وی که معاونت فرهنگی مرکز پژوهش های مجلس را نیز در کارنامه دارد، گفته بود گسلی که بهواسطه وقایع سال ۸۸ در کشور بهوجود آمده بود، سبب شد هیچ کدام از دولتهای پس از آن توانایی سیاستگذاری کلان فرهنگی را نداشته باشند ولی در انتخابات اخیر به خاطر فعال نشدن این گسلها، این فرصت برای دولت رئیسی به وجود آمده است.
پرسش ما در این گفتوگو از دکتر فراهانی در این رابطه است که اگر این دولت بهواسطه عدم تعمیق گسلهای پیشین در این انتخابات، فرصت سیاستگذاری فرهنگی را در سطح کلان بدست آورده باشد، ضرورتهای آن برای دولت سیزدهم چیست و چگونه می تواند به این مهم دست پیدا کند؟
دولت روحانی وزارت فرهنگ نداشت
پیش از جواب به این سؤال باید نکته ای را بگویم و آن اینکه دولت های تکنوکرات در ایران که به طور خاص مرحوم هاشمی و آقای روحانی را در برمی گیرد، یک بازی در حوزه فرهنگ دارند، آن هم این است که سیاستگذاری فرهنگی را درون بحثهای فرهنگی اجرا نمی کنند. اگر اشتباه نکنم سه سال اول دولت آقای هاشمی، آقای خاتمی وزیر ارشاد ایشان بودند؛ خوب در آن مقطع رهبری سخنرانی هایی راجع به تهاجم فرهنگی و این مسائل کردند و آقای خاتمی یک جورهایی وادار به استعفا شد. آقای هاشمی برای آنکه صحنه آرام شود، آقای لاریجانی را از سپاه آورد و در سال آخر دولت اول خود به عنوان وزیر فرهنگ انتخاب کرد. در چهار سال دومش نیز وزیر فرهنگش آقای میرسلیم بود که چهره موجه و انقلابی به حساب می آمد. اما آیا فرهنگ را رها کرد؟ خیر. وقتی که آقای خاتمی از وزارت فرهنگ رفت، آقای هاشمی فرهنگ را به شهرداری تهران منتقل کرد. مسئول فرهنگ شد شهردار و شهردار نیز شروع به ساختن فرهنگسراها و برگزاری دوره ها و کلاس های موسیقی و تئاتر و این جور چیزها کرد. روزنامه ای با قطع کوچک ولی رنگی راه انداخت که آن دوره صفحه سبک زندگی داشت. افرادی در آنجا تربیت شدند که ما اکنون آن ها را در عرصه مطبوعاتی و رسانه ای می بینیم. می خواهم بگویم عملاً موتور فرهنگ از وزارت فرهنگ خارج شد.
در دولت آقای روحانی نیز همین اتفاق افتاد. یعنی در چهار سال اول یک چهره امنیتی وزیر فرهنگ بود و در چهار سال دوم مجتهدی بود که لباس به تن نداشت، اما موتور فرهنگ نه در وزارت فرهنگ بلکه در وزارت ارتباطات و به طور خاص در دست آقای آذری جهرمی بود. در واقع کنشگری فرهنگی آقای روحانی داشت در اینستاگرام، توییتر و فیسبوک رقم می خورد.
