندارد؛ اینها چالشهای روزنامهنگاری آینده در دنیاست. اینترنت اشیا «داده» تولید میکند. درواقع اکنون بحثی است با عنوان «روزنامهنگاری داده محور» یا دیتا ژورنالیسم که نه اطلاعات دارد، نه فکت
آیا تعدد رسانهها میتواند در کمتوجهی به مهارت خبرنگار تأثیرگذار باشد یا خیر
من در برابر تعدد و تکثر رسانهها نمیخواهم موضع بگیرم ولی میخواهم بگویم تجربههای موفق دنیا چگونه است. ببینید در انگلیس چند خبرگزاری دارد؟ یک خبرگزاری حرفهای و درجهیک در دنیا دارد به نام رویترز و وبسایتهای تخصصی در حیطههای تخصصی هستند که کار میکنند. اما در کشور ما همه دستگاههای مختلف و هر سه قوه هرکدام بهنوعی خبرگزاری درست کردهاند که وقتی یک اتفاقی رخ میدهد همه باهم یکچیز را به یکشکل ارایه میکنند. وقتی ضعفها درست نشود با تکثر روبرو هستیم. دلیل این است که طرف آنچه باید بداند، نمیداند و فقط به «وی گفت» و «وی افزود» ختم میشود. باید ادبیات پایه و فرمهای روزنامهنگاری تقویت شود. «وی گفت» و «وی افزود» بهتنهایی پاسخگو نیست. مخاطب چنین چیزی را مثل مصاحبههای گلدانی صداوسیما نمیپذیرد. مصاحبههای عمقی چون عمقشان به چالش آن است، پذیرفته میشود.
با این اوصاف پیشبینی شما از آینده رسانهها در ایران چیست؟
پیشبینیاش ساده است. شما اگر ۱۰ یا بیست سال پیش از من میپرسیدید که روزنامهنگاری به چه سمتی میرود و به کجا خواهد رسید؟ آنچه امروز به آن دچار شده است را میگفتم؛ چنان چه در سال ۱۳۸۰ در مصاحبه با ایسنا در نقد وضعیت روزنامهنگاری پیشبینی این روند و بلای ظهور شبه خبر یا «وی گفت» و «وی افزودها» را گوشزد کرده بودم. با این وضعی که اکنون هست و رسانهها استاندارد نیستند و روزنامهنگاری کارشناسی افت کرده، درنهایت شما انتظاری جز به حاشیه رانده شدن بیشتر روزنامهنگاری پرمایه و تحلیلی را نباید داشته باشید.
با این حساب ما در آینده که وب۳ را داریم، رسانهها به کدام سمت میروند؟
سه عنصر ساختاری در وب داریم. متن و صدا و تصویر حالا میشود چهارعنصر، که چهارمی همان هوشمندی است و دنیا به سمت دنیای آنلاین حسی و تصویری خواهد رفت. حسی چون با دوربین سهبعدی VR میشود و واقعیت افزوده میآید. در شرایطی که مثلاً وقتی در یک زلزله کسی را از گلولای درمیآورند، مخاطب واکنش احساسی نشان میدهد؛ یعنی فضایی در دنیای وب ایجاد میشود که حسی هم هست. ما در شبکه مجازی که وب هوشمند است کاری میکنیم که همان حس واقعی که در دنیای واقعی وجود دارد در دنیای وب هم حس بشود. روزی فراخواهد رسید که بجای اینکه بنویسید بیشتر باید تصویر تولید کنید. پس قلم هم به حاشیه میرود و خرد هم به حاشیهتر خواهد رفت و دلمان برای همین «وی گفت» و «وی افزود»های بیهویت هم، تنگ خواهد شد.
آیا این اتفاق خوبی است که در دنیا به وجود میآید
من با آن مخالفم؛ درمقاله ای هم که با نام «جدال خرد و تکنولوژی در آینده»، در چند سال پیش نوشتم معتقدم خرد بر تکنولوژی پیروز خواهد شد و من معتقدم براساس نظریه «مکتب بیرمنگام» که انسان از تکنولوژی خسته خواهد شد و بر آن خواهد شورید. این اتفاق بین از سال ۲۰۳۵ رخ خواهد داد. حالا فکر کنید روزنامههای موفق دنیا با این چالش درگیر هستند و آنجا هم تولید متن میکنید و هم تولید تصویر. اما در ایران نهتنها به فرمهای کنونی روزنامهنگاری بیتوجه هستیم، به ژانرها هم، فکر نمیکنیم؛ بلکه بدون توجه به تحول بزرگ وب هوشمند در دنیا و کشور خودمان همچنان به فیلترینگ فکر میکنیم.