حالا در این فضا آقای رئیسی می خواهد برگردد و سیاست فرهنگی را اصلاح کند. چکار باید بکند؟ به نظرم ایشان باید حوزه های کلاسیک فرهنگ را نجات بدهد. کسی تاحالا از سینماگران نپرسیده در این چند سالی که سینما تعطیل بود، شما چطور زندگی کردید؟ کسی از خواننده ها و موزیسینها نپرسیده است که زندگی شما در این ایام چگونه می گذرد. همه این ها یا به فضای مجازی سوق داده شدند یا اینکه در فقر و تنگدستی روزگار گذراندند. آن فضا چون فضای ولنگاری است قرار نیست کسی پاسخگو باشد و قرار نیست قابل هدایت و نظارت باشد. من فکر می کنم ما باید حوزه های کلاسیک فرهنگ یعنی روزنامه، کنسرت و کتاب را احیا کنیم. مهم ترین وظیفه و راهبرد دولت بعدی به نظرم احیای اینها خواهد بود؛ چرا؟ چون مثلاً شما برای حرفی که در روزنامه می نویسید، تعهد دارید، ولی در این فضا هیچ تعهدی ندارید. بی مسئولیتی عجیبی در این چند ساله در فضای فرهنگ ایجاد شده است. ترجیح برای دولت باید این باشد که در سالن سینما و کنسرت سهل گیری کند، ولی معلوم باشد مسئولیت با چه کسی است تا اینکه آنجا را سختگیری کند و کل فضای فرهنگ به سمت فضای مجازی برود که نه در آن کسی مسئولیتش را بر عهده می گیرد و نه معلوم است که کی به کی است. بنابراین به نظر بنده دولت آقای روحانی وزارت فرهنگ نداشت. در این چند ساله که قیمت کاغذ اینقدر گران شد، دولت کاری کرده است؟ به همین جهت تصور من این است که احیای حوزه کلاسیک فرهنگ یک ضرورت است. به نظرم اگر شما سهل گیری کنید بهتر از این است که به سمت فضایی بروید که بی مسئولیتی بر آن حاکم است.
۲ الگوی تصمیمگیری که دولت رئیسی را تهدید میکند
نکته بعدی این است که یک دوگانه ای در جامعه ما وجود دارد که باید آن را کنترل کرد و جزو تهدید هایی است که دولت آقای رئیسی و کل دولت های بعد را تهدید می کند. ما در ایران یک مدیری که عاقل باشد یعنی به تبعات کارش فکر کند و تصمیم گیر باشد و مسئولیت تصمیمش را برعهده بگیرد، کم داریم. یک دوگانه واقعی در کشور ما تولید شده و آن این است که یک عده تصمیم گیر هستند و یک عده زیادی فکر می کنند. از آن طرف اگر بخواهیم بگوییم مهم ترین اشکال دولت آقای روحانی چه بود، می گویم که این دولت اصلاً نمی توانست تصمیم بگیرد؛ چرا که می دانست تصمیم گرفتن تبعات دارد. به هر حال دائماً سعی می کرد تصمیم را به تعویق بیندازد و مسئولیت آن را نپذیرد. آن جایی هم که تصمیم گرفت مثل قضیه بنزین می گفتند که نمی دانستم یعنی مسئولیت آن را قبول نمیکردند. این خصلت نظام لیبرالی است، متأسفانه نظام لیبرالی در ایران افراد را طوری بار می آورد که تصمیم گیری را به تعویق بیندازند؛ چرا که می دانند اگر دیرتر هم تصمیم بگیرند، می دانند که حقوقشان قطع نمی شود. از آن طرف نقطه مقابل آن ها جریانی است که به سرعت تصمیم می گیرد و به عواقب آن فکر نمی کند. این ها معمولاً از سمت نیروهای نظامی وارد اداره کشور می شوند. چرا نیروی نظامی سریع تصمیم می گیرد؛ چرا که میداند فرق فاصله مرگ و زندگی چند صدم ثانیه است.
به عواقبش فکر نمی کند. من این را در ماجرای سیل گلستان متوجه شدم که فقط یک فرمانده سپاه هست که می تواند به راحتی یک جاده را منفجر کند، به این دلیل که سطح آب خیلی بالا آمده است. استاندار هیچ وقت نمی تواند چنین کاری را انجام دهد. چون استاندار با خودش می گوید که دو روز دیگر سیل تمام میشود و بعد ماشین ها میخواهند از روی این جاده عبور کنند، چه کسی جواب این مسئله را می دهد. ما هیچ جا نمیبینیم استاندار که ۴۰-۳۰ سال کارمند بوده و زمان زیادی طول کشیده تا این پست را بگیرد، بتواند چنین تصمیمی را بگیرد. هر دوی این مدلها غلط است. بنابراین نه آن کسی که نمی تواند تصمیم بگیرد و نه آن کسی که میگوید مثلاً کشور ما این مقدار هکتار زمین دارد اگر بر تعداد افراد تقسیم کنیم به هر کس این قدر می رسد، پس به هر نفر اینقدر زمین بدهیم، مدل تصمیم گیری اش غلط است. در مورد اخیر به این دلیل که این فرد فکر نمیکند این زمین ها تمام تاریخ آب نداشته، کشت دیم بوده یا مرتع بوده و دام در آن می چریده است و وقتی شما این زمین را به مردم میدهید و میگویید برو و ویلا بساز، این زمین آب میخواهد. وقتی که آب بخواهد یعنی چاه عمیق و چاه عمیق هم یعنی فرونشست زمین.
نه تصمیم بدون برنامه و نه مدام عقب انداختن آن
آنهایی که دائماً تصمیم می گیرند اصولاً به پیامد آن فکر نمی کنند. احمدی نژاد چنین آدمی بود؛ یعنی عقلش یک عقل فرمانده نظامی بود و دائم تصمیم می گرفت، بی آنکه به عواقب آن فکر کند. نه این درست است و نه آن کسی که مدام تصمیم گیری را به تعویق میاندازد. ما به راه میانه ای نیاز داریم. همه دولت های ما نیز توسط این دو نوع تصمیم سازی تهدید میشوند. خطر تصمیم گیری از نوع نظامی هم این است که متوجه تصمیمی که می گیرد، نیست. ما به راه میانه ای نیاز داریم. راهی که نه بدون برنامه تصمیم بگیرد و نه اینکه مدام تصمیم را به تعویق بیندازد. مانند اتفاقی که در حوزه دام و صنعت لبنیات می افتد و به نظر جزو اولین تهدیدهای دولت آقای رئیسی است. همین که دولت روحانی برای قیمت شیر و قیمت علوفه تصمیم نمی گیرد؛ یعنی یک تهدید برای دولت آقای رئیسی. اینکه گوسفند یا گاو ماده که باید تولید مثل کنند و چرخه تولید را نگه دارند، کشته می شوند همان بحرانی که با کشتن جوجه ها برای مرغ بهوجود آورد را بهوجود خواهد آورد. چون آقای روحانی تصمیم نمیگیرد. منتظر است تا دولت بعد بیاید تا یا شیر را گران کند یا برای علوفه ارز ۴هزارو۲۰۰تومانی قرار بدهد.
الگویی برای اینکه بدانیم چطور باید تصمیم گرفت
نمونه ای که می توان برای تصمیم گیری درست ذکر کرد همین عمل رهبری در قضیه برجام است. رهبری می دانستند کشور به تصمیم نیاز دارد و ملت این را می خواهد. دولت میخواست برجام را در پشت صحنه تصویب کند، ولی رهبری گفتند بیاید و در مجلس بررسی شود. وقتی که به مجلس آمد به صورت غیرمستقیم گفتند کمیسیون برجام به صورت مستقیم از تلویزیون پخش شود. اصلاً سابقه نداشت ما یکی از کمیسیون های مجلس را به صورت زنده پخش کنیم. به همین خاطر است که هم از تصمیم گیری نمی ترسند و تصمیم را عقب نمی اندازند هم اینکه میگویند عجله نکنید، به عواقب و نتایج آن فکر کنید. نمی خواهم بگویم نباید در مورد برجام یا شیر تصمیم گرفت، بلکه می خواهم بگویم چطور باید تصمیم گرفت. رهبری در قضیه برجام به ما نشان دادند که باید با روش و فرایندی رأی داد و فرایندها برای این هستند که ما عاقلانه تصمیم بگیریم. در حالی که همین حالا مهمترین دشمن آقای احمدی نژاد مجلس است. شما الآن مصاحبه های ایشان را بخوانید دائم دارد می گوید مجلس نمی گذارد دولت ها کار کنند. تو نماینده ۱۰۰ هزار نفری و من نماینده ۲۰ میلیون نفر هستم. اصلاً فرایند برای این است که همه در مورد یک قضیه حرف
بزنند.
در کل کسی که بدون در نظر گرفتن عواقب تصمیم می گیرد یا از ترس عواقب تصمیم میگیرد، اینها در جامعه ما تولید می شوند. یک گروه از آن ها در مجموعه های نظامی و یک گروه در نظام بروکراسی اداری ما و آقای رئیسی باید در این بین توازن ایجاد کند. نمونه اش هم همان واکنش های رهبری به برجام بود که عرض کردم.
نظر شما