آیا روزنامهنگاری ایرانی هم به سمت وب هوشمند خواهد رفت
همه دنیا به این سمت میرود. سرعت شتاب تحولات هرروز بیشتر میشود و زمانها کوتاهتر.
ما برای این رسانهها جایگزین خواهیم داشت یا تحولات درون همین رسانهها رخ میدهد؟
ما به سمت اطلاعات میرویم. در وب ۱ تولید اطلاعات داشتیم و در وب ۲ فکت داشتیم و آدمها با گوشیهایشان تولید محتوا کردند و یک پلتفرم و بستر جدی داریم. چرا تولید محتوا کردند؟ به خاطر اینکه دیده میشدند. بازنشر زیاد شد و نتیجه این شد که ما از اطلاعات (اینفورمیشن) دور شدیم و به سمت فکت رفتیم. شبکههای اجتماعی از سیستم به تلفن همراه رسید و فکت به سمت پسافکت رفت یا همان یک کلاغ چهل کلاغ خودمان و در ادامه دنیا به سمت اطلاعات و تصویر و ربات میرود. درباره رباتها صحبتی ندارم اما انفجار تصویر در پیش است و اتفاقی که میافتد، شما همهچیز را بهصورت آنلاین میبینید یعنی مسئلهای به نام رسانه که واسطه است لطمه میبیند و مخاطب مواجه میشود با خبرنگار و دیگر خبرنگار به مدیا نیاز ندارد؛ اینها چالشهای روزنامهنگاری آینده در دنیاست. اینترنت اشیا «داده» تولید میکند. درواقع اکنون بحثی است با عنوان «روزنامهنگاری داده محور» یا دیتا ژورنالیسم که نه اطلاعات دارد، نه فکت. دیتاها به خاطر اینترنت اشیا انفجاری رقم میزنند؛ در چنین دنیایی همچنان معتقدم خرد حرف اول را خواهد زد. دیتاها از خود ما آدمها ربات میسازد و رباتها به رقابت ما میآیند. حتی نسلهای بعدی تبدیل به «آدمهای ربات محور» میشوند؛ شما شاهد «زیستِ رباتی» یا «سازگاری انسان با ربات» میشوید. متولدین دهه هشتاد شمسی در ۳۵ سالگیشان با پایان وب ۳ همراه میشوند و شورش گران آینده علیه تکنولوژی ارتباطی و زیست رباتی همینها خواهند بود. اینها نسل تاچ هستند و گوشی که شماره بگیرد، ندیدهاند. این نسل عمقش از اینی که هست کمتر میشود اما سرانجام انسان از طریق خرد بر این تکنولوژی میشورد. اکنون در ایران باید مطالعات رسانه را جدای از مطالعات روزنامهنگاری بحث کرد زیرا تکنولوژی ارتباطی دارد کاری میکند که چیزی به نام رسانه و واسط بودن موضوعیت خود را از دست بدهد. البته من معتقدم از دست نمیدهد؛ ولی دچار چالش بیشتری میشود، پس روزنامهنگاری در وب۳ پیچیدهتر از آن است که امروز به وی گفت و وی افزود، انتقاد کنیم.
آیا باید به افت بیشتر حرفه روزنامهنگاری فکر کنیم؟
خیر! پیچیدهتر میشود و از دید من هرآن چه سختتر است زیباتر و شیرینتر است و روزنامهنگاری باید خیلی موردتوجه قرار گیرد؛ چون عمقش بیشتر از اینهاست،موج سازی و جریان سازیاش بیشتر است و درواقع روزنامهنگار که باید «مهارتهای جدیدتری» بیاموزد.روزنامهنگاران آینده باید «روزنامهنگار تدوینگر یا اصطلاحاً مونتور» باشند. من از مدیران رسانه میخواهم که به خودشان زحمت بدهند و «مسئله استانداردسازی رسانهها» را جدی بگیرند. یک روزنامهنگار باید استانداردی داشته باشد. اینکه ادبیات و مهارت را چقدر میداند و چقدر بینش دارد؛ مهم است اما باید بر پلتفرمهای تکنولوژی مسلط شود. اینکه اینها را چقدر میآموزد مهم است و مدیران رسانه باید بدانند از هر ده ریال که در رسانه خرج میکنند؛ یک ریال آن را برای آموزش روزنامهنگارانشان خرج کند.
نظر شما